سـیــاوش آزاد
۲۵ فـبـروری ۲۰۲۲


برخی مفاهیم در مورد انقلاب ملی ــ دموکراتیک
(۲)

سؤال؟
نیرو های محرکه و متحدان انقلاب ملی ــ دموکراتیک تراز نوین کدام طبقات و اقشار اند؟
  جواب :
این نیرو ها عبارت از چهار طبقه به قرار زیرین اند: طبقۀ کارگر، طبقۀ دهقان، طبقۀ متوسط خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط یا ملی اند .
طبقۀ کارگر نیروی رهبری کننده و طبقۀ دهقان که اکثریت خلق افغانستان را تشکیل می دهد، نیروی عمدۀ آن انقلاب را می سازد.
این دو طبقه، به ویژه طبقۀ کارگر بیش از همه تحت ستم و استثمار قرار دارند و بیش ترین قابلیت و ظرفیت انقلابی را دارا هستند .
رهبری انقلاب باید در دست طبقۀ کارگر که از تمامی استثمار شدگان و سیر آتیه روند انقلابی نمایندگی می کند، تحت هدایت سازمان پیشتاز آن باشد؛ زیرا این طبقه پیشرو ترین و انقلابی ترین طبقه است. قابل یادآوری است که در کشور های عقب مانده نظیر کشور ما، که ساختار و ساختار اجتماعی ــ اقتصادی  نیمه فئودالی و نومستعمراتی ـــ مستعمراتی را دارا هستند و نظام های استبدادی دیر پا از موضع طبقات حاکم ارتجاعی از سالیانی در آن حاکم  و سلطه و سیادت کامل و مستقیم  استعماری امپریالیسم مثل ادارۀ مستعمراتی ساقط شدۀ تحت ریاست "کرزی ــ احمدزی"  و یا نواستعماری (سلطۀ غیر مستقیم اقتصادی ــ سیاسی امپریالیسم، حضور سرمایۀ مالی و سلطۀ سیاسی از طریق ساختار حاکم نیمه فئودالی/کمپرادوری) مثل امارت اسلامی طالبان جاری است، نه تنها طبقۀ کارگر، بلکه سائر طبقات و اقشار نیز از ستم امپریالیسم بیرونی و نظام حاکم بومی و استثمار در رنج و عذاب اند .
آنها هم از دیدگاه منافع طبقاتی خویش، علیه نظام طبقاتی استبدادی و وابسته به امپریالیسم، قرار می گیرند . این که این ایستادگی علیه این دو ستمگر و استثمارگر بومی و بیرونی تا کدام  حدود خواهد بود، بحث جداگانه ای است که باید خصوصیات این اقشار و طبقات را در متن اوضاع و شرایط خاص و در موقعیت های جذر و مد جنبش انقلابی و آزادیخواهانۀ خلق تحت ستم و استثمار، به مداقه گرفت .
اما برای سازمان پیشتاز و انقلابی این مهم است که از مبارزۀ این نیرو های اجتماعی ــ سیاسی علیه حاکمیت ارتجاعی ــ استعماری، و خواسته ها و تقویت روحیۀ رزمجویانۀ شان و وجوه مشترک شان با طبقۀ کارگر در جهت براندازی نظام وضعیت حاکم ارتجاعی یا مستعمراتی ــ نومستعمراتی حمایت کرده و با آنان متحد و همراه گردید.
برای پیروزی انقلاب ملی ــ دموکراتیک نیروی طبقۀ کارگر به تنهائی کافی نیست. به دلیل این که طبقۀ کارگر بنا بر ساختار نیمه فئودالی ــ نومستعمراتی پیشاسرمایه داری کشور ما، اکثریت نبوده و از لحاظ کمیت قلیل و از نگاه کیفیت نسبتاً جوان و ناپخته است، بایستی برای برانداختن نظام و وضعیت حاکم در کشور به کمک سائر طبقات که آنها هم به نحوی در مقابل مظالم و استثمار ارتجاع و ستمگری استعماری قرار دارند، در تشریک مساعی و در وحدت قرار گرفت .
به معنی دیگر، یک مفهوم انقلاب ملی ــ دموکراتیک نوین، رفتن در پی متحدان طبقۀ کارگر نیز می باشد و کسانی که به انقلاب می اندیشند و مبارزه می کنند، به متحدان آن نیز فکر می کنند. در هر مقطع انقلابی طبقات و اقشاری در صف خلق قرار دارند. شیوۀ برخورد درست در صف خلق، شیوۀ "وحدت و مبارزه" است. باید با این روش با مواضع و افکار ملی و انقلابی طبقات و اقشار غیرپرولتری همراهی کرده و علیه مواضع ارتجاعی، تزلزل و زیانکاری و افکار نادرست این نیرو ها، از موضع منافع علیای ملی و منافع تاریخی زحمتکشان و آینده نگری مبارزه صورت گیرد.
