فـــائــق رستـاقــی
۰۶ جنوری ۲۰۲۲



دولت طالبانی، مخالفت با آن، اشکال و مواضع مخالفت
(۹)

یکم ــ بدیل ارتجاعی"امارت اسلامی طالبان"(ب):
پس از شکست و فرار توأم با رسوائی و دستپاچگی نیرو های نظامی، استخباراتی و سیاسی دول اشغالگر امریکا ــ ناتو از افغانستان و برچیده شدن با برنامۀ دم و دستگاه پوشالی دولت مزدور ساختۀ اشغالگران از کشور و تقدیم دو دستۀ قدرت پوشالی به فاشیست های دست پروردۀ  طالبانی شان، سران احزاب جهادی اعم از اخوانی های سیدقطبی و قمی، رهبران ملیشیا و جنگ سالاران قلدر همراه با رهبران و اراکین قوای ثلاثۀ آن ادارۀ ضد ملی که سرنوشت شان با اشغالگران گره خورده بود، با به جا گذاشتن سرمایه ها و ثروت های غیرمنقول شان، راه فرار از کشور را در پیش گرفتند.
در میان آوار به جا مانده از دولت و نظام اقتصادی ــ اجتماعی قبلی، مقدرات بخش دیگری از کمپرادوریسم به گونۀ متفاوتی رقم خورد. بخشی از کمپرادوریسم در سایۀ حمایت اشغالگران امپریالیست طی ۲۰ سال گذشته  قدرت اقتصادی را به قدرت سیاسی درآمیخته و جنبۀ بوروکراتیک کسب کرده و قدرت سیاسی را در خدمت تقویت سکتور اقتصادی کمپرادوری بوروکراتیک  و سرمایۀ مالی بیرونی قرار داده بود.
بخش بزرگی از این بورژوازی دلال (کمپرادور) فعال در بخش های ارتباطی (مخابراتی)، رسانه ئی، تجارتی (عمدتاً تورید کالای خارجی و صدور غیرقانونی تولیدات زراعتی و پیشه وری داخلی)، ترانسپورت هوائی، ترانسپورت زمینی انتقال کالا به داخل، "ان جی او" های ریاکار و بخش ساختمانی این طبقه به همراه مافیای داخلی، در کنفرانس دوحه میان نمایندۀ امپریالیسم امریکا و نمایندگان گروه مزدور طالبان با "امارت اسلامی" تشکیل نشدۀ طالبان گره زده شد. این بخش بورژوازی کمپرادور هم اکنون پس از سقوط دولت مزدور غنی و تسلیمی آن به مزدوران طالبان، با دوری گزینی ظاهری و مصلحتی از سیاست، با قدری تعدیلات در برنامه ها و فعالیت هایش در همسوئی با حسابگری و نیاز های "امارت اسلامی" طالبان، هنوز هم در کمال مصئونیت با تمرکز در بخش اقتصادی با اهداف اقتصادی، تبلیغاتی، ایدئولوژیک و فرهنگی دائر است و مرتبط و در خدمت صاحبان سرمایۀ مالی امپریالیستی غربی قرار دارند.
در صورت اجماع دول امپریالیستی ــ ارتجاعی بر سر "امارت اسلامی" طالبان، تعدیل آن و در مجموع مسائل کشور ما، بخش کمپرادوریسم حمایت شدۀ مورد نیاز ادارۀ اقلیت طالبانی و یا دولت نامتجانس "فراگیر" احتمالی جانشین آن، جذب "امارت اسلامی" و دولت "فراگیر" شده و سهم خود را از قدرت پوشالی (سیاسی) و غارت منابع کشور ما دریافت خواهد کرد.
این طبقۀ بورژوازی کمپرادور هم دیروز با قدرت حاکمه (امپریالیسم اشغالگر و دولت خیانت ملی) مرتبط بوده و هم امروز با "امارت اسلامی" طالبان پیوند داشته و یکی از دو پایۀ طبقاتی دولت مزدور قبلی و امارت  فعلی طالبانی  را می ساخته است.
