فـــائــق رستـاقــی
۲۰ اکتوبر ۲۰۲۱



دولت طالبانی، مخالفت با آن، اشکال و مواضع مخالفت
(۴)

ج ــ تمامیتخواهی، فاشیسم و شوونیسم ملیتی طالبان:
در بخش های سه گانۀ قبلی، ماهیت مزدوری و بیگانگی این گروه و رهبران و فرماندهان آن را با استقلال، حاکمیت ملی، افتخارات و سرفرازی افغانستان و ملت سلحشور ما را و همچنان ماهیت طبقاتی ارتجاعی طالبان را در جایگاه تاریخی فئودالی و کمپرادوری این گروه بی وطن و تضاد تاریخی آن از همین جایگاه را با منافع اجتماعی، علایق و آمال زحمتکشان کشور به اختصار مرور کردیم.
در این بخش چهارم سر آن داریم تا رویکرد های ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی این گروه را در قبال "غیرطالبان" و "غیرخودی" های ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی، ملیتی و مذهبی و به ویژه فاشیسم و تبعیض جنسیتی تا کنون اِعمال شدۀ طالبان و ادامۀ آن را در قبال زنان و دختران افغان، مسائل و مصائب زنان، از جمله حق اولیۀ انسانی تعلیم، تحصیل و کار کردن در بیرون خانه را به بحث بگیریم. در خلال بحث، به ریشه های رویکرد های ضد انسانی و جنایتکارانۀ گروه حاکم طالبان کشور نیز در یک رابطۀ دیالکتیکی  با ماهیت میهنفروشانه و ارتجاعی مفرط این گروه به گونۀ مؤجز پرداخته خواهد شد.

یــکـــــم ـــ تمامیتخواهی ایدئولوژیک طالبان:
بارز ترین ویژگی ایدئولوژیک طالبان، تمامیتخواهی ایدئولوژیک آن است و طالبان از نگاه رویکردش قبل از همه، با همین تمامیتخواهی شناخته شده و من بعد نیز چنین خواهد شد. این تمامیتخواهی فکری گروه طالبان در نقش یک نیروی ارتجاعی پاسدار ارزش های تاریخی فرتوت، مدافع مالکیت خصوصی طبقاتی و استثمار و در عین حال، ابزار سرکوب روند های پیشرو و بالندۀ فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از دگماتیسم مذهبی و قرائت سفت و سخت و سنگک شدۀ ویژۀ این گروه از شریعت متغیر اسلامی در امتداد قرون، سرچشمه می گیرد. این قرائت دگماتیک و محافظه کارانه از اصول شریعت اسلامی بدون توجه به گذشت قرون و اعصار و نیاز زمانه، بر کلیه قرائت های "غیرطالبانی" از اسلام توسط مذاهب و فرق مذهبی غیرحنفی گونه گون به شمول شیعه و وهابیت و سلفیت و اسلام معتدل سازگار با تغییرات و متحول در انطباق با نیاز های تاریخی ــ اجتماعی، مهر بطلان می کوبد. ماهیت ضد ملی طالبان مزدور و سیاست های دیکته شدۀ حامیان بیرونی طالبان (به ویژه حکام توسعه طلب پاکستان) بر این گروه ریاکار ضد ملی برای انحصار قدرت و اشتیاق وافر "نودولتان خرسوار" طالبی برای قبضه کردن قدرت و کنار زدن افراد و گروه های همسرشت از نگاه تاریخی؛ همه و همه ریشه های این تمامیتخواهی ایدئولوژیک را آب داده و چنین گرایشی در میان رهبران طالبان برای قبضه کردن انحصاری قدرت را در کشور تقویت می کند.
تمامیتخواهی ایدئولوژیک نیروی شریر ارتجاعی طالبان، به مثابۀ بارز ترین ویژگی مذهبی این گروه، بر تمامیتخواهی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و رویکرد فاشیستی و شوونیستی طالبان در قبال زنان، دگراندیشان ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی؛ غیرپشتون ها و نامسلمانان کشور و منطقه تأثیرات نیرومندی گذاشته و سیاست ها و رویکرد های  طالبان را در کلیه عرصه های فوق سمت و سو خواهد داد.
