زنده یاد قیوم رهبر
۳۰مارچ ۲۰۱۷



(۴)منظرۀ عمومی جنبش آزادیبخش ملی ما

تحول از قوی به ضعیف و بالعکس آن، جا به جا شدن موقعیت تضاد ها و جوانب مختلف آن نمی تواند در خلال مدتی کوتا ه انجام پذیرد. این پروسه ایست طولانی و بغرنج و دردناک همراه با شکست ها و عقب گشت های متعدد. ولی جبر تاریخ بر این رفته است که امپریالیست ها با وجود قوت شان، به طرف نابودی بروند و ملت ها با وجود ضعف و ناتوانی شان آقای سرنوشت خویش شوند. بناءً، بنابر تکامل طبیعی و منطقی اوضاع، جنگ آزادیبخش کنونی ما جنگی است طولانی که نه امپریالیسم روس قدرت از بین بردن مقاومت مردم ما را در مدتی کوتاه دارد و نه ملت به پا خاستهٔ ما با ابزار جنگی، سیاسی و تشکیلاتی کنونی خود قادر به بیرون ریختن ارتش اشغالگر روس است. این قانونمندی عینی این جنگ و خارج از اراده و خواست طرفین جنگ و یا دیگر نیرو های مؤثر است که نه روس، نه امریکا و نه ملت ما می تواند آنرا بنا به خواست و ارادهٔ خود کوتاه سازد. مسأله به این صورت مطرح است که یا ملت ما امپریالیسم روس را از خاک خود بیرون می اندازد و یا امپریالیسم روس ملت ما را منقاد و اسیر خود می سازد. رسیدن به این نتیجه نمی تواند امروز انجام گیرد و باید طرفین دعوا تا نابودی کامل ارادۀ طرف دیگر مبارزه کنند. این مبارزه اگر چه در ابعاد متعدد ایدئولوژیک، سیاسی،  اقتصادی، نظامی و بین المللی صورت می گیرد، ولی در این میان بُعد نظامی این جنگ تعیین کننده است. چه، در تاریخ بشریت تا کنون امپریالیست ها هیچ گاهی بنابر رضا و رغبت و بنابر شکست های سیاسی، اقتصادی و... خاک کشوری را ترک نکرده اند و ملتی نیز تا کنون هیچ گاهی سرنوشت خود را به رضا و رغبت خود به دست استعمارگران نسپرده است. مبارزهٔ مسلحانه شکل عمدهٔ این مبارزه است. انتخاب این شکل مبارزه نیز بنابر اراده و خواست طرفین دعوا نیست. امپریالیسم می خواهد اهداف اهریمنانهٔ خود را از راه های دیگر بر مردم مستعمرات تحمیل نماید، ولی ملت ها در مقابل ارادۀ آن ها می ایستند و با کوچک ترین مقاومتی، آن ها دست به قهر ضد انقلابی می زنند و با ایجاد ترور، اختناق و وحشت می خواهند به اهداف خود برسند و ملت ها نیز مجبوراً از قهر انقلابی بر ضد استعمارگران استفاده می کنند. بدین صورت مبارزهٔ مسلحانه در طی سراسر دوران جنگ آزادیبخش به عنوان شکل عمدۀ مبارزه باقی می ماند.
اکنون سؤالی که مطرح می شود، اینست که ظاهر خان تا کدام حدودی با این قانونمندی های عینی جنبش ما هماهنگ حرکت می کند. آیا وی و همپالگان وی کار ها و سیاست های خود را برای جنگ درازمدت در مقابل امپریالیسم روس عیار ساخته اند؟ آیا آن ها خود را برای یک مبارزهٔ مسلحانه در مقابل دشمن آماده کرده اند؟ پاسخ هر دو سؤال فوق منفی است.
ولی هر شخص و یا نیروی سیاسی ای که جدا از قانونمندی تکامل طبیعی اوضاع حرکت می کند، تا کدام حدود می تواند بر جریان اوضاع مؤثر باشد؟ از نظر ما ظاهر خان نمی تواند به عنوان یک فکتور نظامی و سیاسی در تکامل طبیعی جامعهٔ ما نقش بازی کند، چه تا کنون آن ها در خلاف این روند کلی و جدا از آن در حال حرکت اند و می خواهند از " طریق دیگری " به حل مسألۀ افغانستان بپردازند.