مزید بر این طبقۀ بورژوازی کمپرادور؛ در میان ارکان و پایه های اجتماعی دولت ساقط شدۀ ضد ملی و مرتجع غنی، خودفروختگان وارداتی تکنوکراتی با نقش دلالی و ارتجاع حاکم قومی و مذهبی، جنگسالاران و سران مافیای قدرت در مجموع با خصلت طبقاتی فئودالی و کمپرادوری، احراز موقعیت کرده بودند. با فرار شرمسارانه و عجولانۀ اشغالگران امپریالیست از افغانستان، این طیف های قدرت نیز با جباران و قلدران قلمرو های  ملوک الطوایفی نیز که سال های سال به مدد سرمایه های نامشروع و زور اربابان اشغالگر شان بر مردم بی دفاع افغانستان زور می گفتند، ستم می کردند و زر می اندوختند؛ هنگامی که باید در برابر اجیران طالبان مقاومت می کردند و از سرمایه های شان حراست، به اصطلاح مردم ما، "دم شان به خاشه هم بند نشد" و با ترک آرگاه و بارگاه های فرعونی، بزدلانه و خائنانه راه فرار را در پیش گرفتند و در آغوش اربابان دیروزی عرب و عجم شان غنودند و حالا در حسرت این همه سرمایۀ به جامانده می سوزند. بخشی از این ارتجاع قومی در اوج ذلت، درماندگی و خیانت، مقهور طالبان شده و در روز نخست ورود طالبان به ارگ غلامان امریکا، برای تسلیمی در پای اربابان و آفریدگاران پاکستانی طالبان به تضرع افتادند و عده ای بی مصرف را هم خانه نشین ساخته اند (عبدالله، کرزی و گلبدین).
در این میان حباب های خودفروخته و دلال تکنوکرات و جواسیس و خیانت پیشگان لیبرال وارداتی از غرب، سبکبار تر و سبکسر تر از همه در هنگام فرار، به زبان حال کمال افتضاح و پوچی لیبرالیسم پراگماتیسمی انقیاد طلب را توأم با حقارت و فرومایگی خویشتن به نمایش گذاشتند که در عین حال خیلی مضحک و دیدنی نیز بود. این دسته از تکنوکرات های فراری به دلیل فقدان حمایت مردمی و حتی قومی و مذهبی در داخل افغانستان و به دلیل ارتکاب خیانت ملی، دزدی های کلان و اختلاس در سِمَت های قبلی دولتی و غیردولتی شان، اقبال تحرک سیاسی علیه "امارت اسلامی" طالبان و یا جذب شدن در دولتی "فراگیر" تحت نظارت این گروه و اربابان پاکستانی آن را ندارند. فقط در صورت توافق نسبی دول غربی و  منطقه با طالبان، تعدادی از تکنوکرات های نسبتآً جوان و ناشناخته با ضمانت دول غربی و طبق برنامۀ آن دول جذب دولت طالبانی خواهند شد.
شایان ذکر است که تعدادی از متنفذان قومی و مالکان فئودال همراه با مافیای مواد مخدر عمدتاً  پشتون تبار در ولایات شرقی، جنوبی و جنوب ــ غربی هم مرز با پاکستان از کنر تا هلمند و در مواردی از زمینداران، متنفذان قومی و سران مافیای احجار و مواد مخدر تاجیک تبار و ترک تبار در ولایات شمالی، که در صورت تأمین منافع و تضمین قدرت محلی و تحرکات شان در سایۀ حمایت "امارت اسلامی" طالبان، به پایۀ اجتماعی آن افزوده شوند، محتمل به نظر می رسد.
سران نیرو های ارتجاع قومی ــ جهادی از قدرت افتاده که در جریان جنگ سرد پس از کودتای روسی ۷ ثور، توسط امپریالیست های غربی و دولت پاکستان از مخفیگاه های گمنامی (آستین توطئه) بیرون کشیده شده و برای به انحراف کشیدن قیام های خودجوش مردم افغانستان در برابر هجوم تزاران نوین  اشغالگر حاکم بر شوروی و متحدانش، با سلاح و امکانات و بزرگنمائی به مقام امارت تنظیم های اخوانی جهادی نصب شدند. همین طور متنفذان و شیوخ سفاک تنظم های تشیع توسط جمهوری اسلامی ایران به خدمت گرفته شده و مقاومت مستقل مردم به پاخاستۀ هزاره را در سنگر های آزادیخواهی به خون کشیدند و در خدمت توسعه طلبی نظام حاکم بر ایران قرار گرفتند که در ادامه به آن می پردازیم. یک بخش این نیروی مزدور آمادۀ هر نوع خودفروشی، از بقایای ملیشیای ساخت اشغالگران شوروی به رهبری رهبر ملیشیای گلم جمع رشید دوستم، به میراث ماند که در نیمۀ اول دهۀ نود میلادی در جریان جنگ های بربادگرانۀ قدرت، در قتل و جنایت، بی ناموسی و کشتار دست کمی از اخوانی های مسعودی، گلبدینی، مزاری و سیافی نداشت. با تصرف قدرت توسط طالبان در تابستان سال ۱۹۹۶م، تمامی سران این دار و دسته های جنگی مرتجع، خودفروخته و خون آشام یا کشته یا متواری شدند.
