فائق رستاقی
۲۱ جولای ۲۰۱۷



!حرکت سیاسی جدید: استعمار محور، نه مردم محور

مردم محور یا استعمار محور؟
مدافع حقوق شهروندان یا دستبوس مظهر کامل ارتجاع و نوکر کهنه کار استعمار؟
عکس فوق پاسخ می دهد!

از هفتم اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی یعنی روز تجاوز سپاه اشغالګر دولت امپریالیستی امریکا به افغانستان تا اکنون، کشور و مردم زجردیده و ستمکش افغانستان به زنجیر جبر استعماری امپریالیسم جهانی بسته بوده و آماج انواع ستمگری توسط استعمار ــ ارتجاع واقع شده اند. طی این مدت اشغال کشور، ادارۀ مستعمراتی کابل به ارادۀ اشغالگران و طبق منافع و علایق آنان بسته بندی و جا به شده و سازمان های جهنمی اشغالگران و دول توسعه جوی منطقه در ظاهر نهاد های فرهنگی، امدادی، سیاسی، مدنی، علمی، دپلوماتیک، مکاتب، دانشگاه و غیره در کنار ارتش های اشغالگر  و نیرو های اجیر فعال بوده و در راستای جا افتادن سلطۀ اسارتبار امپریالیسم و به انقیاد کشانیدن مردم افغانستان فعالیت می کرده اند. در این زمان استعمار مهره های زیادی را به خدمت گرفت، مهره های چندی ناکارآمد از آب درآمده و در آستین توطئه استعمار برای روز مبادا نگهداری شدند.

با توجه به واقعیت های چند قومی جامعۀ افغانستان، اشغالگران کشور ما در کل، به ویژه دولت امپریالیستی امریکا سیاست موازی را در قبال ارتجاع قومی حاکم کشور که از روز اول تا حال در خدمت به استعمار و در موضع خیانت به مردم و کشور بوده اند، پیشه کرده اند. امپریالیست های امریکا و ناتو با منطق پراگماتیستی در عین حمایت رسمی و عملی از جناح غالب ارتجاع قومی، دستی بر سر ریزه خواران مرتجع اقلیت های قومی ــ سیاسی کشیده و آنان را از خوان رنگین استعماری بی نصیب نساخته اند. شریک ساختن اقلیت ها و دادن سهم گرگ و روباه، علاوه از منطق استعماری دول مهاجم امپریالیستی، از تضاد های ذات البینی دول فزونخواه اروپا و دولت امریکا نیز مایه می بندد.

"نهاد بین المللی دموکراسی" یا (Democracy International) یکی از ده ها نهاد فعال استعماری اشغالگران امریکائی  و اروپائی در کنار "USAID"، "NED"، InterAid" " "SERVE"، " CARE"، "IRC "، "Oxfam " و غیره در کشور اشغال شدۀ ما است که در خدمت مقاصد جهانخوارانۀ اقتصادی سازمان های انحصاری و اهداف سیاسی، فرهنگی و استخباراتی امپریالیست های اشغالگر امریکا و ناتو  قرار دارند. دول متجاوز عضو ناتو نیز در کنار امریکای متجاوز، برنامه ها و نهاد های استعماری مشابهی را در کشور ما دارند. وظیفۀ این نهاد های استعماری به ظاهر غیرسیاسی و غیرنظامی  و با ظاهر انسان دوستی مربوط به اشغالگران و با پول آنان، بستر سازی و جاده سازی برای گسترش و تحکیم سلطۀ استعماری امپریالیسم است.

ارتش اشغالگر یک سرزمین را اشغال می کند و مردم را می کُشَد، ولی نهاد های به ظاهر فرهنگی ــ امدادی اشغالگران به نام انسان دوستی، ذهن و شعور انسان ها را اشغال  و تسخیر کرده و با دادن لب نانی به گرسنگان، می خواهند وجدان آن ها را بخرند و شیفتگان قدرت را در جال عنکبوتی چون مگس صید کنند.

