زنده یاد قیوم رهبر
۰۴اپریل ۲۰۱۷



(۵)منظرۀ عمومی جنبش آزادیبخش ملی ما

در ساحۀ بین المللی:
اوضاع بین المللی ای که جنبش رهایبخش ما در متن آن رشد می یابد، بی اندازه بغرنج و حساس است. با آمدن کودتای هفت ثور و بعد از آن تهاجم گستاخانهٔ ارتش اشغالگر روس بر سرزمین محبوب ما، کشور های مختلف در مقابل آن عکس العمل های متضادی نشان دادند. عکس العمل جامعه بین المللی و نیرو های مختلف بین المللی و منطقه ئی به حدی گسترده و شدید بود که افغانستان خیلی زود به عنوان یکی از مهم ترین مسائل بحرانی دنیا شناخته شد. نیرو های مختلف بین المللی در مورد کشور ما و حوادثی که در آن میگذرد، بی تفاوت نیستند و هر کدام بنابر شرایط و عوامل معینی و قبل از همه بنابر منافع خود در قبال ان موقف گیری نمودند. با تحلیل دقیق و واقعی نیرو های بین المللی، ما می توانیم مؤثرات خارجی ای را که بر مسألۀ افغانستان و جنبش آزادیبخش ما تأثیر می گذارد، دقیقاً بشناسیم  و در مقابل آن عکس العمل مناسبی اتخاذ نمائیم:
برای فهم اوضاع بین المللی لازم است نظر خود را از روابط و تضاد های داخل جامعۀ ما در ساحۀ گسترده تر روابط بین المللی امتداد دهیم تا بتوانیم همه سایه روشن ها و عوامل متضاد این پدیده را بشناسیم. اگر تضاد های بین المللی در مورد هر واقعه ئی انعکاس تضاد هائی است که در داخل جامعه وجود دارد، ولی بازتاب این تضاد نمی تواند به طور میکانیکی بررسی گردد، چه در روابط بین المللی از بغرنجی خاصی برخوردار است که تحلیل همهٔ آن برای ما در محدودۀ این مقاله ناممکن است. ما فقط به رسم خطوط کلی آن اکتفاء می کنیم و بررسی هر کدام را به عهدۀ کسانی می گذاریم که در این موارد با نوشتهٔ بهتر و امکانات بیشتر به طور تخصصی به کار بپردازند.
تضاد ملت ما با امپریالیسم روس چنانچه در داخل کشور نیرو های اجتماعی مختلفی را در عرصهٔ مبارزه جذب کرد، در عرصهٔ بین المللی نیز توجه محافل مختلفی را به خود جلب نمود:
جنبش آزادیبخش ما به عنوان مبارزهٔ ضد امپریالیستی، همبستگی و تائید خلق های سراسر جهان را با خود داشت، و به عنوان مبارزهٔ ضد امپریالیسم، نیرو های ضد روس را به همکاری و کمک واداشت. به مثابۀ یک کشور مسلمان بر علاوۀ همدردی عمیق مسلمانان جهان، دست عده ای از کشور های اسلامی را نیز با انگیزه های مختلف در "همکاری" با مجاهدین افغان باز کرد. به حیث یک کشور بی طرف توجه و تائید کشور های غیرمنسلک را نیز کمائی کرد. و به عنوان کشوری در جنوب آسیا و نزدیک به آب های گرم و خلیج فارس، نیرو های ذینفع بین المللی و منطقه را نیز در گرداب این اختلاف کشانید. بدین صورت کودتای هفتم ثور و تهاجم روس بر کشور ما، قطب بندی جدیدی را در سطح بین المللی به زیان رژیم کودتا و روس به میان آورد.