این تمامیتخواهی ایدئولوژیک نیروی ارتجاعی تکتاز طالبان، مشابه و  یادآور دردناک سیاست ها و رویکرد های فاشیستی کودتاگران و جلادان "خلقی ــ پرچمی" پس از کودتای نظامی روسی ۷ ثور ۱۳۵۷ش در برابر مردم شجاع و آزادیخواه افغانستان و آزادیخواهان و نیرو های انقلابی کشور، است که منجر به کشتار حدود دو و نیم میلیون انسان، فهرست چندین هزاری ناپدیدشدگان، گور های دسته جمعی، ویرانی کشور و مصائب بی شمار تا کنونی شده است. همه به یاد داریم که آن روز ها با همین قرائت تنگ نظرانه و تمامیتخواهی ایدئولوژیک ــ سیاسی، ضد انقلابیون "خلقی  ــ پرچمی" مست و لایعقل از بادۀ ارباب روسی، به غلط می پنداشتند که:  هر که با انقلاب ۷ ثور نیست، ضد انقلاب است و علیه آن". در آن زمان درست همین پندار نکوهیده و تمامیتخواهی ایدئولوژیک ــ سیاسی بود که به رویکرد و سیاست های فاشیستی کودتاگران ۷ ثوری میدان داده و فاشیسم و عملکرد ضد انقلابی و جنایتکارانۀ رژیم جلاد پیشه را هم رنگ و لعاب "انقلابی" زده و نیز آن تفکر و عملکرد تنگ نظرانه، ضد انقلابی و فاشیستی تمام عیار را توجیه ایدئولوژیک می کرد.
 مزدوران و جنایتکاران طالبان از نگاه ملی، اجتماعی و تمامیتخواهی ایدئولوژیک با مزدوران و جنایتکاران و ضد انقلابیون "خلق و پرچم" به رغم ظاهر متفاوت ایدئولوژیک، موضع طبقاتی فئودالی طالبان و پشت جبهۀ سوسیال امپریالیستی و امپریالیستی ــ ارتجاعی هر دو گروه، یکی اند. امروز این تمامیتخواهی ایدئولوژیک ضد انقلابیون طالبان سر منشاء همه سیاست های ضد منافع ملی و منافع اجتماعی آحاد ملت و خلق شامل زنان و مردان ستمکش افغانستان توسط گروه خودفروخته و مرتجع طالبان است. نتیجۀ یک چنین سیاست و رویکرد تمامیتخواهانه و تنگ نظرانۀ طالبان در کشوری ویرانِ نیازمند عمران و محتاج کادر اداری، فنی و علمی برای سازندگی، چهار دهه پس از رویکرد رسوای فاشیستی شکست خوردۀ حزب مزدور و جلاد پیشۀ "دموکراتیک خلق" و ارباب جهانخوار سوسیال امپریالیست آن با کلیه تبعات درد انگیزش برای کشور، ملت و خلق افغانستان، از همین اکنون معلوم است. گزینش یک چنین سیاسیتی رسواء و آزموده شده توسط شیفتگان قدرت طالبی به موازات تشدید و تمدید جنایت و ستم بر زنان و مردان ستمکش کشور به مثابۀ آماج این تهاجمات همه جانبۀ فاشیستی و فزونی مصائب آنان، جز رسوائی مکرر تاریخی و شکست مفتصحانه، آینده ای بهتر از مزدوران و جلادان "خلقی ــ پرچمی" و رژیم شان برای مزدوران طالبان و رهبران و کادر های جنایتکار و خیانتکار آن گروه و دولت فاشیستی اقلیت آن را رقم نخواهد زد.
