زنده یاد امین سیماب
۲۷ اپریل ۲۰۱۸
وجوه مشترک وطنفروشان هفت ثوری و هشت ثوری
در مقطع زمانی کوتاه «دموکراسی تاجدار» زمانی که مردم از موجودیت جریانات متعدد سیاسی در کشور آگاهی یافتند و با چهره هائی در مطبوعات نوپای سیاسی آشنا شدند، کمتر آن را جدی گرفته و بر آن کنجکاو می شدند. از آنجائی که بخشی از توده ها، نسل قربانی آل یحیی و جلاد ساطور بدست آن ـ سردار هاشم ـ بودند و در عین حال دیوانگی های دورۀ صدارت سردار داؤود را هم تجربه نموده بودند، کمتر بر آنچه در دورۀ حکمروائی آن ها تبارز می کرد، اهمیت می دادند. مردم همواره ضرب المثل "سگ زرد برادر شغال است» را به زبان آورده و به این صورت ضدیت خود را با "دموکراسی" هدفمند، گذرا و بوکش در بار ابراز می داشتند.
از جانب دیگر، جریانات سیاسی نو به خیابان برآمده هم در مراحل ابتدائی تثبیت خود در جامعه بودند و بیشتر ائدیولوژیک و تئوریک برخورد می کردند تا عینی وعملی. به همین دلیل، مردم فعالیت های سیاسی علنی را به "زنده باد و مرده باد" خلاصه ساخته و از دور و به عنوان تماشابین تکامل اوضاع را با ناباوری نظاره می نمودند. جریانات سیاسی عمدتاً از چپ، "چپ نما" ، میانه و راست بنیادگرا متشکل بودند و به زودی مشخصات خود را به دید عوام رساندند. مردم می دیدند که جمعی قاطع، مصمم و با شور و جذبه ای که خلوص آن از سیما و حنجرۀ شان بیرون می جهید و ایثار و جانبازی از آن می تابید، به دفاع از آرمان سیاسی خود سخن می راندند؛ گروه بندی دیگری را شاهد بودند که با وجود جست و خیز و گلو پاره نمودن ها به نفع مردم نادار، از امکانات به مراتب بیشتر رفاهی برخوردار بوده و در اداء و اطوار شان چیزی مشکوک متجلی بود. آن ها با تظاهر به توده ئی بودن، در عین حال دیوار نامرئیی بین خود و توده کشیده و بوی بیگانگی از آن ها متصاعد بود. یک دسته بندی دیگر که ظاهر مأنوس و زبان معمول افیونی داشتند، فقط محل اجتماع خود را به عوض داخل چار دیواری مسجد، به بیرون آن و در خیابان تعیین نموده بودند.
جمع اول با شعار های پرمفهوم و عمیق سیاسی سفید بر تکۀ سرخ و یا برعکس؛ و با ابعاد شخصیتی و معاشرتیی که توده ها ـ به جز از واژه ها و اصطلاحات ثقیل و نامأنوس سیاسی و ایدئولوژیک ـ به زودی در صفوف آن ها خود را شناسائی نموده و آن ها را چون خود می یافتند، به «شعله ئی ها» مشهور شدند. حلقۀ پرزرق و برق بیگانه مشرب که همزمان جوانک های شهر نوی را با روستا زاده نما های از خودبیگانه به نمایش می گذاشت، همانا دو جناح "پرچم" و"خلق" حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق افغانستان بود که بسان «شعله ئی ها»، شعار های تکه ئی سرخ داشتند، ولی نوشته های شعار های شان کلمات و جملات دیگری را حمل می نمودند که به هر حال برای توده های محروم از نعمت سواد، قابل درک و فهم نبود. دسته بندی سوم که شعار های تکه ئی سبز حمل می نمودند، مأنوس ترین آن جریانات را به معرض دید تودۀ بی خبر و خوشباور قرار می داند، زیرا آن چه را می دیدند ـ با وجودی که هرگز به درک و فهم ابتدائی آن از نسل ها به این سو نرسیده بودند ـ بیشتر به "آیه های قرآنی" شباهت داشت که مسلماً همان رسم الخط عرب با هدف ائدءولوژیک و سیاسی، بر تکه ها رقم زده شده بودند. این دسته در کُل به "اخوانی ها" معروف بودند.
