‏ تیمور (بازنشر به مناسبت سالگرد معدوم شدن جلاد کج کلاه)‏
‏۰۹ سپتمبر ۲۰۱۹‏



‎‏ ‎

معـلم کــرام الــدین رزمندۀ جانباز و استوار سامائی
بر بلندای هندوکش (۱)

کرام الدین در سال ۱۳۳۲ش در یک خانوادۀ روشنفکر در دهکدۀ زیبا و سرسبز "ملسپه" ولسوالی پنجشیر ولایت پروان دیده به جهان گشود. آموزش ابتدائی و متوسطه را در مکتب بازارک پنجشیر به پایۀ اکمال رسانیده و در سال ۱۳۴۹ش پس از سپری نمودن موفقانۀ امتحان شمولیت، شامل دارالمعلمین پروان گردید. در سال ۱۳۵۳ش از دارالمعمین فارغ و به صفت آموزگار در مکتب متوسطۀ بازارک تقرر حاصل کرد.
کرام الدین بعد از فراغت از مکتب متوسطۀ بازارک به اساس شناختش از اوضاع نابسامان مردم منطقه و کشور، درک تجربی اش از ستم طبقاتی و تفاوت های اقتصادی ــ اجتماعی افراد جامعه و اشتیاق وافر وی به مسائل اجتماعی و سیاسی، به سیاست و مبارزۀ سیاسی گرویده شد. موصوف از طریق زنده یاد (گلاب «تیمور») به محفل سیاسی  "حفیظ آهنگرپور " پیوست. در این محفل است که کرام الدین جوان ضمن مطالعات تئوریک، خوشه هائی از معرفت انقلابی چیده و در پرتو آن به سطح عالی تری از شناخت پدیده های اجتماعی ــ تاریخی و محیط پیرامونش رسیده و در این تلاش و جست و جوگری پیوسته سیری ارتقائی پیموده و بر گنجینۀ دانستنی های تئوریک خود از مبانی و مفاهیم علم انقلاب می افزود.
رفیق کرام خود به مثابۀ فرزند رنج، ستم طبقاتی را در جامعه به شکل عریان آن می دید. وی در کوتاه زمانی نظر به شم طبیعی، پشت کار و آگاهی نسبی اش در میان رفقای خود از محبوبیت خوبی بر خوردار شد.
پس از کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ش رفیق کرام تحت فشار و پیگرد جواسیس خلقی ــ پرچمی قرار گرفت. ادارۀ معارف رژیم " خلقی ــ پرچمی" بابت کاستن فعالیت های افشاگرانه  و روشنگرانۀ وی علیه کودتا چیان ۷ ثور، جبراً رفیق را از مکتب متوسطه بازارک به مکتب «شامارق» تبدیل کردند.  
در سال ۱۳۵۸ش سازمان آزادیبخش مردم افغانستان " ساما " به رهبری زنده یاد " مجید " تأسیس شد. محفل شهید "حفیظ آهنگرپور" بنا بر توافقات و تعهدات قبلی با گروه رفیق مجید، به سازمان " ساما " پیوست.
جریان این پیوستن به شرح زیر بوده است:
"حلقۀ رهبری محفل «عبدالحفیظ آهنگرپور» مشهور به "عبدالله" در ولسوالی پنجشیر(به شمول همه رفقای زندانیش در زندان دهمزنگ، ابتداء در تابستان سال ۱۳۵۶ش در زندان دهمزنگ با نقد و طرد رویزیونیسم، سنتریسم، سوسیال امپریالیسم و مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده ها از موضع اندیشۀ نیرومند انقلابی؛ با بستن تعهد و میثاق انقلابی با مجید و راه و رسم انقلابی اش در راه تحقق انقلاب توده ئی، به جمع همرزمان وی پیوستند. این اتخاذ مواضع درست انقلابی و وداع با کژراهه روی گذشته، پس از مطالعات درون زندان و بحث های طولانی چندین ماهه با نمایندۀ باصلاحیت رفیق مجید زنده یاد "ملنگ عمار"، سرانجام در اواخر تابستان سال ۱۳۵۶ش صورت گرفت.