تمامیتخواهی بارز ایدئولوژیک نیروی مافوق ارتجاعی طالبان در عین مزدوری و خودفروختگی این گروه از زمان ایجادش به مراکز متعدد توسعه طلب و آزمند بیرونی، بیانگر حضور و تقابل تفکر فئودالی و بورژواکمپرادوری، در عین همسوئی و هماهنگی ظاهری و بیرونی هر دو، در برابر هم برای سمت و سو دادن سیاست ها و رویکرد ها و کوبیدن مهر جناحی بر رویداد ها و برخورد ها، در رهبری و بدنۀ طالبان مشهود است. وجود عینی پایۀ اجتماعی متضاد نیمه فئودالی و کمپرادوری و منافع طبقاتی هر یکی از این  دو طبقۀ حاکم در کشور به نمایندگان و مدافعانی و به نیروی سرکوب که همانا دولت است، نیاز دارد (در مورد دولت طالبانی و خواست "دولت فراگیر" در بخش بعدی صحبت خواهیم کرد). همین منافع طبقاتی مستمر است که وجود یک چنین نیروئی را با عملکرد و سیاست هایش توجیه کرده و تفکر جناحی، روش و ابزار و سیاست ها و رویکرد های مورد نیاز هر یکی از این دو پایگاه طبقاتی را بازتولید می کند.
شایان یادآوری است که تضعیف و متحول شدن قسمی این گرایش تمامیتخواهی ایدئولوژیک طالبان که سرچشمۀ سائر تمامیتخواهی های این گروه در امور دولت و عرصه های دیگر حیات اجتماعی است، در حالی که دولت اقلیت طالبان در تنگنای فلج کنندۀ افلاس مالی قرار دارد و آسیا سنگ الزامات و مسؤولیت های دولتداری بر گردن نحیف  رهبران بی عرضه، بی دانش و ناتوان این گروه فاقد پشتوانۀ  اجتماعی سنگینی می کند، امکان این که بخش کمپرادوری این گروه در رهبری طالبان بر پایۀ نیاز های حرکت بدون مزاحم سرمایۀ مالی امپریالیستی، صدور سرمایه و کالا و "تجارت آزاد" برای تاراج منابع و ربودن حاصل دسترنج زحمتکشان کشور و در راستای "سیاست جغرافیائی" (جئوپولیتیک) دول توسعه طلب همجوار و یا منطقه بر پایۀ همین نیاز های پیشگفته، تن به پذیرش پیش شرط های اسارتبار خداوندان سرمایۀ مالی و حامیان بیرونی داده و تفکر، رویکرد ها و عملکرد های خود را در همآهنگی با آن متحول ساخته و بر جناح محافظه کار دگماتیک و تنگ نظر فئودالی طالبانی غلبه حاصل کند، خیلی محتمل به نظر می رسد. سوای این تن دادن توأم با ذلت، خواری و خیانت مزید، هیچ راه دیگری به روی این گروه بی وطن و دشمن زحمتکشان کشور گشوده نیست. اصل تنازع بقاء نیز ، همین گزینۀ استحالۀ کمپرادوری را از طریق انطباق طالبان با شرایط تازه را فراراه این گروه گذاشته است.

دوم ــ فــــاشیسم طـــالـــبـــانــی:
فاشیسم هم یک ایدئولوژی (به مفهوم آگاهی کاذب) است و هم روش سیاسی انحصارگرانه و سرکوبگرانۀ برای حکومتداری. برای درک بهتر عموم خوانندگان ارجمند این نگارش از فاشیسم طالبانی و روش ها و رویکرد فاشیستی طالبان و دولت آن در قبال گروه های فکری، سیاسی، اجتماعی، جنسیتی، قومی و مذهبی غیرطالبی در جامعۀ طالب زده و اخوان زدۀ افغانستان، اندکی در محتوا و روش و رویکرد اصلی فاشیسم و کاربرد این واژه و مصادیق آن، مکث می کنیم.
فاشیسم در تئوری به یک جریان خاص فکری ــ سیاسی افراطی اطلاق می شود. فاشیسم از نظر تاریخی محصول بحران اقتصادی ــ اجتماعی پیش از جنگ جهانی دوم (از سال ۱۹۲۹ به بعد) در نظام سرمایه داری امپریالیستی بحران زده بود و از درون آن سر برآورد. فاشیسم و لیبرالیسم دو رخ سکۀ کاپیتالیسم است. فاشیسم زادۀ بحران است و در زمانی و کشوری بروز کرده است که لیبرالیسم دیگر در آنجا کارائی نداشته و روش ها، ابزار و ارزش های متعارف لیبرال دموکراسی بی مصرف شده اند. ویژگی های فاشیسم قبل از همه تمامیت خواهی ایدئولوژیک، نژادگرائی، برتری جوئی نژادی، تفوق مردان بر زنان و شوونیسم ملی است. فاشیسم در هر جائی که بروز کرده است، مهر خود را به گونۀ تمامیتخواهانه بر کلیه عرصه ها، ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی آن جامعه و سیاست های داخلی و خارجی دستگاه حاکمۀ آن جامعه (دولت) کوبیده است.