از اواخر دهۀ چهل تا اواسط دهۀ پنجاه شمسی، جریانات سیاسی متذکره سیر تکامل محتوم خود را در تطابق با سرشت و پیوند های خود پیمودند. پیوند «شعله ئی ها» با وجود نارسائی های ناشی از عدم تجربۀ عملی مبارزاتی، بدون شک با توده ها بود. متبارز ترین مثال آن سیدال «سخندان» بود که همزمان با ادامۀ تحصیل در پوهنتون کابل، برای پیشبرد زندگی خود و مادر سالخورده اش، به شغل تربوز فروشی و امثال این فعالیت ها اشتغال داشت. جریان شعلۀ جاوید ـ آن چنان که در آن زمان پدیدار گشت ـ به حق یک جریان ملی ـ انقلابی غیر وابسته و وارث مبارزاتی جریانات روشنفکری دهه های پیشتر بود؛ که در اثر اشتباهات آحاد متشکلۀ آن و علنی گری هائی که زمینۀ بوکشی استخبارات دولتی را تسهیل نمود، به تشتت و سرانجام به تحلیل دچار شد. جان به سلامت بُردگان جریان «شعلۀ جاوید» در زمان تجاوز نظامی شوروی بر افغانستان، در سازمان ها و حلقات ملی ـ مترقی متعدد دو باره نمودار شدند. در ضمن بیشترین ضربات و قربانی ها را هم همین جریان در مراحل مختلف تکامل خود متحمل شد؛ که سلسلۀ آن همراه با دوام مبارزه به ضد اشغالگران غربی و ارتجاع چند سر، ادامه دارد.
"حزب دموکراتیک خلق افغانستان" همان طوری که سوءظن توده ها را برانگیخته بود، نه تنها با دربار و با مقامات امنیتی سر و سِری داشت، که پیوند نطفه ئی آن با ناف بیگانه هر روز بیشتر و رسوا تر برملا می شد؛ تا جائی که در یک مثلث حزب ـ سوسیال امپریالیسم ـ دربار، نزد توده ها تثبیت هویت شده و به نوعی "مشروعیت" در صحنۀ سیاسی کشور دست یافت. با امکانات مادی و تخنیکیی که سوسیال امپریالیسم حامی به این ستون پنجم خود می رساند، نوعی نموی تومور وار این غدۀ خبیثه را باعث شد که در نتیجه آهسته آهسته به روی ولینعمت بومی پریده و با آمیزش با جناحی از دربار، ادعای "تاج و تخت" نمود. پس از آن جائی که سرشت ارتجاعی و ضد ملی دربار حکم می کرد، در برابر قدرت استعمارگر و مداخله گر بیرونی به تمکین و در برابر اوج گیری "شهوت قدرت" و سرکشی عمو زادۀ لایعقل در همدستی با ستون پنجم بیگانه، تحمل پیشه کرد. نتیجه ضرورت بحث بیشتر ندارد و حتی کودک نوزاد این مرز و بوم قربانی آن خیانت تاریخی بوده و تا زمانی که توده بر سرنوشت خود حاکم نگردد، چند نسل دیگر هم قربانی آن خواهد بود.
