سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)
۰۴ دسمبر ۲۰۱۷



نفیر شیادانهٔ "آزادی و عدالت" از گلوی تسلیم طلبانِ ابن الوقت
(۱۰)

تا فقر وغنا با هم در کشمکش و جنگ اند

اولاد بـــــنـی آدم آســوده نــخــواهــد شد

"فرخی یزدی"

اما، علی رغم تبلیغات فریبنده و اغواگرانۀ نظریه پردازان مدافع نظام سرمایه (امپریالیسم)، ما را عقیده بر این است که جهان کماکان در عصر امپریالیسم به سر می برد و تغییر فاحشی که بتواند به تبدل ماهیت امپریالیسم دلالت کند، دیده نمی شود. بناءً، اندیشهٔ پیشرو عصر، به مثابهٔ یگانه سلاح مبارزه برای سرنگونی امپریالیسم جهانی و همهٔ مرتجعان، الزاماً کمافی السابق در دست زحمتکشان باقی می ماند. و توصیهٔ حکیمانهٔ انگارگرایانه و میتافزیکی وی به جز از "انجماد و تحجر" فکری، چیز دیگری نمی تواند تلقی شود.
این ابراز نظر وی به جز از تظاهر به سخندانی چیز دیگری نیست که گفته است:" بشریت در جریان این حرکت تاریخی به تدریج آن را بارور و متحقق خواهند ساخت. در این صورت است که ساکنان کرهٔ خاکی به جای ستیزه مداوم با همدیگر و استفاده از عقل برای افزایش سلاح های کشنده و به آتش کشیدن ثروت های زمینی و آسمانی، آن را در راه خدمت به زندگی بهتر و صلح به کار خواهند گرفت و هرگز بشریت از تکاپو و مبارزه برای رسیدن به این اقلیم انسانی باز نخواهند ایستاد."( ص۲۳)
"حکیم جی"  در لابه لای سخن پردازی پرزرق و برق، قلمبه سلمبه و آهنگین خود، با تقلای سالوسانه کوشیده که غرض اصلی وی پنهان بماند. زیرا، قابل فهم نیست که چرا"ساکنان کرۀ خاکی"با استفاده از عقل همدیگر خود را نابود می کنند و همه چیز را به آتش می کشند؟ و به باور توماس هابس همه شبیه به حیوانات وحشی اند که بی محابا همدیگر خود را می درند. شاید عقل تمام "ساکنان کرهٔ خاکی" اجازۀ انجام چنین کاری را ندهد. و عده ای کثیر و معتنابهی از ساکنان کرهٔ خاکی در این آتش افگنی و ویرانگری شاید پیشقدم نباشند که "حکیم جی" از آن طفره رفته و در صدد کتمان آن بوده است. حقیقت مسلم این است که از هنگام تقسیم جامعه به طبقات تا کنون، این طبقات حاکم مستبد بوده اند که به خاطر تداوم وضع موجود و تحمیل سیطرهٔ خود بر طبقات محکوم و زحمتکش جامعه، کرهٔ خاکی را به آتش و خون کشیده اند و طبقات زحمتکش و تحت ستم از"قهر" به مثابۀ آخرین حربه به خاطر دفاع از خود استفاده نموده اند. لذا این طبقات حاکم مستبد عامل اصلی جنگ افروزی هستند که "حکیم جی" گناه آن را بناحق بر گردن همهٔ "ساکنان کرهٔ خاکی" انداخته است و از موجودیت تضاد های طبقاتی عمداً اغماض و انکار ورزیده است.
در ادامهٔ سخنانش می خوانیم که:" دولت نام نهاد "وحدت ملی" باید بداند که نیرو های سیاسی که خواهان سقوط نظام و سرنگونی قهری آن نمی باشند، به دلیل عقلانیت برگرفته از تجارب گذشته، دلسوزی نسبت به وضعیت عمومی وطن و درک مخاطرات ورود دشمنان ددمنشی که به هیچ چیز افغانستان رحم ندارند، می باشد. و گر نه با چنین نظام و چنین سیاست ده ها مشکل دارند."(۲۹)
بالاخره هر چه در دیگ داشت به کاسه ریخت. شاید خوانندهٔ ارجمند تا اکنون"ابراز نظری" بدین سان موهوم، بی معنی و پوچ نشنیده باشد. در واقع "نیرو های سیاسی" که وی به نمایندگی آن ها سخن گفته است، شامل همین دولت نام نهاد "وحدت ملی" هستند و به بیان دیگر، دولت کنونی از ترکیب همین نیرو های سیاسی بی اراده به وجود آورده شده است. بدیهی است که این  نیرو های سیاسی "خواهان سقوط نظام و سرنگونی قهری آن نمی باشند". زیرا که چاقو نمی تواند دستهٔ خود را ببرد. لذا، این ادعای وی به منتهی درجه سالوسانه و عوام فریبانه است.