عکس العمل شدید امریکا (و غرب در مجموع)، عکس العمل کشور های اسلامی و کشور های غیرمنسلک و آراء مجموع جهان در سازمان ملل متحد، همگی نشان دهندۀ این است که تهاجم روس روز تا روز، این کشور مهاجم را در سطح بین المللی منفرد و رسواء می سازد و حقانیت مبارزۀ ما روز تا روز عمق و گسترش بیشتری می گیرد. ولی با وجود آنهم، این قطب بندی از تحرک و سیالیت خاصی برخوردار است:
سوسیال امپریالیسم روس که از اواسط سال های پنجاه به این طرف بر زمینهٔ اقتصاد شگوفا و متمرکز سوسیالیستی دوران لنین و ستالین و در آن، عقب گشت خود را به طرف پراتیک های اجتماعی سرمایه داری به طور سیستماتیک آغاز کرد و تجدید نظر کلی ای را در مبانی اساسی مارکسیسم ـ لنینیسم، در پایه های ایدیولوژیک، مفاهیم سیاسی و ساخت اقتصادی آن به وجود آورد؛ در سیاست خارجی خود نیز به جای انترناسیونالیسم پرولتری و دفاع از خلق های تحت ستم و دربند، منافع عظمت طلبانهٔ خود را جانشین آن ساخت. سیاست " گشایش به طرف شرق " دولت رویزیونیستی خروشچف جزئی از استراتژی کرۀ ارضی دولتی گردید که در داخل به شدت در صدد احیای سرمایداری بود و برای بازاریابی و چپاول مواد خام کشور های شرق، باید به طرف این کشور ها " گشایش" می یافت. رویزیونیسم معاصر بعد از یک دهه یا بیش ترک و بعد از تحکیم دیکتاتوری بورژوازی در روسیه به امپریالیسم تمام عیاری تکامل یافت که اولین مظاهر جنگجویانهٔ آن در حمله بر خلق چکوسلواکی (۱۹۶۸) ظاهر گردید. بعد از آن سیاست خارجی دولت روسیهٔ امپریالیستی مستقیماً در خدمت تجارت خارجی (بخوان غارت خارجی) آن قرار گرفت. دست درازی های روس در خاور میانه، شمال افریقا، افریقای سیاه، امریکای لاتین و حتی اروپا در زیر شعار "همزیستی مسالمت آمیز" و " رقابت مسالمت آمیز"، در واقع تضاد و تبانی ابرقدرت امپریالیستی نوخاستۀ روس را در مقابل امپریالیسم غرب نشان می داد.
از اواخر سال های شصت و اوائل سال های هفتاد، بنابر تحولاتی که در سطح بین المللی به وجود آمد؛ نقاط آتشزای بین المللی از بحیرۀ مدیترانه، به بحر هند و خاورمیانه انتقال یافت. امپریالیسم روس که هم خود به منابع انرژی نیازمند است و هم از نیاز شدید امپریالیسم غرب به این منابع آگاه است، برای به محاصره کشاندن منطقۀ خاورمیانه و خلیج فارس بر سیاست های همه جانبه ای دست زد که در محور دهلی ـ عدن، ادیس ابابا متبلور شده است.
کودتای هفتم ثور و بعد از آن تجاوز نظامی روس بر کشور محبوب ما، اگر در سطح کشور ما عجز و درماندگی امپریالیسم جنایتکار روس را در مقابله با قیام قهرمانانهٔ مردم ما نشان می دهد، ولی در سیاست های منطقه ای و بین المللی امپریالیسم روس نیات پنهان و آشکار وی را برای پیشروی به طرف آب های گرم، محاصرهٔ منطقۀ خلیج و آمادگی برای پرش به طرف جنوب بازگو می کند. شرایط ویژۀ ایران و پاکستان و ناآرامی های عمیقی که در این دو کشور وجود دارد، امپریالیسم روس را وامیدارد تا برای حفظ منافع عاجل و درازمدت خود در منطقه دست به ماجراجوئی های بزند تا در آرایش نیرو هایش در مقابله با مخالفین بتواند از موقعیت ممتازی برخوردار باشد.
امپریالیسم روس با منطق ضد انقلابی خود نمی توانست عکس العمل شدید مردم ما و مردم جهان را محاسبه نماید و در نتیجه، فتنه گری وی به جای این که آن را قدمی به جلو ببرد، او را در دریای بیکران جنگ توده ئی ما درگیر ساخت که نه امکان پیشروی برایش وجود دارد و نه هم می تواند به آسانی عقب نشینی نماید.
در افغانستان، امپریالیسم روس در ابتدای کودتای منحوس ثور پشتیبانی خود را از فراکسیون وطن فروش تره کی ـ امین اعلام کرد. چه فراکسیون "خلق" در میان نیرو های مسلح بیشتر از "پرچم" نفوذ داشت و اعضای رهبری آن در تناسب فراکسیون "پرچم" کمتر مورد تنفر مردم بودند، علاوتاً منشاء اجتماعی اعضای آن که بیشتر به روشنفکران روستائی می رسید، به آن ها این امید را می داد که می توانند روستا های کشور ما را در دام نیرنگ های اغواگرانهٔ خود در آورد؛ ولی گسترش مقاومت مردم و ضربات سنگینی که رژیم دست نشاندۀ تره کی ـ امین خورد، این تضاد را در میان حزب حاکم تشدید کرد و بعد از بیرون ریختن فراکسیون "پرچم" این تضاد در میان طرفداران امین و طرفداران تره کی اوج گرفت.
کودتای امین علیه تره کی و مبارکباد روس از این تغییر رژیم به نام "تصفیهٔ کیش شخصیت" و با اعلام "مصئونیت، قانونیت، عدالت"، نشانۀ آن نوسانی بود که سیاست روس را در مقابله با تشدید مقاومت مردم ما نشان می داد. ولی با شکست این طرح امپریالیسم روس مجبوراً برخلاف آرزو هایش مبنی بر پیشروی آرام، به ابزار متناقض با این هدف به تهاجم مستقیم دست زد و بردۀ رسوای خود "ببرک" را بر سریر قدرت نشاند.