نفوذ و دست درازی های ابرقدرت سوسیال امپریالیستی، از حداقل دو دهه به آن سو، مانند تار های عنکبوتی، بر دستگاه های نظامی و ملُکی کشور تنیده شده بود و مبرهن است که با مرور زمان، ساختار دولت شاهی محصول مداخلات هند برتانوی و تعبیه شده توسط آن در افغانستان، در مقابل رقیب استعماری تازه نفس و امکانات مالی ـ تخنیکی و به خصوص نظامی آن، بایست از هم می پاشید. به قدرت رساندن ستون پنجم توسط بادار سوسیال امپریالیستی و بعداً مداخلۀ مستقیم آن ابرقدرت و اشغال سرزمین ما توسط آن، نمی توانست بدون ایجاد، تقویه و میدان دادن به یک "قوت بالمثل" یا یک ستون پنجم معادل توسط امپریالیسم رقیب، باقی بماند. پس امپریالیسم غرب به سردمداری امریکا و متحدان غربی آن ـ با اضافۀ ده ها پادوَ مسلمان و منطقه ئی آن ـ ضرورت به آن داشت تا بر افراد و نیرو هائی تکیه کند که بتوانند بدون سؤال و تحقیق از چرا و چگونۀ اوامر بادار، فقط به تعمیل تن در داده و در مقابل به رسمیت شناسی توسط "جهان آزاد" و کسب امتیازات مختلف، به خصوص پولی، به مجریان چشم و گوش بستۀ بیگانگان مبدل گردند.
آری! چنین عوامل گوش به فرمان را محال بود استعمار از صفوف افراد با شعور سیاسی، افراد غیروابسته، افراد آگاه، افراد ملی و افراد وطنپرست سربازگیری نماید. دلیل آن هم کاملاً مفهوم است، زیرا منافع استعماری در تضاد کامل با منافع ملی یک کشور قرار می گیرد و ممکن نیست افراد آزادیخواه و عاشق پیشرفت و تکامل کشور شان، به خواهشات بیرونی تن درداده و همه هست و بود ملی را فدای هوی و هوس بیگانگان بسازند. این درست مرزی است که وطنفروشان "هفت ثوری" و"هشت ثوری" را با پشتوانه خارجی و پیشینۀ ننگین شان، از مجموع ملت و قربانیان جنایات شان متمایز ساخته و با دریائی از خون، برای ابد از صف ملت تجرید نموده و در پهلوی بیگانگان استعمارگر و دشمنان سوگند خوردۀ مردم و سرزمین ما قرار می دهد.
ما دیدیم که در طول سه دهه و اند گذشته چگونه نوکران بیگانگان ـ چه "چپ نما" و چه مسلمان ـ از مواضع سیاسی و حتی ائدئولوژیکی که به دستور حامیان خارجی خود از آن به دفاع برخاسته و گویا برای پیروزی آن از هیچ فداکاریی روگردان نبودند، عدول نموده تدریجاً و به دلیل توسل به بقای ننگین("خلقی ـ پرچمی"ها) و الزامات رسیدن به قدرت پوشالی(احزاب و تنظیم های اسلامی؛ با اضافۀ غدود طالبی)، یکی در دیگری ادغام شدند. پرچمی ها مسلمان، عابد و مسجد رَو و هم نماز ربانی و مسعود شدند؛ و"خلقی"ها به صف طالبان پیوستند. به همین گونه اخوانی های هفتاد پدره، با حفظ ائدئولوژی قرون وسطائی و تاریخزدۀ خود، و با حفظ همه امکانات بادآوردۀ مادی خود ـ با پشتواره ای از وحشتناک ترین جنایات که روی همسرشتان وطنفروش "خلقی ـ پرچمی" شان را سفید می کرد ـ در اثر معجزۀ ابرقدرت امریکائی یک شبه همه "دموکرات" و"روشنفکر" شده و حتی در خیانتگاه رسوای ساختۀ دست اشغالگران به نام "شورای ملی" یا به اصطلاح "مجلس نمایندگان"، گویا "نمایندگان انتخابی مردم" هم شدند.