مانند روز روشن است که دولت معروض به اولتیماتوم شیادانهٔ وی ـ هر شکل و شمائلی که به خود گرفته باشد و یا بگیرد ـ مونتاژ شدهٔ کنفرانس اول بن و فاقد "مشروعیت" است. چنانچه در مباحث پیشین آورده شد، وی نیز همین باور را سالوسانه بروز داده و گفته است که: " استقلالیت و خود ارادیت ملی ما پس از سقوط حاکمیت جبارانه و قرون وسطائی طالبان در کنفرانس بن المان دستخوش بازی ها، معاملات و تحرکات بین المللی شده و در غیاب اراده و نظر ملت افغانستان و نمایندگان واقعی آن ها ذبح گشته و لگدمال گردید... نه تنها به آزادی، ثبات، استقلال و توانائی ملموسی قرین نگشتیم، بل با حضور و استقرار دو بارهٔ نیرو های بیگانه، تمامی مقدرات و حاکمیت ملی ما زیر سؤال رفته و در چنبرهٔ تصامیم و برنامه های بیرونی قرار دارد". هر کسی که این دو پاراگراف متناقض را بخواند، یعنی گفته های بودا آسا و دلجویانهٔ وی نسبت به رژیم دست نشانده (که رنگ اولتیماتوم به رویش زده است) و زیر سؤال رفتن " تمامی مقدرات و حاکمیت ملی" گاندی جی مآبانهٔ وی را در تناقض آشکار خواهد دید.
وی "درک مخاطرات ورود دشمنان ددمنشی که به هیچ چیز افغانستان رحم ندارند" را دلیل اجتناب از "سقوط نظام وسرنگونی قهری آن" وانمود کرده است. در حالی که دولت مرکب از (اخوانی ها، پرچمی ها، خلقی ها، "وحدتی" ها، شورای نظاری ها، "جنبشی" ها و سائر خائنان ملی) که هر کدام شان به نوبهٔ خود، صد ها بار جانی تر، ددمنش تر، مستبدتر و خون آشام تر از هر دژخیم ومیر غضب دیگری در تاریخ بوده و باداشتن چنین اوصافی، شهرهٔ آفاق گشته اند. این طیف معلوم الحال دژخیم خونخوار، قاتل مردم بی گناه ما(اعم از زن و مرد، پیر و جوان)، جوانان آزاده و انقلابی و به ویژه دو نسل از بهترین کادر ها و رهبران "ساما" و در رأس شان دو ستارهٔ تابناک جنبش آزادیبخش ملی و انقلابی کشور ما (مجید بزرگ و رهبر نامور) بوده اند. قصد ما از برشمردن و متصف نمودن شاملان دولت کنونی به خصال و سلوکیات فوق، این نیست که گویا "دشمنان ددمنشی" مانند گروه طالبان، القاعده، داعش و...کمتر از آن ها هستند که "حکیم جی" درست همین مانع را علت استنکاف از مبادرت به سرنگونی دولت، عنوان نموده، بلکه برملا نمودن تقلای شیادانهٔ کتمان ویژگی بارز دولت کنونی (دست نشانده و خونخوار بودنش) است که "حکیم جی" با تجاهل عارفانه "خود را به کوچهٔ حسن چپ زده" است.
می خوانیم که:"... فانونمندی و اجرای قانون رخت بربسته، شریک سالاری شایسته سالاری معرفی می شود".
در یک کشور اشغال شده، از یک دولت دست نشاندهٔ بی اراده، داشتن انتظارات بی معنای فوق، اگر خیال پردازی و به اوهام سوق نمودن اذهان عامه نیست، پس چیست؟ جوابش بسیار ساده و روشن است: تسلیم طلبی (ملی و طبقاتی)!
در فقرهٔ ذیل، مفهوم "دشمن" این گونه به ابهام کشانده شده است:"وقتی میان دولت و ملت دره ای به این پهنا و عمق به وجود آید. و دیوار های عظیم سمتی آن را از هم جدا کند، امیدی برای غلبه بر دشمن، پیروزی و درهم شکستن برنامه ها و تهاجماتی که ما را از داخل و خارج تهدید می کند، غیرممکن می گردد".
متیقن هستیم که ذهن خوانندهٔ گرامی، به جای این که مسحور کلمات پر زرق و برق " دره ای به این پهنا و عمق" گردد، جویای علت اصلی به وجود آمدن افتراق و فاصله بین "دولت و ملت" می شود. در این جا "حکیم جی" مرز بین دوست و دشمن را مخدوش جلوه داده و دشمن اصلی را زیر سایهٔ افکار تسلیم طلبانهٔ خود مستور نموده است. بالتبع علت اصلی فاصله بین دولت و مردم راـ که همانا مزدور منشی غلیظ دولت کنونی است ـ عمداً در هالهٔ ابهام قرار داده است. در حالی که شناخت "دشمنان واقعی" و "دوستان حقیقی" در هر انقلاب و جنگی، دارای اهمیت درجه اول می باشد.در غیر آن هر ابراز نظری، بدون شک تئوری بافی بی محتوا و شیادانه خواهد بود.
به سخنان دلسوزانهٔ وی در حق دولت دست نشانده، گوش دهیم که:"وقتی فساد و شبکه های مافیائی از فرق سر تا پاشنۀ پای یک نظام را تسخیر کرده باشد، چنین نظامی ضرورت به اصلاحات بنیادی در تمام احاد و سلول هایش دارد. و این امر فقط با پشتیبانی و درهم تنیدگی مردم با نظام حاکم میسر می گردد و بس." (ص۳۰)