در نتیجۀ این توافقات و اتخاذ مواضع درست ایدئولوژیک ــ سیاسی از تابستان ۱۳۵۶ش به بعد، آهنگرپور و همزنجیرانش از موضع اصولی انقلابی علیه رویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم و عمالش  و هکذا کودتاچیان ۷ ثوری موضع روشن و صریح انقلابی گرفتند و پیوستن رفقای زندانی و بیرون زندان محفل شان را به گروه زنده یاد مجید رسماً اعلام داشتند و به عنوان همرزمان متعهد مجید به راه انقلاب توده ئی و تأکید بر مبارزۀ طبقاتی سوگند وفاداری خوردند. همزمان و پس از ایجاد ساما با پشتکار اصولی و بر روی شانه های اکثریت محافل جنبش انقلابی از سراسر کشور در ماه سرطان ۱۳۵۸ش، از موضع این سازمان در حرکت های خود جوش توده ئی ضد رژیم کودتای ۷ ثوری و بادار سوسیال امپریالیست آن در پنجشیر و مناطق اطراف آن فعالانه اشتراک ورزیده و تا پای جان در راه آزادی ملی و آرمان های انقلابی ساما علیه سوسیال امپریالیسم روس و رویزیونیست های جلاد صفت و میهن فروش "خلقی ــ پرچمی" و ارتجاع سیاه اسلامی(گروه خود فروختۀ اخوان مسعود ــ ربانی جلاد) مبارزه کردند. در جملۀ یاران متعهد حفیظ در خارج از زندان که مواضع جدید ایدئولوژیک ــ سیاسی اتخاذ شده توسط رهبری آن محفل در زندان دهمزنگ را التزام کردند، جمع بزرگی از انقلابیون متعهد و رزمندگان بی باک سنگر رزم ضد تجاوز سوسیال امپریالیسم و ایادی زبون "خلقی ــ پرچمی " آن؛ و خدمت گاران واقعی و بی ریای توده های ستمکش کارگر و دهقان و عاشقان سینه چاک وطن؛ برخاسته از میان روشن فکران، مأمورین پائین رتبه، کارگران و دهقانان فقیر و میانه حال بودند."
چون رفیق کرام و تنی چند از رفقایش در تشکیلات پنجشیر، قبلاً آموزش ها و فنون ابتدائی نظامی را در محفل شهید "حفیظ آهنگرپور" آموخته بودند، با مشاهدۀ فوران خشم و کین برحق توده ها علیه میهن فروشان کودتاچی "خلقی ــ پرچمی" و بادار روسی شان، در صف اولین پیشمرگان سامائی در پیشاپیش مبارزات ضد رژیم کودتا قرار گرفته و اقدامات سازمان یافتۀ مسلحانه را علیه باند های "خلق و پرچم" تدارک دیده و با درایت کامل یک انقلابی سازماندهی و رهبری کرده و همه امکانات تشکیلاتی و روابط توده ئی خویش را در خدمت آن قرار دادند.
قابل تذکر است که از ابتدای خیزش های خود به خودی مردم در "پنجشیر"، "درۀ شُتل"، "سالنگ جنوبی" و "کوه های سرخ" در سمت شمال جبل السراج(مثل سائر نقاط کشور)؛ امکانات ضعیف نیروهای مردمی و غیروابسته در مقابل سلاح و دالر اخوانی ها به رهبری "احمد شاه مسعود" قابل مقایسه نبود. خوب به یاد دارم که از زمان شروع جنگ نیرو های مقاومت گر مردمی از جمله رفقای ما، توت و تلخان و نان خشک می خوردند، اما اخوانی ها با امکانات وافر و دالر باداران شان، گوشت و پلو می زدند و می کوشیدند تا توده های ناآگاه در مقابل یک شکم سیر نان و در بسا از موارد مقدار ناچیزی پول، سلاح خیراتی اخوان را به دوش خویش حمل کنند.