از منظر ایدئولوژیک، فاشیسم با جریانات فکری ــ سیاسی  و نگرش های اجتماعی از قبیل مارکسیسم، لیبرالیسم، دموکراسی، مردم به مثابۀ منبع قدرت، جنبش برابری طلبانۀ زنان (انواع فمینیسم) و ارزش های نهفته در تحت هر یکی از این عناوین، به شدت مخالف بوده است. از نظر روش سیاسی، فاشیسم با شیوۀ حکومت داری نهایت استبدادی، نفی کلیه اشکال و صور آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان، دولت متمرکز استبدادی یک گروه اقلیت و برتری خواه ضد مردمی خلاصه می شود. برپائی دولت های متمرکز خودکامه و ستمگر فاقد پایه و تأئید مردمی، استبداد و ترور، اختناق، سرکوب پولیسی معترضان و حق خواهان، فرودست و مادون شمردن زنان، تفوق نژادی، تفوق مردان بر زنان، شوونیسم، جنگ افروزی، نفی دموکراسی و حقوق دموکراتیک شهروندان، تبدیل شهروندان به رعیت، خبر چینی و تفتیش عقاید، عوام گرائی (پوپولیسم)، تعصب مذهبی، استفاده از گروه‌ های ضربتی برای سرکوب و ارعاب شهروندان؛ سلطۀ انحصاری بر عرصه های سیاست، فرهنگ، رسانه ها، مراکز علمی و اقتصاد و موارد دیگر...، از مصادیق فاشیسم اند.
حال در پرتو این تبیین مؤجز فوق از بنیاد های فکری ــ سیاسی و روش فاشیسم برای درک بهتر روش ها و رویکرد های فاشیستی طالبان، موضوع را پی می گیریم.
در اساس مطلب، طالبان یک نیروی تمامیتخواه از نگاه فکری است. این گروه و رهبران آن با این نگرش خاص، خود را برش خاصی دانسته و حق تفوق فکری بر خود قائل اند و تمام نسخه های دیگر فکری اعم از اسلامی و غیراسلامی را باطل می دانند. طالبان حتی به گواهی ادعای اخیر یکی از رهبران آن، گروه و قرائت اسلامی خود را برتر از دانشمندان و دانشگاهیان می دانند. این حق تفوق فکری ویژۀ گروه طالبان، به این گروه اجازه می دهد تا در تمامی عرصه های روبنائی و زیربنائی و کلیه امور لشکری و کشوری فعال مایشاء بوده و گروه خود را اصلح دیگران بپندارد.
طالبان هم در گذشته و هم در نوبت دوم، نظامی را برپا کرده و در صدد تحکیم آن است که به گونۀ غیرمشروع و غیردموکراتیک با روش ها و ابزار فاشیستی ایجاد شده است: کسب قدرت به زور بیگانگان متجاوز به گونۀ ایجاد دولت "ویشی" در فرانسه، شیوۀ حکومت داری نهایت استبدادی و نفی کلیه اشکال و صور آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان و دولت متمرکز استبدادی یک گروه اقلیت و برتری خواه؛ برپائی دولت های متمرکز خودکامه و ستمگر فاقد پایه و تأئید مردمی، استبداد و ترور، اختناق، سرکوب پولیسی معترضان و حق خواهان، فرودست و مادون شمردن زنان، تفوق نژادی، تفوق مردان، شوونیسم ملیتی سرکوب خونین مخالفان، نفی دموکراسی و حقوق دموکراتیک شهروندان، تبدیل شهروندان به رعیت، خبر چینی و تفتیش عقاید، عوام فریبی، استفاده از گروه‌ های ضربتی دره به دست برای سرکوب و ارعاب شهروندان معترض؛ سلطۀ انحصاری بر عرصه های سیاست، فرهنگ، رسانه ها، مراکز علمی و اقتصاد و موارد دیگر...