آن ها می خواهند بنابر توافق روس ـ امریکا به عنوان میانجی میان آن ها داخل معرکه شوند و مقدرات مردم ما را در دست گیرند، ولی باید دید امکانات این توافق تا کدام حدود میسر است؟ صرف نظر از این که در این توافق موقف مردم افغانستان، موقف احزاب و سازمان های درگیر نبرد و ضعف ذاتی ای که ظاهر خان و همراهان وی از آن رنج می برند، نادیده گرفته می شود. ولی با وجود آنهم باید دید از لحاظ تئوریک این مسأله تا کدام حدود امکان پذیر است: عصر ما عصر امپریالیسم و دارای تضاد های گوناگون است که تضاد میان کار و سرمایه، تضاد میان ملل و خلق های دربند و امپریالیسم، و تضاد میان بخش های مختلف سرمایۀ مالی و تضاد میان سیستم سوسیالیسم جهانی در وجود احزاب (م. ل) و دولت های سوسیالیستی و سیستم امپریالیسم در وجود دولت های متعدد امپریالیستی تضاد های اساسی آن را می سازد.
روابط میان ابرقدرت ها با وجود همگونی و همسوئی در بهره کشی و تعدی علیه خلق های رنجدیده و زحمتکش بنابر رشد ناموزون سرمایه، دارای یک تضاد اساسی است. تبانی و تضاد اگر چه هم دو رخ یک سکۀ روابط بین المللی امپریالیست ها را می سازد، ولی در این میان تضاد میان امپریالیست ها عمده و تبانی آن ها غیرعمده و تابع خواهد بود. آن ها فقط وقتی با هم تبانی می کنند که حرکت مبارزاتی توده ها از محدودۀ تعیین شده امپریالیستی آن ها بیرون رود و به طور جدی منافع آن ها را با خطر مواجه سازد. در غیر آن هر کدام می کوشد منافع خاص خود را به کرسی بنشاند و حریف خود را از میدان بدر کند. تبانی ممکن است در حالاتی به وجود آید که در سطح جهانی امپریالیست ها به تقسیم مجددی از جهان برسند و بخواهند مسائل خود را به طور کلی با هم حل کنند و مسائل جهانی متعدد زیر عنوان بخشی از "تفاهم" بین المللی بـــه طور "صلح آمیز" حل گردد که نمایانگر تبانی دوابر قدرت است. ما در وضع موجود بعد از جنگ عمومی دوم دو باره این گونه تبانی را در سطح کلی دیده ایم که باری توسط خروشچف ـ کنیدی در اواسط سال های ۱۹۵۰ در تحت شعار همزیستی مسالمت آمیز به میان آمد و بار دیگر نیز میان برژنف ـ کارتر در اواسط سال های ۱۹۷۰ در تحت نام پیمان های سالت ( ۱ و ۲ ).
با این تحلیل، تبانی در مورد مسألهٔ افغانستان نمی تواند بنابر تکامل درونی جنبش صورت گیرد. چه این جنبش از لحاظ سیاسی و تشکیلاتی در مراحل ابتدائی خود است. جنبش هنوز در تفرقه به سر می برد، هنوز برنامهٔ واحدی برای جنبش آزادیبخش ما به وجود نیامده است که اکثریت توده های مردم در پرتو آن به کار بپردازد. اگر چه امپریالیسم روس در رابطه با افغانستان از لحاظ نظامی، سیاسی و اقتصادی و در روابط بین المللی اش دچار صدمات بزرگی شده است؛ ولی هنوز امپریالیسم روس طمع خام خود را برای سرکوبی کامل جنبش ما از دست نداده است و تلاش می ورزد با استفاده از نقاط ضعف جنبش آن را ضربت زند. علاوتاً جنبش انقلابی ما هنوز درگیر مشکلات بی حد و حصری است. جنبشی که با امپریالیسم روس و دیگر امپریالیست ها خط فاصل بکشد و با ارائهٔ خط مشی مستقل ملی، آن ها را از یک پیروزی به پیروزی دیگر رهنمون شود، هنوز درگیر ابهام ایدئولوژیک، سیاسی و تشتت تشکیلاتی است وخطر بزرگی برای امپریالیست ها در مجموع به وجود نمی آورد. هنوز امپریالیسم روس می تواند با مانورها و تاکتیک های خود به طور آزادانه در جبهات نبرد و یا در مقابل آن ها حرکت نماید.