علی رغم این دشواری ها، رفیق کرام الدین نقش برجسته ئی در جریان این عملیات مسلحانۀ عمدتاً خود جوش توده ئی علیه رژیم نابکار و میهن فروش خلقی داشت؛ خاصتاً در جریان جنگ های "دربند" و "سالنگ جنوبی" رهبری نبرد مسلحانه را به عهده داشت.
رفیق برای همآهنگ و منظم ساختن شورش و قیام های خود به خودی توده های مردم عازم "خوست فرنگ" شده و در جریان عبور از کوتل، پای راستش از ناحیۀ بجلک شکسته و مدتی در روستا های آن دیار بستری شد. پس از مدتی دو باره صحت یاب گردیده و به فعالیت های مسلحانه علیه رژیم پرداخت. در جریان این نبرد ها دست چپ رفیق مورد اثابت گلوله قرار می گیرد. در این هنگام نام رفیق کرام ورد زبان مردمان مناطق مختلف قرار می گیرد. رفیق کرام و یاران همرزمش بسا از مناطق و علاقه داری ها را از وجود کثیف خلقی ها پاک سازی و آزاد کردند.
رفیق کرام در روز های دشوار سازمان و در شرایطی که ما زیر ضربات پیاپی و سنگین خلقی ها و اخوانی ها قرار می گرفتیم، با وسعت نظر و دوراندیشی و روحیه سرشار از سازندگی و امید، با خونسردی حوادث را استقبال می نمود. رفقائی که با استاد کرام کار کرده اند، هرگز صمیمیت، صداقت، فروتنی، پشتکار، مردم دوستی و تعهد بی پایان انقلابی رفیق را فراموش نخواهند کرد و این بارز ترین خصلت او، همیشه رهنمای عملی شان در مبارزات انقلابی خواهد بود. به باور رفقائی که با وی در مبارزات مسلحانه شرکت داشته و یا هم آموزش تئوریک دیده اند، وجود رفیق نوعی انگیزه برای بهتر کار کردن شان بوده است و این بهترین تأثیری است که یک انقلابی می تواند به روی رفقائی همرزمش بگذارد. استاد کرام و یاران مبارزش دستآورد های درخشان مبارزاتی و محبوبیت زایدالوصفی در میان مردم منطقه کسب نموده بودند.
اما اخوانی های پنجشیر و حومه که از خارج، به خصوص از طرف نظامیان پاکستان با سلاح و دالر فرستاده شده بودند تا این خیزش خودجوش مردمی را به انحراف بکشانند و رهبری جنگ را به دست گیرند، تاب تحمل این درخشش مبارزاتی و دست آورد های رفیق کرام و همرزمانش و سائر عناصر ملی را نداشتند. موجودیت عناصر ملی و روشن فکری مستقل موازی با اخوان در رهبری جنگ و دوام، پایمردی و پیشرفت آنان علی رغم مشکلات مادی ــ تخنیکی، خشم اخوانی های حسود،  تنگ نظر  و دستوری منطقه را برانگیخته و این کوردلان متعصب در صدد توطئه و بدنام ساختن افراد کلیدی  و مهم مقاومت از جمله رفیق کرام و دوستانش برخاستند.
سرانجام در زمستان سال ۱۳۵۹ ش تعدادی از آدمکُشان مسعود " جلاد " با نیروی برتر محل استقرار رفیق را محاصره نموده و پس از دستگیری وی را  در زندان درۀ "پارنده" حبس کردند. پس از زندانی ساختن افراد مهم جبهۀ مردمی مثل معلم کرام، پهلوان احمد جان و دیگران، اخوانی ها برای تکمیل ساختن طرح پاکستانی، پاکسازی مناطق را از عناصر ملی، دموکرات، روشنفکر و انقلابی آغاز کردند. پس از شناسائی این افراد در مناطق مختلف توسط جواسیس شان، آن ها را به زور و حیله  به شکل انفرادی به قرارگاه آورده و پس از دستگیری توأم با لت کوب در  درۀ پارنده منطقۀ بازارک زندانی نمودند.  بعدآً آن زندانیان را به زندان بدنام به نام "چاه آهو" در درۀ ریوت انتقال دادند.  