امپریالیست های اشغالگر در عین حفظ مهره های سوخته و دادن خرج دسترخوان برای این مزدوران، گاه و بیگاه آنان را با شعار ها و سیاست های فریبکارانه و عموامفریبانه به میدان می فرستند تا به اصطلاح در اذهان عامه مطرح باشند و با این پردۀ نازک، آن داغ لعنت ابدی خدمت به متجاوز و خیانت به میهن را در جبین اینان مستور بدارند.

یکی از مظاهر آشفتگی سیاست استعماری در کشور ما ــ به عنوان نمود  آشتی ناپذیری تضاد عمدۀ استعمار و ارتجاع حاکم با مردم افغانستان ــ بحران حاکمیت مستعمراتی است. در این آشفته بازار استعماری ــ مستعمراتی، مردم شاهد ظهور سمارق وار احزاب، "شورا" ها، "ائتلاف" ها، "جنبش" ها، "رستاخیز" ها و اینک "حرکت سیاسی جدید" بردگان استعمار  در زیر چتر حمایت اشغالگران بوده اند.

این حرکت سیاسی جدید به نام "محور مردم افغانستان" یکشنبۀ گذشته ۲۵ سرطان اعلام موجودیت کرد. ایجاد حرکت سیاسی جدید به نام "محور مردم افغانستان"، یکی از ابتکارات استعماری نهاد اشغالگر امریکائی (Democracy International)و رئیس آن (جیمز واسرستروم- James Wasserstrom) در کابل زخمی و اشغال شده  است. این نهاد استعمارگر در تداوم سیاست موازی و اغتشاش آفرینی امپریالیسم متجاوز امریکا در کشور مستعمرۀ ما، تعدادی از مهره های سوخته و پرزه های قراضه را از انبار استعماری بیرون کشیده و نام آن را "محور مردم افغانستان" گذاشته است. در این حرکت سیاسی جدید ساخت جیمز واسرستروم امریکائی، چهره هائی گرد آورده شده اند که ننگ خیانت ملی و خدمت طولانی به استعمار را داشته و سال ها در مقام های وزارت و ریاست در دولت خائنان ملی خدمت کرده، دست شیطان را بوسیده و دنبال دجال استعمار(حامد کرزی) رفته اند؛ مثل رنگین سپنتا، داؤود علی نجفی، رحمت الله نبیل و...

سفسطه گر و فعال مایشاء این حرکت سیاسی جدید، شخص «رنگین دادفر اسپنتا» است. اسپنتا علی رغم سچه گی و پاکی تخلص اوستائی اش، شخص بی غش و منزه ئی نیست. او از ابتداء ذوق زدگی سیاسی اش تا کنون همواره رنگین، بی ثبات و متلون بوده، رنگ گرفته و رنگ باخته است. این را تاریخ زندگی سیاسی اش می گوید. شخصیت واقعی او بیشتر توسط اسم اولش "رنگین" بازتاب می یابد. آغاز حیات سیاسی: خدمت به مردم؛ پایان حیات سیاسی: خدمت به استعمار؛ نعش گندیدۀ سیاسی: طرد شدن توسط مردم و سوخته شدن توسط استعمار.

این جریان جدید سیاسی ضمن شِکوَه از زبان این خائن ملی از "سرکوب سازماندهی شدۀ حکومت وحدت ملی" با شعار عوامفریبانۀ"بازگشت به قانون و بازگشت به مشروعیت سیاسی" اعلام وجود کرد. این اسپنتا همانست که دیروز برای پذیرفته شدن، قاتلان مردم افغانستان مثل مسعود و ربانی را محصل استقلال سیاسی افغانستان نامیده و به آنان بیعت کرد و سپس برای مقرب شدن به متجاوزان کشور، دست شیطان (حضرت مجددی) را نیز بوسید. این شیاد امروز باز  به امید یافتن جایگاهی نزد اخوان و جلب عنایت این جناح مرتجع شریک تمامیت خواهان رژیم مزدور، و دول توسعه طلب امپریالیست و مرتجع چین، روسیه، ایران و ترکیه؛ از دور شدن قدرت های منطقه ئی از افغانستان به نسبت " سیاست‌ خارجی حکومت "، شاکی است.