چیز دیگری که در این جا قابل یادآوری دانسته می شود، این است که نباید طبقۀ کارگر و سازمان پیشتاز آن در میان سائر طبقاتی که با ایشان در همگرائی و همسوئی مبارزاتی قرار می گیرند، منحل گردیده و مرز تمایز خود را با آن نیروی طبقاتی ــ سیاسی از دست بدهند. یعنی این که رهبران و اعضای سازمان انقلابی از پختگی ایدولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی برخوردار باشند که سم فکری و رفاه طبقات بالا دست انها را هضم ننماید. در مقابل، سازمان انقلابی از چنان توانمندی و نیروی جاذبه برخوردار باشد تا بتواند طبقات و اقشار غیرپرولتری را به سوی خود به صف مبارزه و انقلاب بکشاند و آنها را تربیت انقلابی نماید. این کاریست دشوار که باید جوانب مختلف آن را به طور دقیق متوجه باشیم.
سؤال؟
چرا باید انقلاب دموکراتیک را انجام داد، حال آن که مبارزه علیه امپریالیسم متجاوز از مبرمیت برخوردار است؟
جواب:
در حقیقت انقلاب ملی ــ دموکراتیک شامل دو جنبش انقلابی است که به نحو فشرده با یکدیگر پیوند داشته و به روی یکدیگر نفوذ و تأثیر متقابل می گذارند .
در کشور های تحت سلطۀ مستقیم یا غیرمستقیم امپریالیسم سه کوه گران بر دوش خلق سنگینی می کند: کوه اول طبقۀ حاکم فئودال؛ کوه دوم طبقۀ حاکم بومی بورژوازی بزرگ کمپرادور و کوه سوم، امپریالیسم بیرونی. با توجه به همدستی و روابط نزدیکی که بین امپریالیست ها، فئودال ها، بورژوازی بزرگ کمپرادور وابسته به امپریالیسم به منظور تداوم سلطۀ مشترک شان برقرار است، غیرممکن است که بتوان فقط امپریالیست ها را سرنگون کرد، بدون این که به پایۀ اجتماعی فئودالی و کمپرادوری و عمله و فعلۀ بومی سیاسی، نظامی، فرهنگی و مدنی امپریالیسم صدمه وارد ساخت . زیرا این پایۀ اجتماعی نمی تواند بدون حمایت همه جانبۀ مادی و معنوی امپریالیسم بیرونی، دوام بیاورد. عکس این حالت نیز صادق است. به همین گونه با ضربت زدن به پایۀ اجتماعی فئودالی و کمپرادوری و عمله و فعلۀ بومی سیاسی، نظامی، فرهنگی و مدنی امپریالیسم و ساقط کردن آن، سلطه و نفوذ امپریالیسم که در وجود آن مستقر بود، در کشور مفروض پایان می پذیرد.
پیوند فشرده میان وظیفۀ ضد امپریالیستی و وظیفۀ ضد فئودالی انقلاب مسأله ای است متعلق به مقولۀ ستراتیژی انقلابی. تفکیک این دو وظیفۀ مبارزاتی، انقلاب را به شکست و سازمان انقلابی را به انحراف می کشاند. طی دو دهۀ اخیر و تا حدود پنج شش ماه قبل، امپریالیسم اشغالگر امریکا با شرکای تجاوز و جنایاتش سرزمین ما را تحت اشغال خود قرار داده و نیرو های طبقاتی فئودالی در کنار بورژوا ــ کمپرادور ها به شمول تکنوکرات ها و نمایندگان سیاسی فئودالیسم در وجود ارتجاع هار و دهن پارۀ اخوانی جهادی ــ قومی، در نقش پایۀ اجتماعی و همدست و جاده صاف کن اهداف امپریالیست های اشغالگر قرار داشته اند.
پس از شکست  و فرار نیرو های اشغالگر از کشور و تسلط بخشی از ارتجاع فئودالی ــ کمپرادوری کشور در کسوت طالبان، وطیفۀ دموکراتیک مبارزاتی علیه این سلطۀ طبقاتی و نواستعماری تازه از راه رسیدۀ طالبانی در صدر وظائف قرار گرفته است.
به طور کلی، این دو وظیفۀ سترگ و سنگین برانداختن فئودالیسم، کمپرادوریسم و امپریالیسم با یکدیگر پیوند دارند و با انجام توأم موفقانۀ آن، این سه کوه گران از گردۀ خلق دور ساخته می شود .