امپریالیسم امریکا نیز تا اکنون می تواند در میان نیرو های مختلف سیاسی وابسته به خود سرمایه گذاری کند و آن ها را بیش از پیش به خود وابسته بسازد. آرایش نیرو های بین المللی در میان جنبش ما روز تا روز گسترده تر و عمیق تر می شود. تلاش روز افزون اخوان و عدم ظرفیت نیرو های دیگر برای بسیج مردم و همچنین شکست برنامهٔ روس هنوز به آن حدی از پختگی خود نرسیده است که بتواند به عنوان فکتور های مشخص در تبانی مورد حساب قرار گیرد.
امپریالیسم روس با وجود این که دامنهٔ قتل و کشتار و وحشت خود را گسترش می دهد و از فروپاشیدگی درونی خود رنج می برد، فراکسیون مزدور "خلق " در مقابل برادر خود "پرچم" قرار دارد و گروه های کوچک دیگر نیز مانند گروه کار و غیره هنوز دارای آن چنان قدرت اجتماعی ـ سیاسی ئی نیستند که بتوانند بهعنوان برگ های برنده در محاسبات تبانی مورد استفاده قرار گیرند. امپریالیسم امریکا که در میان " اخوان " و " معتدلین " نفوس دارد، بنابر اختلافات ذات البینی این نیرو ها و ازهم پاشیدگی شان، نمی توانند پایگاه مطمئنی برای امریکا بوجود آورند. علاوتاً ظاهر شاه تا اکنون نتوانسته است نیروی معین و مشخص اجتماعی را به دنبال خود بکشد.
ما وقتی از ظاهر شاه یاد می کنیم، مقصود ما از بوروکرات های سابق دوران وی و عده ئی از سران قبایل است که در صورت آمدن ظاهر خان ارکان دولت او را خواهند ساخت. این نیرو ها تا کنون چه از لحاظ سیاسی و چه از نگاه تشکیلاتی ضعیف تر از آن اند که بتوانند این کشتی شکسته را تصاحب نمایند و بتوانند مورد اعتماد روس و یا امریکا قرار گیرند. علاوتاً موقف وی در مورد ستون پنجم روس " پرچم " و " خلق " و موقف وی در مورد " اخوان " نیز کاملاً روشن نیست.
اما در سطح یک توافق " کلی " و عمومی در سطح بین المللی با در نظرداشت این که ارگان رهبری روسیه در حالت انتظار مرگ برژنف به سر می برد و نیرو های متضاد درون این ارگان هر کدام در تلاش به دست آوردن امتیاز بیشتری از میراث شوم برژنف هستند و مجبور اند در ساحت بین المللی به موقف گیری های حاد و تندی بپردازند، چه وضع مترقب و آشکار در داخل ارگان رهبری روس به آن ها اجازۀ یک مانور بزرگ "همزیستی" در سطح بین المللی را نمی دهد.
از جانب دیگر ادارۀ "ریگان" از بدو فعالیت های انتخاباتی خود شعار" امریکای مقتدر" را بلند کرده است و تا اکنون نیز توسط ژنرال هیگ " قهرمان جنگ ویتنام " آن را در ساحت بین المللی به نمایش گذاشته است. در شرایطی که توشیح سالت ۲ توسط آن ها مؤجل ساخته شده است و به حملات سیاسی وسیعی در ارتباط با مسألأ افغانستان، لهستان و کامبوج علیه روس می پردازد، حاضر نخواهد بود به یکبارگی پای یک توافق " کلی" در سطح بین المللی برود.