فاشیسم طالبانی معتقد است که در افغانستان بی صاحب امروزی، طالبان با آن تفکر سنگک شدۀ دگماتیک، یگانه گروهی است که باید بر دیگران و بر مجموع ملت و خلق افغانستان به روش خود حکومت کند. در این میان تکلیف شرعی و اسلامی "امت اسلامی" (بخوان رعیت) این است که از فرامین امیرالمؤمنین و "امارت اسلامی" اطاعت بی چون و چرا کرده و عشر و زکات و مالیه بپردازند. در نظام تئوکراتیک ــ فاشیستی طالبانی، امیرالمؤمنین همنوا با موسولینی فاشیست از "امت" (رعیت) می خواهد که "بحث نه، تنها اطاعت!"، "ایمان بیاورید، اطاعت کنید!، بجنگید!"
باور های مذهبی بدوی و بنیادگرایانۀ طالبان عناصری از ایدئولوژی و رویکرد مردسالارانه را در خود نهفته دارند. طبق این باور سخیف و بدوی ضد زن و ضد ارزش های متعالی انسانی، زنان از نگاه حقوق اسلامی و جایگاه اجتماعی نیم مردان اند و باید در خانه بمانند، تولید نسل کنند و وسائل راحتی مردان را فراهم کنند. این تفکر مردسالارانۀ اسلامی زن ستیزانه طالبان که مخالف حق تحصیل و کار زنان در بیرون از منزل، استقلال اقتصادی، مزایا و حقوق مدنی نیمۀ جامعه است؛ بر طبق نیاز های تاریخی نیروی فرتوت اجتماعی در جوامع اسلامی، بازتولید می شود. نگرش فاشیستی زن ستیزانه که معتقد به تفوق مردان بر زنان بوده و انجام کار های خانه و تولید مثل را وظیفۀ اصلی زنان می داند، نیز در کنار قرائت زن ستیزانۀ اسلامی طالبان، در نظام فکری و رویکرد این گروه در قبال زنان و دختران افغان، جایگاه مهمی دارد و هر دو نگرش فوق ، دو رکن اساسی فاشیسم طالبانی در برابر زنان کشور را می سازد.
بینش تمامیتخواهانه، اِعمال فاشیسم و گرایش رهبران طالبان به انحصار گروهی قدرت، تا همین اکنون سیاست عملی و رویکرد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مطبوعاتی دولت اقلیت طالبان را ساخته و این گروه در صدد است تا زیربنا و روبنای نظام اجتماعی ــ اقتصادی و ارکان دولت خود را با همین شیوه ها و رویکرد ها بنا کند. تا جائی که در دو نوبت مشاهده شده است، مزید بر حکومتداری به شیوۀ فاشیستی، طالبان در زمینه های آزادی های دموکراتیک، آزادی بیان، رسانه ها، عرصۀ فرهنگ، زنان، دانشگاه ها، زنان کارگر و کارمند شاغل قبلی و سرکوب مطالبات و حقوق انسانی معترضان، تحمیل اپارتاید قومی، جنسی و مذهبی وغیره، به شیوۀ فاشیستی عمل کرده، مهر و نشان تمامیتخواهی و برتری جوئی فکری، سیاسی و قومی خود را بر همه امور زده است. همین روش ها فاشیسم تمام عیار طالبان اند و قرار است این گروه با همین روش ها و رویکرد های تفوق طلبانه و انحصارگرانه عمل و دولتداری کند.
تمامیت خواهی و فاشیسم گروه مرتجع و اقتدارگرای طالبان در برخورد این گروه با غیرخودی های ایدئولوژیک ــ سیاسی مثل فرهنگیان لائیک، سیکولاریست ها، مارکسیست ها، و غیرمسلمانان، همان است که هیتلر در قبال کمونیست ها و یهودیان و موسولینی در قبال کمونیست انقلابی مشهور ایتالیا ــ انتونیو گرامشی که در زندان فاشیست ها جان داد ـــ اتخاذ کردند.