خدایا به داد ما برس!
تسلیم طلب صاحب ـ بی موقع ـ در هنگامی به این دُرفشانی حکیمانه و فراخوان ("ضرورت به اصلاحات بنیادی")‌ نظام پوشالی مبادرت ورزیده است که احد من الناس باقی نمانده است که دست نشانده بودن و وابستگی غلیظ "دولت وحدت ملی" را اذعان نداشته باشد. به گمان غالب که برای تدارک و انجام این امر "شریفانه" اندکی دیر جنبیده است! در این جا با عرض معذرت باید به یک سوء تفاهم نیز اشاره شود که: به جای تعبیر تسخیر فساد "از فرق سر تا پاشنهٔ پای نظام" درست تر و دقیق تر، پذیرش این درک و فهم لازم است که فساد در سرشت و ماهیت نظام آمیخته و عجین است. لذا با پالایش و شست و شوی، موفق به تنزیهٔ آن نخواهند شد. شاید دخالت دلسوزانهٔ "حکیم جی" کار را بیشتر به وخامت بدتر از این بکشاند و به قول بلیغ و نغز سعدی:

سگ به دریای هفتگانه مشوی          که چو تر شد پلید تر باشد

در اوائل اشغال کشور ما، عده ای از اقشار متوسط جامعه و نمایندگان سیاسی آن ها ـ که خصلتاً طالب پیروزی سریع و"به هر قیمتی" می باشند ـ فریب تبلیغات اشغالگران و ایادی بومی شان را خورده بودند، اکنون با پراکنده شدن ابر های تیرۀ اغواگری و بیرون افتادن قضایا از هالهٔ ابهام، آن ها نیز به این درک و فهم نائل شده اند که: به اشغال درآمدن کشور پیامدی به جز از نکبت و سیهروزی، دست آورد دیگری نداشت. یعنی به جز از خائنان ملی و خادمان حلقه به گوش، قاطبهٔ خلق کشور ما علیه اشغال و اشغالگران هستند. یعنی جنبش آزادیبخش ملی ما کماکان دارای مایه و پایهٔ تاریخی و انقلابی خود است. لذا اکنون وظائف جدیدی در برابر انقلابیون قرار گرفته که عبارت از بیرون کشیدن جنبش از مهار ناسیونالیست های تنگ نظر و بنیاد گرایان مذهبی رنگارنگ است.

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان به مثابۀ نمایندۀ سیاسی طبقۀ کارگرـ بدون وقعی گذاشتن به ترک سنگر کردن  رفیقان نیمه راه و بی ایمانی تسلیم طلبان بی آزرم ـ با اعتقاد راسخ به خط مشی فکری ـ سیاسی خود، در راه انجام جنبش آزادیبخش ملی و رسیدن به جامعه ای فارغ ازستم ملی و طبقاتی، استوارانه گامزن و رهسپار است. دشواری راه هر چه باشد، پیروزی نهائی تاریخی از آن زحمتکشان است! 

پایان
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)
میزان ۱۳۹۶شمسی