  در سال ۱۳۶۰ش مردم بسیاری از محلات نزد مسعود " جلاد " جهت رهائی رفیق و یارانش می روند، ولی درخواست و وساطت آنان مورد پذیرش مسعود قرار نمی گیرد. بنابر فشار های متعدد مردم و دوستداران کرام الدین، مسعود جلاد به زندان نزد رفیق کرام رفته و از رفیق می پرسد که:" چرا مردم ترا این قدر می شناسند و دوست دارند؟" رفیق در پاسخ مسعود می گوید:" از خود مردم بپرسید که چرا مرا دوست دارند و می  شناسند." پیشنهاد های مردم مناطق مختلف جهت تضمین کتبی رو به افزایش می رود. اما هر پیشنهاد و تضمینی، کار وی را سخت تر می سازد.  همزمان تعدادی از افراد مسلح منسوب به مسعود " جلاد " طرح نظربند بودن استاد کرام را به مسعود ارائه می دارند، ولی مسعود در جواب شان چنین می گوید:" این را که من می شناسم، یک مبارز سرسخت است و بعد ها برای ما جنجال خلق می کند."
یکی از رفقاء طرح فرار وی را از منطقه پیشنهاد می کند، ولی رفیق در جواب وی می گوید:" من به این مردم تعهد نموده ام، با فرار خود، به آن ها چه جواب خواهم داشت؟" مسعود که وضعیت و فشار های مختلف را درک می نماید، سرانجام در بهار سال ۱۳۶۰ش دستور انتقال رفیق را با جمعی از سامائی ها و عناصر مستقل ملی که تعداد شان به ۱۲۰ تن می رسید، به زندان "چاه آهو" می دهد. اما سردمدار خونریز و جلاد ارتجاع هار، متعصب و خود فروخته به این هم اکتفاء نورزیده و در زد و بند با (KGB)  و مطابق با طرح های استعماری سوسیال امپریالیسم اشغالگر روس، ضمن برخورداری همزمان از پشتوانۀ سیاسی، مالی و تسلیحاتی امپریالیست های غربی و ارتجاع منطقه و تائید آنان از این اعمال خائنانه و جنایت هول انگیزش، در بیست و دوم ماه سنبلۀ سال ۱۳۶۰ش این ۱۲۰نخل  برومند و جوانان رشید جنگ مقاومت ملی و میهنی ضد استعمار و تجاوز شوروی و سامائی های دلیر را به اعدام گاه در پای زندان "چاه آهو" فرستاده و آن  رزمندگان را به طور جمعی تیرباران می کنند. رزمندگان و جوانان دلیری که یگانه جرم شان عشق آتشین به میهن آبائی و مردم ستمدیدۀ آن و رزمیدن برای آزادی ملی از قید اسارت استعماری سوسیال امپریالیسم اشغالگر روس و ایادی اش و تحقق سروری ستمدیدگان بود.
در جملۀ اسیران زندانی در نزد مزدوران اخوانی، پیر مردان و اشخاص متنفذی از جمله "وکیل اختر محمد خان"  و "آغامیر خان" پدر "محمد ایوب" نیز با تن زخمی  و پرخون ضمن تحمل شکنجۀ جسمی و روحی  و لت و کوب با چوب، بودند.
در ذیل از جملۀ این سرفرازان و قربانیان جنایت هولناک باند اخوانی مسعود مفتن، نامرد و معدوم، از عده ئی که اسامی شان ثبت شده است، مشت نمونۀ خروار نام برده و یاددهانی می کنیم و محل زادگاه شان را به اساس تقسیمات اداری همان وقت کشور می آوریم:
۱- الحاج پهلوان احمد جان صدیق فرزند جگرن محمد صدیق قهرمان کشتی و قبلاً رئیس ملی المپیک افغانستان از قریۀ سفید چهر ولسوالی پنجشیر ولایت پروان (فعلاً ولایت پنجشیر). 
۲- معلم کرام الدین فرزند ملا محمد از قریۀ ملسپۀ بازارک ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
۳- محمد غفار فرزند احمد بیگ پسر کاکای پهلوان احمد جان در جریان درگیری در سفید چهر به شهادت رسید.