سؤال؟
ستراتیژی انقلاب ملی ــ دموکراتيک کدام ها اند؟
جواب :
به طور اساسی، ستراتیژی انقلاب ملی ــ دموکراتيک عبارت است از تعیین دشمن عمده که در هر مرحلۀ انقلاب باید سرنگون گردد. بدین منظور باید کلیه نیرو ها را با هم متحد ساخت (جهت ضربۀ اصلی)، تشخیص متحدان طبقۀ کارگر در هر مرحله، استفادۀ هوشیارانه از نیرو های ذخیرۀ مستقیم و غیرمستقیم به منظور انفراد دشمن .
تاکتیک انقلابی عبارت است از تعیین دقیق مشی هدایت کنندۀ طبقه کارگر در هر دورۀ اوج یا فروکش انقلاب، انتخاب اشکال مبارزاتی و سازمانی مناسب و مقتضی و نیز تعیین شعار های ترویجی و تبلیغی مناسب برای هر دوره و هر موقعیت، جایگزین کردن اشکال نو مبارزاتی به جای اشکال کهنه و تلفیق اشکال مبارزاتی برای کسب پیروزی .
سؤال؟
هدف کارگران از شرکت در انقلاب ــ دموکراتیک چیست؟
جواب :
تمامی طبقاتی که در انقلاب دموکراتیک شرکت می ورزند، هدف بلافصل مشترک آنها مبارزه علیه نهاد ها و ساختار های نظام فئودالی و سلطه و قیود رهزنانۀ امپریالیسم و به جای آن، ایجاد سلطه و نهاد های بورژوا ــ دموکراتیک می باشد.
اما در مورد چگونگی رسیدن به این مامول بین نیرو های طبقاتی ضد  فئودالیسم، کمپرادوریسم و امپریالیسم اختلافات عظیمی وجود دارد . مثلاً  برای کارگران انقلاب دموکراتیک و به وجود آوردن نهاد های بورژوازی به هیچ صورتی هدف و منزل نهائی نمی باشد .
از دید کارگران شرکت در مبارزات ملی دموکراتیک ضد امپریالیستی و ضد فئودالی ــ کمپرادوری و به جود آوردن نهاد های بورژوائی، به مثابۀ مرحلۀ انتقالی به انقلاب سوسیالیستی و ایجاد جامعه فارغ از ستم فرد از فرد، هدف است .
حال آن که در مرحلۀ انقلاب دموکراتیک مناسبات استثماری و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید، باقی می ماند . کارگران به عنوان طبقۀ استسمارشونده خواهان لغو این مناسبات اند و در جهت برآوردن این مقصود از دست یازیدن به قهر انقلابی بیم هم ندارند؛ اما طبقات و اقشار دیگر از موضع منافع و جایگاه طبقاتی خود با این موضوع برخورد می کنند .
سؤال؟
هدف بورژوازی متوسط از شرکت در انقلاب دموکراتیک چیست؟
جواب :
برای بورژوازی متوسط شرکت در انقلاب دموکراتیک تأمین سیادت سرمایه و ایجاد مناسبات بورژوائی هدف نهائی می باشد . بورژوازی خواهان سقوط کامل استبداد، لغو مالکیت خصوصی و پایان بخشیدن به استثمار فرد از فرد نیست.
با آن که بورژوازی متوسط یا به اصطلاح رایج، ملی به طور نهائی به دنبال تأمین کامل سیادت سرمایه و استقرار مناسبات سرمایه داری می گردد، ممکن است که در شرایط مشخص انقلاب که خطر چپ را عمده تشخیص بدهد، با استبداد بر سر تقسیم قدرت توافق کند و با هم یک جا علیه تمایلات انقلابی و سرکوب سازمان های انقلابی قرار گیرند .
بورژوازی متوسط کشور تحت سلطه مثل افغانستان وقتی که منافعش از جانب امپریالیسم، و نیرو های ارتجاعی فئودالی ــ کمپرادوری با خطر مواجه شود، با کارگران یک جا می شود وعلیه آن سه نیرو قرار می گیرد. وقتی که جنبش کارگری اوج بگیرد و منافع خود را از جانب کارگران در خطر احساس کند با آن سه نیرو همداستان گردیده و علیه کارگران  به اقدامات سرکوب کننده دست می زند. باید این را به یاد داشت که بورژوازی ملی افغانستان از نظر اقتصادی – اجتماعی خیلی ضعیف است و خواهان سازش با دشمنان خلق افغانستان می باشد. این بورژوازی مایل نیست که برای همیشه با امپریالیسم و کمپرادوریسم قطع رابطه کند. به مثابۀ یک نیروی استثمارگر از این که هدف آن در هر حالت کسب سود از طریق دریافت ارزش اضافی از کارگران است، در جوهرش نمی تواند با امپریالیسم در ضدیت ماهوی و درازمدت قرار گیرد .