این نیروی ارتجاع مذهبی ــ قومی در سه محور (جبهۀ نامنهاد مقاومت، ملیشیای ترک تبار دوستمی و محور شیوخ فراری تشیع) از ۲۰ سال قبل (۷ اکتوبر ۲۰۰۱م) تا واپسین روز دولت مزدور غنی در ۱۵ اگست ۲۰۲۱م ، در نقش همکار بومی و شریک دزدی، غارتگری، کشتار و جنایت اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی در کشور خود قرار داشته و علیه مردم خود جنگیده و جنایت کرده اند.
این دار و دستۀ متواری ساقط شده از قدرت در سه محور نامبرده، هر یکی از مدعیان قدرت و مخالف گروه طالبان و "امارت اسلامی" انحصارطلب آن اند. این طیف های نهایت مرتجع با وابستگی مضاعف به بیرون، اینک دور قصر های فرعونی و محروم از خدمت نوکر و چاکر، در حسرت گذشته می سوزند. مخالفت این گروه ها و ذوات به غایت مرتجع و سفاک در میان این سه محور نظیر عطاء محمد نور، رشید دوستم، محقق، خلیلی و نوچۀ شورای نظاری احمد مسعود در فکر دریافت سهم شان از قدرت اند و ترازو بر زمین می زنند. این ها با ماهیت ستمگرانۀ ارتجاعی، وطن فروشی، خیانت ملی و مزدوری همزمان به چندین درگاه استخباراتی، نه در فکر مردم افغانستان اند، نه در فکر زحمتکشان گرسنه و بیکار و نه هم در وسواس سرنوشت زنان تحت ستم و تبعیض فاشیست های طالبان، نه در مورد دسائس مشترک اربابان دیروزی شان با طالبان اعتراضی دارند، نه در اندیشۀ دموکراسی اند، نه تعهدی برای عدالت اجتماعی دارند و نه پایبندی به حقوق نقض شدۀ بشر و زنان و دختران کشور دارند.
در این بخش هر یکی از این طیف های سه گانه را به طور جداگانه در روشنائی تفکر و کارکرد تاکنونی شان؛ در وابستگی مضاعف شان به مراکز معاند بیرونی؛ در نقش تابع و ابزار بودن دیروزی، امروزی و فردای شان  در قبال جئوپولیتیک ( سیاست یک دولت در قبال جغرافیای معین؛ یا سیاست جغرافیائی یک دولت معین) دول حامی بیرونی و در صورت تشدید تضاد و یا تفاهم نسبی و مشروط میان دو محور امپریالیستی مسکو و بروکسل، به ترتیب ارزیابی مختصر می کنیم.
قبل از ورود به بحث مشخص در پیرامون تفکر، عملکرد، مواضع و خواست های هر یکی از این سه طیف ارتجاعی قومی ــ جهادی، اندکی به روابط فی مابین و ضوابط حاکم بر موجودیت و فعالیت نیرو های ارتجاعی بومی و تأثیرگذاری اقتضای منافع کلی یا مقطعی دول، بلوک ها و سازمان های اقتصادی امپریالیستی بر این موجودیت و تحرکات و همچنان، درهم تنیدگی سرشتی و تاریخی منافع ارتجاع حاکم و محکوم بومی با ارتجاع حاکم اسلامی و سیکولار در کشور های همجوار و منطقه را بررسی کرده تا در ادامه بتوانیم در پرتو آن، بحث و ارزیابی مشخصی را سهل تر و قابل فهم تر به عموم خوانندگان محترم این نگارش ارائه بداریم.