سوم ــ شوونیسم ملیتی طـــالـــبـــان:
شوونیسم به مثابۀ نوعی بینش انحرافی مبنی بر میهن‌ پرستی افراطی، عظمت طلبی و باور سخیف و تعبدی افراد منسوب به یک ملت، به برتری و افتخار ملی ملت خودی و همزمان خوار شمردن ملت های دیگر است. در کشور کثیرالملۀ پیرامونی تحت سلطۀ پیشاسرمایه داری مثل افغانستان امروزی که به دلیل غیابت تولید صنعتی و بازار واحد ملی، یکپارچگی ملی حاصل نشده و تفاوت های قومی ــ فرهنگی و زبانی ــ منطقه ئی در کورۀ تولید صنعتی ذوب نشده است، شوونیسم ملیتی در سیاست ها و رویکرد های خصمانه و برتری جویانۀ نیرو های عظمت طلب قومی (طبقات حاکم ملیت پشتون) و دولت های پشتون سالار بیش از دو سدۀ اخیر کشور در قبال ملیت های برادر غیرپشتون کشور متبارز بوده است.
طالبان به عنوان نیروی حاکم کشور با پایگاه طبقاتی فئودالی و بورژواکمپراوری و از نگاه ترکیب قومی اعضای این گروه، عمدتاً متشکل از پشتون های کشور و رهبران و بخش حاکم فوقانی آن از فئودالان و بورژواکمپرادوران حاکم و عظمت طلب پشتون اند. این گروه متعصب و کینه توز از گذشته تا کنون در مواضع سیاسی، در تفکر و عملکرد سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی شان، و این اواخر در دولتداری خود به روش و اسلوب شوونیسم عظمت طلبانۀ پشتونی توسل جسته و در برخی مناطق دست به پاکسازی قومی نیز زده است.
در عرصۀ ملی رویکرد طالبان با پشتون های غیرطالبانی و با غیرپشتون ها در افغانستان موزائیک نیز از این ریشه های تمامیتخواهی مذهبی و اقتدارگرائی و برتری جوئی قومی آب خورده و با روش های فاشیستی و شوونیسم ملیتی که ویژۀ طبقات مرتجع حاکم تمامیتخواه ملیت پشتون بوده است، تاکنون توأم است و در آینده طبق اقتضای منافع این طبقات حاکمه و دولت مدافع آن ها، بر شدت و میزان آن افزوده و یا از آن کاسته خواهد شد.
در برابر این شوونیسم و همزاد با آن، ناسیونالیسم منحط، مرکز گریز، تجزیه طلب و مبتذل قومی طبقات حاکم ملیت ها و اقوام غیرپشتون کشور عرض اندام کرده است. چنانی که دیده شد، در شرایط اشغال امپریالیستی کشور، هر دو جریان شوونیسم عظمت طلبانه و ناسیونالیسم تنگ نظرانه،  با دام گستری و تفرقه اندازی استعماری امپریالیسم، به طور عمده شکار اشغالگران شده و منجر به تسلیم طلبی ملی شده و یا در موقعیت اشتراک قومی ــ فرهنگی ملیت های افغانستان با همسایگان همتبار و همزبان شان در فرامَرز، تعدادی از این نیرو های تنگ نظر شکار دام گستری خاموشانۀ دول توسعه طلب همجوار و منطقه مثل ایران، پاکستان، ترکیه، تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان و روسیه شده اند.
همان طور که در گذشته این دو جریان انحرافی خطرناک و به زیان وحدت ملی بوده اند، در فاز جاری در مبارزۀ دموکراتیک نیرو های مترقی، زنان و زحمتکشان تحت ستم افغانستان علیه نیرو های فئودالی ــ کمپرادوری طالبی مورد حمایت امپریالیسم و ارتجاع کشور های اسلامی و پشت جبهۀ بیرونی آن، شوونیسم حاکم و ناسیونالیسم مرکز گریز و منحط مغلوب نیز مثل موارد قبلی مانع وحدت رزمجویانۀ ملی نیرو ها و توده های تحت ستم و استثمار کشور علیه ارتجاع طالبی و امپریالیسم و ارتجاع منطقه، خواهد شد، مگر آن که توده ها به اثر تلاش آگاهگرانه و روشنگری نیرو های مبارز پیشتاز، از این دامگستری ارتجاع غالب و مغلوب قومی، آگاهانه بیرون بجهند و دست مودت طبقاتی و مبارزاتی به هم بدهند.
ادامه دارد