سؤال؟
چرا باید کارگران در انقلاب دموکراتیک شرکت نمایند؟ چرا به طور مستقیم برای تحقق انقلاب سوسیالیستی اقدام ننمایند؟
جواب :
از جانبی در کشور های تحت سلطۀ دارای ساختار نیمه فئودالی ــ نومستعمراتی مثل افغانستان امروزی تحت سیطرۀ نیروی طبقاتی طالبانی کارگران موجودیت و هستی خود را مستلزم سرمایه داری می دانند. بدون وسائل و مناسبات تولیدی سرمایه داری، کارگری وجود نخواهد داشت که بخواهد برای تحقق و ایجاد جامعۀ سوسیالیستی مبارزه نماید. کارگران در مبارزه با سرمایه پیدایش یافته و پرورش می یابند.
بناءً، طبقۀ کارگر به منظور رشد وجودی "در خود" و سپس، تکامل سیاسی ــ تشکیلاتی و فکری "برای خود"، به رشد سرمایه داری ضرورت دارد . از این رو به پروسۀ زایش و پرورش سرمایه به عنوان شرط پیدایش و پرورش خود، یاری می دهند.
از جانب دیگر در کشور های تحت سلطۀ امپریالیسم با نیمه فئودالیسم سخت جان و مناسبات استعماری، انقلاب دو مرحله ئی لازم است: نخست انقلاب ملی ــ دموکراتیک تیپ نوین و سپس انقلاب سوسیالیستی. حدوث تغییرات بورژوا ــ دموکراتیک در کشور های تحت سلطه با ساختار های پیشاسرمایه داری در زیربنا و روبنا به عنوان پیش شرط گذار از فئودالیسم به سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است.
زیرا طبقه ای که باید واسطۀ این گذار باشد، فقط در اثر پیدایش سرمایه داری است که پا به عرصۀ وجود می گذارد و تغییرات زیربنائی و روبنائی سرمایه داری، پایه و اساس گذار به سوسیالیسم را پی می ریزد. راه دیگری به جز از انقلاب دموکراتیک نوین که سیادت آن و رهبری آن به دست کارگران قرار گیرد و نه بورژوازی، وجود ندارد .
در کشور های عقب نگه داشته شده ای نظیر افغانستان که در آن درجۀ آگاهی طبقاتی، رشد کمی و اعتلای تشکیلاتی کارگران در سطح نازلی قرار دارد، تحقق اهداف سوسیالیستی در شرایط کنونی غیر ممکن است .
اما کارگران افغانستان با وصف تکامل ناکافی می توانند با شرکت در جنبش دموکراتیک، خود را صاحب آگاهی و تربیت سیاسی و انسجام تشکیلاتی بسازند. کارگران ضمن شرکت در انقلاب دموکراتیک نباید از منافع خاص خود غافل باشند. باید متوجه تضاد های خاص خود وبورژوازی باشند. نباید در جنبش عام دموکراتیک بسنده کرده و در آن حل گردند و یا این که در جریان مبارزه علیه فئودالیسم و امپریالیسم، از مبارزه علیه بورژوازی روی برتابند. در هر حالت کارگران باید استقلال عمل و استقلال فکری، سیاسی و سازمانی خود را حفظ کنند .
سؤال؟
آیا شرکت کارگران در مبارزات دموکراتیک، به معنای گذشتن از آرمان های سوسیالیستی نیست؟
جواب :
این دو مبارزه و دو تاکتیک مبارزه دموکراتیک و مبارزه سوسیالیستی در مجاورت با هم قرار دارند . ولی از نظر امکان تحقق پذیری، هدف های مبارزه دموکراتیک بر مبارزه سوسیالیستی تقدم دارند و بنا به گفتۀ لنین بزرگ "راه سوسیالیسم از طریق دموکراتیسم عبور می کند".
قسمی که تجربه در کشور های نظیر کشور ما نشان داده است، سطح نازل رشد کمی کارگران صنعتی نمی تواند دلیل نفی سرکردگی شان باشد. زیرا که طبق لنینیسم و تجارب انقلاب اکتوبر، طبقۀ کارگر نقش خود را زیر رهبری سازمان پیشاهنگ خویش ایفاء می کند و این سازمان می تواند حتا در جائی که طبقۀ کارگر از حیث تعداد کوچک و از حیث پرورش سیاسی و سازمانی ضعیف است، تشکیل شود، البته حضور کارگران در ترکیب طبقاتی سازمان پیشاهنگ در تعیین خصلت، تفکر، عمل مبارزاتی و مواضع پرولتری آن سازمان، دارای اهمیت بسیار می باشد .
ادامه دارد