۴- سید موسی فرزند سید عبد الله از میر های سفید چهر ولسوالی پنجشیر ولایت پروان. در اولین تعرض گروه اخوان مسعودی بالای منزل پهلوان احمد جان به شهادت رسید.
۵- قل محمد فرزند حبیب الله  کارگر "لودر کار" در پروژۀ حفظ و مراقبت سالنگ ها. از قریه گلاب خیل در درۀ پارنده به  همراه نفرات شماره(۶و۷) به شهادت رسید.
۶- تاج محمد فرزند غوله مرزا از قریۀ سنگی خان ولسوالی پنجشیر ولایت پروان. باسواد. قبل از شهادت دهقان.
۷- قاضی محمد عظیم فرزند محمد ابراهیم فارغ صنف ( ۱۴ ) دارالعلوم کابل. از قریۀ لاله خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۸- غلام حسین فرزند محمد امیر محصل دانشکدۀ ادبیات. از قریۀ گلاب خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۹ – محمد مراد فرزند محمد محسن از قریۀ جهرعلی منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۱۰- امرالدین فرزند نجم الدین دهقان از  "                    ".
۱۱- معلم محمد دین فررند سلطان. فارغ دانشکدۀ ادبیات. از قریه گلاب خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۱۲- محمد صادق فرزند بلند خان فارغ صنف ( ۱۲ ) از قریه قلعۀ ترخه منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۱۳- ملا عبدالجلیل فرزند محمد افضل از قریۀ باباعلی پدر عبدالحفیظ  آهنگرپور ولسوالی پنجشیر. به جرم پدر حفیظ بودن.
۱۴- معلم محمد نور فرزند ملا مرزا محمد از قریۀ باباعلی ولسوالی پنجشیر. فارغ صنف (۱۴) دارالمعلمین پروان.
۱۵- عبدالفاروق فرزند نیک محمد برادر زاده وکیل اختر محمد خان. متعلم صنف (۱۲) لیسۀ صنایع کابل. از قریۀ باباعلی ولسوالی پنجشیر.
۱۶- محمد زارق فرزند لنگر خان. نواسۀ کاکای وکیل مذکور. از قریه باباعلی فارغ صنف نهم. ولسوالی پنجشیر.
۱۷- نظر محمد فرزند سکندر. قبلاً مأمور دولت. از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۱۸- جانگل فرزند امیرخان فارغ صنف (۱۲). قبلاً مأمور دولت. از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۱۹- محمد اکبر فرزند عبدالجلیل متعلم صنف ( ۱۲) از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
۲۰- دولت خان فرزند سید محمد. دهقان. از قریۀ پسگران  ولسوالی پنجشیر.
۲۱- محمد نعیم فرزند  بابه خان فارغ صنف ( ۱۲)  از قریۀ پسگران  ولسوالی پنجشیر.
۲۲- محمد رازق فرزند سیدخان از قریۀ تنخو درۀ  عبدالله خیل منطقۀ دره ولسوالی پنجشیر.
۲۳- عبد الرحیم فرزند محمد کریم از قریۀ سفید چهر ولسوالی پنجشیر. بعد از مدت چند ماه زندانی بودن در منطقۀ دره، به شکل انفرادی به شهادت رسید.
۲۴- انجنیر محمد عمر فرزند احمد دین از قریۀ ملسپۀ بازارک  ولسوالی پنجشیر.
۲۵- محمد صدیق فرزند... از قریۀ ملسپۀ بازارک ولسوالی پنجشیر.
۲۶- شمس الدین فرزند... از قریۀ پاراخ رخه. سه روز پس از عروسی اش دستگیر شد. ولسوالی پنجشیر.
۲۷- معلم آغا گل فرزند... ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
۲۸- معلم خواجه میرزا فرزند... ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
۲۹- معلم محمد ایوب فرزند آغامیر خان از قریۀ باباعلی توسط رژیم خلقی در تپه های گل غوندی بر فراز شهر چاریکار مرکز ولایت پروان به شهادت رسید.
جاودانه باد یاد این سرفرزان تاریخ و کشتگان دست خون آلود اخوان!
ادامه در بخش دوم