تهاجم نظامی روس در واقع شکست سیاسی برنامۀ نواستعماری روس را نشان می دهد و بیانگر این حقیقت است که دیگر امپریالیسم روس نمی تواند از ورای نقاب مندرس "پرچم" و "خلق" به سرکوب مردم ما بپردازد و باید "دست دراز" تجاوز خود را مستقیماً به طرف مردم ما دراز کند. ولی این تجاوز گستاخانه اگر چه هم رژیم دست نشانده را از سقوط حتمی نجات داد، تضاد های دیگری را در جامعه به وجود آورد. از یک طرف مردم همگی در مقابل او به پا خاستند و حتی اقشار عقب مانده و بی تفاوت جامعه نیز در عرصهٔ مبارزه کشانده شد و مبارزه به طور واقعی در پهنای ملی گسترش یافت. در عین حال تضاد بین "خلق" و "پرچم" نیز شدت گرفت و تصفیه ئی خونین در میان اعضای هر دو فراکسیون به شکل توطئه آمیز آن شدت گرفت. علاوتاً امپریالیسم روس به طور مستقیم و یا غیرمستقیم می خواهد گروهک های دیگری را نیز برای مقاصد شوم خود به خدمت گیرد.
جبههٔ منحوس "پدروطن" ببرک ـ روس نیز از اول نتوانست از دائرۀ محدود عده ای از خودفروشان و یا عناصر مترود و مشکوک و یا عده ای فرصت طلب و بی ایمان فراتر رود و نتوانست طرح های اغواگرانۀٔ رژیم را به کرسی بنشاند. همزمان با کوشش روس برای ایجاد نوعی تفاهم در میان گروه های مزدور"خلق"  و "پرچم" و دادن امتیازاتی به گروه اولی با وجود کوشش در راه استحکام بیشتر "پرچم"، امپریالیسم روس از دیگر عناصر مترود فرصت طلب و بی ایمان نیز غافل نیست. جهتگیری روس در راه ایجاد پایهٔ اجتماعی گسترده تر از چندین راه آغاز شده است:

• همکاری با نیرو هائی مانند "گروه کار" که از اول با دولت روس همکار بودند و دادن وعده های رنگین در مورد جانشینی آن ها به جای بخش سازشکار ببرک و ایجاد شایعاتی مبنی بر این که ظاهر "افق" و یا دستگیر "پنجشیری" ممکن است به قدرت برسد.
• جذب عده ئی از عناصر باقیماندۀ "ستم ملی" در دستگاه دولت و هم کوشش برای فرستادن آن ها و یا از "گروه کار" به عنوان مجاهد در صفوف مردم، تا بتوانند از درون در صفوف جهاد مردم رخنه کنند.
• تلاش روس برای تربیت عده ئی از جوانان بی تجربه و ناآگاه با دادن بورس های طویل المدت و یا کوتاه مدت برای شستشوی مغزی آن ها و جذب آن ها در ترکیب بوروکراسی دولت تا بدین صورت کمبود کادر و پرسونل خود را که زیر ضربات مردم روز تا روز عیانتر می گردد، جبران کنند.
• تلاش مستقیم دستگاه جاسوسی روس برای جذب عده ئی از عناصر روشنفکر ناراضی جامعه که تا کنون علیه روس جنگیده اند، ولی بنابر سیاست های ضد ملی عناصر اخوان، محیط زیست لازمی برای فعالیت های خود ندارند.
• دادن رشوه به متنفذین محلی و سران قومی در مناطق مختلف افغانستان تا بتوانند یا علیه نیرو های مجاهد قیام نمایند و یا این که به عنوان مجاهد، نیرو های مخالف دولت را سرکوب و زمینه مناسبی را برای نفوذ روس محیا سازند.
• خریدن عده ئی از قوماندانان احزاب پیشاوری و رابطه گیری مستقیم با آن ها و تشدید تضاد میان سازمان های جهادی در مناطق مختلفه توسط آن ها. بعضاً دیده شده است که روس برای هر دو طرف متخاصم از لحاظ تسلیحاتی کمک کرده است تا بتوانند هر چه بیشتر یک دیگر را بکشند و در میان مردم "استخوان شکنی" ایجاد نمایند. و بعد با استفاده از این خلاء، مردم را از ادامهٔ جهاد مأیوس ساخته و گرایش تسلیم طلبی را در میان آن ها تبلیغ نمایند.
• کوشش در راه از بین بردن مناطق یک دست نظامی با ایجاد احزاب و گروه های مختلف در یک منطقه و بعد تشدید تضاد میان شان و استفاده از ورای آن به نفع خود.

ادامه دارد