نفس موجودیت و نزاع و مخالفت مسلحانه و غیرمسلحانۀ تازه آغاز شدۀ  سران فزونخواه این سه طیف ارتجاعی و مزدور مدعی قدرت با طالبان تمامیتخواه  و "امارت اسلامی" آن گروه، به هیچ وجه، نه "ملی" است و نه مقاومت و مخالفت ارتجاعی آن ها "مقاومت ملی" و "عدالتجویانه" بوده و قادر نیست به دور از روابط و قیود اسارتبار استعماری و تقید برده وار این نیرو ها در برابر مراکز  و اوامر استعماری، در آفاق آزادیخواهانه سیر کند؛ نه تحرک یک جریان تاریخی طفیلی و استثمارگرِ ناقض صریح حقوق زن و مرد تحت ستم و بی حقوق این دیار بار عدالت جویانه دارد و نه برنامه ای برای بهروزی و اعادۀ حقوق پایمال شدۀ زنان و مردان محروم و تحت ستم افغانستان داشته و سرانجام هیچ یکی از مطالبات مبهم و غبارآلود این نیرو های ارتجاعی بار عمیق طبقاتی که متضمن "حقوق اساسی زحمتکشان تحت ستم و استثمار افغانستان در عرصه های ملی و اجتماعی" و عدالت فراگیر اجتماعی باشد، تا کنون نداشته است.
این سه طیف ارتجاع قومی ــ مذهبی مرکز گریز و ستمگر در اوج بدنامی و فقدان حمایت توده ئی، در کوتاه مدت و به طور پراکنده این جا و آن جا قادر خواهند شد با سر دادن شعار های دروغین و بر زمینۀ تعصبات قومی و حساسیت های موجود زبانی ــ منطقه ئی تعدادی از جوانان تخدیر شده و مجبور را با شست و شوی مغزی و یا در ازای پول ناچیز استخدام کرده و در نهایت برای چهار صباح خواهند توانست در نقش موی دماغ، ــ و نه هم تضعیف کنندۀ سیطرۀ فاشیستی ــ شوونیستی طالبان و درازدستی گستاخانۀ توسعه طالبان پاکستانی ــ  تعدادی جوان خون گرم و ناآگاه را به کشتن داده و مقاومت نامنهاد ملی و مخالف در برابر طالبان را برای دریافت سهم مزید شان از قدرت پوشالی به خدمت گیرند. این مقاومت و مخالفت سران و متنفذان مرتجع جهادی ــ قومی با طالبان، نزاعی است گذرا و مشروط بر سر قدرت و برای گرفتن امتیاز از همتایان اسلامیست طالبانی شان. این نزاع و مطالبات ارتجاع جهادی سید قطبی و قُــمی متواری و این روز ها، مدعی قدرت ربطی به آزادی، عدالت و مقدرات اجتماعی و حقوق مردم ستمکش افغانستان ندارد.
این سه طیف مرتجع و وابسته به طور بالقوه بخشی از طبقات حاکمۀ کشور ما را می سازند. رابطۀ این سه طیف ارتجاعی و فروخته شده از لحاظ اجتماعی و طبقاتی با طالبان حاکم در برابر طبقات محروم و زحمتکش و مطالبات طبقاتی شان و نیرو های سیاسی مترقی مدافع حقوق زحمتکشان کشور ما؛ رابطۀ سرشتی، تاریخی، فکری، طبقاتی و ستراتیژیک است.
این تلاش ها توسط نیرو های سیاسی ــ اجتماعی ستمگریست که در حفظ قدرت پوشالی ناکام مانده اند و برای بقای خود شان و کسب مجدد قدرت تلاش می کنند و برای به دست آوردن آن حاضر اند با شیطان نیز همدستان شده و سر از گریبان استعمار و امپریالیسم متجاوز و قاتل بیرون آورند. اگر فردا گروه حاکم طالبان با وساطت و فشار امپریالیسم و دول ارتجاعی منطقه، همین سه طیف اخوانی ــ ملیشیائی مرتجع، مزدور، ستمگر و مردسالاران زن ستیز را در دولت نامنهاد "فراگیر" گرد آورد و سهم مناسب شان را بپردازد، باز هم  همین ها مثل دفعات قبلی همانند گلبدین، به بازو و آلۀ سرکوبی در دستان خون آلود طالبان حاکم و دولت پاکستان و هر نیروی امپریالیستی و ارتجاعی دیگر برای سرکوب رستاخیز آزادیخواهانه خلق زحمتکش ما و به ویژه سرکوب نیرو های انقلابی، مدافعان و مبارزان اعادۀ حقوق برابر زنان ستمکش، روشنفکران، فرهنگیان و دموکرات های کشور ما، مبدل شده و به طور جمعی زحمتکشان را مورد ستم طبقاتی و استثمار اقتصادی قرار خواهند داد.