اوضاع جهانی بعد از جنگ جهانی دوم، هیچ گاهی چنین دچار تشنج و تبدار نبوده است. در امریکای لاتین، اروپا، افریقا و آسیا در همه اکناف دنیا ما شاهد زورآزمائی دو ابرقدرت هستیم که هر کدام با تمام ابزار و وسایل دست داشتهٔ خود در مقابل حریف صف گیری می کند. در چنین شرایط بین المللی ایجاد یک توافق بر روی مسأله افغانستان در چارچوب یک توافق کلی بعید به نظرمی خورد، به ویژه که امپریالیسم امریکا می خواهد مسألأ افغانستان را در قمار فعالیت های یغماگرانهٔ خود در خلیج فارس قرار دهد؛ چیزی که برای امپریالیسم روس قابل پذیرش نیست و امریکا نیز با فهم عجز روسیه نمی خواهد بهائی کمتر از خلیج از حریف خود دریافت نماید.
ولی صحت این تحلیل مانع از آن نیست که امپریالیسم روس و یا امپریالیسم امریکا با وجود درک کامل شان از عدم امکان رسیدن به یک توافق، هرکدام به مانور های سیاسی دست زنند. امپریالیسم روس در مقاطع معینی برای پوشاندن جنایات بزرگ تاریخی خود در کشور ما، کوشش برای تخطئۀ ماهیت جنبش ما که گویا بحران افغانستان مسأله ایست میان دول منطقه و مداخلهٔ امپریالیسم امریکا و "عظمت طلبان چینی"، و برای ایجاد ابهام و تفرقه در صفوف مجاهدین و پوشاندن میزان درماندگی خود در افغانستان طرح " حل سیاسی مسألۀ افغانستان " را به پیش می کشد.
امپریالیسم امریکا که به شدت در تلاش است جنگ افغانستان با روس را هر چه بیشتر طولانی سازد و از ورای آن در مناطق دیگر جهان حریف خود را ضربت بزند، برای بدنام کردن روس او را زیر فشار قرار می دهد، تا نیرو های خود را از افغانستان بیرون بکشد و حق تعیین سرنوشت مردم افغانستان را به دست خود آن ها بگذارد.
پاکستان و ایران " از ترس جان " خواستار حل فوری مسألۀ افغانستان اند؛ ولی هیچ کدام نه توان آن را دارد و نه هم می تواند راه حل معقولی برای حل این معضله به دست آورند. بناءً طرح های بلند بالای " ایران و پاکستان " در مقابل صخره های خودخواهی و آزمندی امپریالیسم روس و توطئه های امپریالیسم امریکا به موانع جدی برمی خورد.
کشور های "جامعهٔ اروپائی" نیز که تا کنون طرح هائی برای حل مسألۀ افغانستان روی دست گرفته اند، از یک طرف کلید حل این قضیه را به دست ندارند و از جانب دیگر نیز نمی توانند به طور کلی خود را از برنامه های امریکا در سطح بین المللی جدا سازند و بدین صورت در موقفی نوسانی به سر می برند و نمی توانند نقشی در حل معضلهٔ افغانستان داشته باشند. علاوه بر این که طرح آن ها نیز توسط روس به عنوان "غیر واقعی" ارزیابی می شود و امکان این که طرح اروپائی مسألۀ افغانستان بتواند در شرایط کنونی راهی به سوی پیروزی بگشاید، به چشم نمی خورد.
اگر بخواهیم از اوضاع کنونی جنگ، در رابطه با حل سیاسی مسألهٔ افغانستان و مسألهٔ ظاهر خان را جمعبندی نمائیم، می توانیم بگوئیم که: ظاهر خان به عنوان یک فاکتور نظامی ـ سیاسی نمی تواند در جنگ کنونی نقش مهمی را ایفاء نماید و فقط می تواند درصورت تبانی دوابر قدرت روس ـ امریکا نقش خود را به عنوان میانجی و حافظ منافع آنان اداء کند. ولی وضع داخلی و بین المللی اجازه نمی دهد تبانی ای در آیندهٔ نزدیک به وجودآید و اگر هم گهگاهی از "حل سیاسی مسألۀ افغانستان"  صحبت می شود و این "حل" توجهی به جوهر مسألهٔ افغانستان ندارد که همانا تهاجم بیشرمانهٔ یک قدرت امپریالیستی بر خاک یک کشور کوچک و فقیر است که استقلال، آزادی و حاکمیت آن را پامال کرده است و باید هرچه زودتر آن را بدون قید و شرط ترک گفته و خود مردم آن سرزمین را آزاد بگذارد تا سرنوشت خود را خود به دست گیرند و مشکلات خود را خود حل کنند. وقتی در مسألۀ افغانستان به این مسألهٔ جوهری توجه نشود، و آن را در مناسبات میان دول منطقه و یا نیرو های بین المللی ارزیابی کنند، در آن صورت امکان یک راه حل اساسی برای آن وجود نخواهد داشت و بدین صورت طرح حل سیاسی مسأله نیز فقط می تواند حیثیت مانور های تاکتیکی قدرت های ذینفع را در مسأله داشته باشد نه بیشتر از آن.