پس وضعیت اسفبار و غمبار فعلی کشور، روشن ترین و گویا ترین ثبوت همسرشتی و همدستی "هفت ثوری"ها و"هشت ثوری"ها است که در آن خدمت جانبازانه به قدرت های خارجی، جاسوسی چند جانبه به چندین ادارۀ استخباراتی خارجی، پیشینۀ خیانت و جنایات هولناک زیر نام "سوسیالیسم"(در گذشته) و زیر نام "اسلام عزیز" (در گذشته و حال) ، تجاوز بی باکانه بر مال و ناموس مردم، تاراج دارئی های ملی، رشوه ستانی و زورگوئی، اختطاف، تجاوز جنسی، تهدید و کشتار مردم عادی و بی گناه، و به خصوص سر به نیست ساختن گُل های سرسبد جامعه به دستور قدرت های خارجی، معیار بوده؛ و همان طوری که همگان در این دوازده سال و چند ماه شاهد اند، هیچگونه اختلاف ائدئولوژیک و سیاسی، به جز تلاش برای دریافت سهم بیشتر در قدرت عطیۀ قدرت های خارجی و رسیدن به مقام و چوکی، بین نوکران دیروز سوسیال امپریالیسم شوروی و دست پروردگان قدرت رقیب وجود نداشته، بلکه هر دو در سایۀ ولینعمت مشترک امریکائی و غربی، تضمینی برای بقای ننگین خود یافته اند.
هموطنان! تا زمانی که اشغالگران غربی و متحدان آن ها در سرزمین ما حکمروائی نموده و سرنوشت مردم ستمدیده و حرمان کشیدۀ ما را به بازی بگیرند، "هفت ثوری"ها و"هشت ثوری"ها بر خون های پاک قربانیان مظالم خود، با پریدن به میخ بادار خارجی، به رقص و پاکوبی ادامه خواهند داد. از جانب دیگر بایست از نظر دور نداشت که استعمار برای تداوم حاکمیت خود، از قبل به طرح پلان و پروژه ها دست می یازد و چه بسا که "هفت ثوری"ها و"هشت ثوری"هائی از قماش دیگر و با رنگ و شمائل دیگر را بر مردم ما تحمیل نماید. پس عنصر تجاوز خارجی به عنوان هستۀ تضاد عمدۀ مردم افغانستان با اشغالگران و ایادی بومی شان، در تمام محاسبات سرنوشت ساز کشور ما دخیل بوده، اغماض و دست کم گرفتن آن، خیانت آشکار به توده ها و به نسل های آیندۀ افغانستان است.
برای آن که مصبیت ملی حاضر برای ابد از سرزمین آزادگان ناپدید شده و جامعۀ ما دو باره در مسیر تکامل سالم و طبیعی خود قرار گیرد، بایست قاسم مشترک افراد و نیرو های ملی، وطنپرست، مترقی و انقلابی واقعی را شناسائی و مشخص نموده، با تجمع به دوَر آن ـ و کنار گذاشتن اختلافات و تفاوت های فکری، فرعی و سلیقه ئی ـ ، وسیلۀ مقابله، سرکوب و امحای قاسم مشترک وطنفروشان گوناگون را که همانا تکیه بر بیگانگان و خدمت به آن ها است، به دست آورده و آن را جانبازانه و ایثارگرانه در خدمت منافع ملی قرار دهیم؛ و با این شیوۀ شریفانه و انسانی، راه گذر از بیشه های تاریک و هولناک زیر سلطه بودن را به صوب افق روشن و طلائی آزادی و ا فتخار همه با هم بپیمائیم... و یکبار دیگر به جهانیان ثابت بسازیم که این پیشرفت مادی و تخنیکی استیلاگران نیست که منجی توده ها بوده و به آن ها خوشبختی و بهروزی به ارمغان می آورد؛ بلکه همدلی، همسوئی و مبارزۀ نیرو های انقلابی، ملی و دموکرات در سنگر واحد است که ضامن فردا های روشن می باشد و بس!
ننگ و نفرین بر وطنفروشان "هفت ثوری" ، "هشت ثوری" و همتاهای طالبی شان!
مرگ بر اشغالگران و نوکران شرفباختۀ بومی شان!
زنده باد مقاومت ملی ـ مترقی مردم افغانستان در برابر متجاوزان و میهنفروشان!
٧ ثور ١٣٩٢ش/٢٧ اپریل ٢٠١٣م