هر نیروی ارتجاعی در هر کشور تحت سلطه ای با خصلت ستمگرانه و استثمارگرانه، دشمن خلق و نیرو های مترقی و بالندۀ آن کشور بوده، هرگز نمی تواند بدون پشتوانۀ این یا آن دولت امپریالیستی و ارتجاعی بیرونی حرکت کرده و به حیاتش ادامه دهد.  حتی جنگ قدرت و مخالفت این یا آن گروه ارتجاعی مدعی قدرت و فاقد پایۀ مردمی و بیرون مانده از ساختار "امارت اسلامی" طالبان نمی تواند بدون وابستگی به  این یا آن قدرت بیرونی و یا گروهی از دولت های استعمارگر و توسعه جوی، قابل فهم باشد. در جهان ما و در عصر امپریالیسم، ارتجاع، به خصوص ارتجاع  فئودالی مثل همین طالبان و جهادی ها، جدا از سیستم امپریالیستی یا در تقابل کلی با آن سیستم، قابل تصور نیست. رابطۀ کلی ارتجاع جهانِ تحت سلطه با امپریالیسم، یک درهم تنیدگی متقابل است. لذا این نزاع قدرت میان مدعیان قدرت و طالبان حاکم را نباید در بیرون از دائرۀ روابط متقابل امپریالیستی ــ ارتجاعی؛ جدا از وحدت و مبارزۀ نیرو های تاریخ زده و تقابل کلی شان با زحمتکشان، با نیرو های انقلابی مدافع حقوق اساسی زنان و مردان تحت ستم و استثمار و سائر ذوات و گروه های ملی ــ دموکراتیک، مطالعه کرد.

نخست ــ "جبهۀ مقاومت ملی":
"جبهۀ مقاومت ملی" با زمینه سازی قبلی دستگاه های اطلاعاتی و تبلیغاتی دولت امپریالیستی فرانسه برای بزرگنمائی نوچۀ اخوانی فرزند اخوانی مشهور احمد شاه مسعود جلاد، پس از متلاشی شدن دولت پیشین مزدور ساخته و پرداختۀ اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی و متواری شدن سران و ارکان اساسی آن و پناه بردن تعدادی از اخوانی های دولتی شورای نظاری به درۀ پنجشیر با سلاح های سبک و تجهیزات، توسط "احمد مسعود" در پنجشیر ایجاد و اعلام شده و پس از یک مقاومت چند روزه در درۀ پنجشیر، افراد آن به کوه ها و به تاجیکستان در فرارود متواری شدند.
این جبهه در شعار های تبلیغاتی اش برای بسیج نیرو، افغانستان تحت سیطرۀ فاشیستی ــ شوونیستی گروه طالبان را توسط پاکستان اشغال شده  دانسته و به تبع آن "مقاومت ملی" را به عاریت گرفته و خود را به آن متصف ساخته است. آخیراً این جبهه با تقلید از اربابان غربی اش برای خود سخنگوئی گماشته است. این سخنگوی "جبهۀ مقاومت" در عین سرگردانی و تکدی  در مراکز جاسوسی و درگاه های دول ارتجاعی چشم دوخته به ثروت و موقعیت کشور ما مثل ایران، تاجیکستان، هند در منطقه و  دول امپریالیستی امریکائی و اروپائی و راه انداختن تجمعات سکتاریستی قومی کم رنگ با شعار ها  و آرم و نشان شبیه طالبی در برخی از شهر های غربی برای کمک و شناسائی توسط آن دول مغرض، مدعی شده که «جبهۀ مقاومت ملی» "برای آزادی، عدالت و دستیابی به حقوق اساسی تمام مردم افغانستان در برابر طالبان مقاومت می‌ کند".
با این طرح مقدماتی، در بخش بعدی این سلسله، پیشینۀ تفکر، عملکرد تاریخی و مواضع سیاسی ــ اجتماعی هر یکی از  گروه های سه گانۀ ارتجاعی را با پشت جبهۀ آن پی گرفته و شعار های مصرفی و ادعا ها و مطالبات هر یکی از این طیف های سه گانه را به قدر وسع و فرصت، باز خواهیم کرد.
ادامه دارد