سازمان ما که در قضایای بین المللی نیز مانند قضایای ملی از واقع بینی انقلابی حرکت می کند، نمی تواند سیاست های خود را بر روی حوادث زود گذر و مانور های دشمن و یا دیگر نیرو های امپریالیستی قرار دهد. برای ما آنچه حائز اهمیت است، اینست که خط حرکت عام جنبش را تعقیب کنیم و مطابق با آن سیاست های خود را تعیین نمائیم و هیچ گاهی به خود اجازه ندهیم حوادث پر پیچ و خم سیاسی، ما را از مسیر اصلی ما منحرف نماید. ما می توانیم در سطح تاکتیکی در مورد همچو مسایل، روش ها و سیاست های ملی خود را عیار بسازیم، ولی هیچگاه حق نداریم برای خود و دیگران توهمات بی جا به وجود آورده و یا آن ها را به دنبال مانور های دشمنان رنگارنگ مردم خود سرگردان سازیم. ما باید به کار سیاسی عمیق و دامنه دار در میان مردم بپردازیم و این مسائل را به زبان ساده به آن ها در میان بگذاریم. ما باید درک و فهم آن ها را از قضایای ملی و بین المللی شان بالا ببریم و سیاه را سیاه و سفید را برایشان سفید بنمائیم و برای آن ها ابهام فکری به وجود نیاوریم. ولی در عین حال ضرورت های مبارزاتی، توازن قواء، سیالیت نیرو ها و دیگر عوامل ما را ممکن مجبور سازد در بعضی موارد به طور رسمی از موضع گیری بپرهیزیم و یا احیاناً به طور فردی مطابق به اوضاع در مورد آمدن ظاهر خان به طور مثبت و یا منفی اظهار نظر کنیم. ولی مهم تر از این ها، این است که رفقای ما و به خصوص کادر ها و فعالین ما موقف ما را در قبال این مسائل و تحلیل ما را نسبت به این مسائل به خوبی درک نمایند و مطابق به آن، خط مبارزاتی خود را به پیش ببرند.
ما معتقدیم که ظاهر خان نمی تواند در شرایط کنونی به عنوان ناجی ملت به کشور باستانی و قهرمان ما برگردد. وی بزدل تر از آنست که خود را در این بحر متلاطم و توفانی بیندازد و اربابان آن نیز نه قدرت آوردن او را دارند و نه هم خواست آن را. علاوتاً ما از تجربهٔ بیش از چهل سال آل یحیی در کشور خود چیزی به جز از فساد، فقر و سیه روزی و بالاخره تسلیم وطن به خائنین؛ چیزی دیگری ندیده ایم و نمی توانیم در رکاب وی شمشیر بزنیم؛ ما اهداف عالی خود را و مردم بلاکشیدۀ خود را هیچ گاه فراموش نمی کنیم و حق نداریم بر روی خون های تازهٔ آن ها برای آمدن ظاهر شاه پای کوبی کنیم و اگر هم در این مورد سکوت می کنیم، نشانهٔ اینست که ما اولاً دارای آنچنان نیروئی نیستیم که مانع آمدن وی شویم. ثانیأ اینکه در شرایط مشخص کنونی که تضاد دیگری می تواند با آمدن و یا شایعۀ آمدن وی حاد شود، ما خود را درگیر این تضاد ها نمی سازیم و می گذاریم نیرو های دیگر که بیشتر نفع و ضرر شان در این قضیه مضمر است، در صدد حل آن شوند و ما وظیفه داریم از طریق خودِ مردم و بلند بردن آگاهی آنان همگام با آن ها درک شان را از قضایای شان بلند ببریم و منافع آتی و درازمدت آن ها را برای شان بفهمانیم.
ادامه دارد