اسپنتا این مهرۀ دغلباز و  فاقد استقرار فکری، مگر فراموش کرده و یا این حقیقت را نمی پذیرد که نه تنها امروز، بلکه از ابتداء اشغال امپریالیستی کشور ما و از همان سال ۲۰۰۵ ش که هوای خدمت به متجاوز و خیانت به میهن به سرش زد و وزیر خارجه و مشاور امنیتی دولت محصول تجاوز شد و در رکاب استعمارگران دوید؛ " سیاست‌ خارجی حکومت " به عنوان یک دولت دست نشاده و ادارۀ مستعمراتی، یک جانبه و در خدمت سیاست تهاجمی امپریالیست های امریکا و ناتو  و زائدۀ آن بوده است و قدرت های منطقه ئی روسیه و چین این همتایان امپریالیست های غربی طبق منافع "ملی" شان از این دولت و اربابان غربی اش دور شده و در عمل علیه آن ایستادند. اما اسپنتای دیر فهم حالا به این موضوع پی برده و در حالی که از پس مانده های خوان یغمای استعمار امریکا ــ ناتو  تغذیه می کند، آن موضوع را همنوا با این جناح قدرت بومی و این منافع  قدرت های منطقه ئی روسی و چینی شعار فعالیت سیاسی خود ساخته است. اگر اسپنتا ظاهر فریب نمی بود، امریکائی ها و اروپائی ها که او امثالش را تا این جا آوردند و نان می دهند، به او و امثالش می گفتند:" ای نمک حرام!"

این مزدور از تاریخ درس ناگرفتۀ استعمار مثل مزدوران "خلق و پرچم" ضمن وفاداری  و استناد به قانون اساسی اسارت آور مستعمراتی دیکته شده توسط کارگزاران امپریالیسم اشغالگر، تجاوز و اشغال امپریالیستی کشورش در ۱۶ سال قبل را " سفر خونین مردم افغانستان در ۱۶ سال پیش برای استقرار نظام جمهوری و بیرون کردن کشور از بحران و گسست سیاسی و اجتماعی" می خواند. با توجه به تضاد واقعیت های 16 سالۀ کشور با این ادعای کاذب اسپنتا، به جرئت می توان گفت که در جهان برده ای بی وجدان تر و وقیح تر از اسپنتا وجود ندارد! زهی وقاحت!

سیاست کاسه و کوزه را در یک کشور مستعمره بر فرق یک کشور مداخله گر مثل پاکستان شکستاندن، تبلیغ تسلیم طلبی ملی و فراموش کردن متجاوز به مثابۀ علت العلل همه مداخلات و تجاوزات توسعه طلبانۀ قدرت های آزمند منطقه است. این، سیاست اخوان جمعیتی ــ شورای نظاری در رکاب اشغالگران بوده است و حالا اسپنتا خان برای خوشخدمتی آن را تبلیغ می کند. برای کوتاه کردن دست تطاول و آزمندی دول  و محافل مرتجع پاکستان، ایران، عرب، ترکیه، چین و روسیه، باید کشور از زیر یوغ استعماری امریکا ــ نانو بیرون آورده شود تا زمینه های مساعد برای مداخلات مزید مهیا نگردد. رنگین اسپنتا  از پاکستان شکایت دارد که در صدد است تا افغانستان را به مستعمرۀ خود مبدل کند! مگر از ۲۰۰۱ م تا حال افغانستان مستعمرۀ مشترک امریکا و نانو نبوده و نیست؟ آیا این تلاش برای کتمان موقعیت مستعمراتی جاری کشور ما نیست؟ در این باره اسپنتای حراف چه می گوید؟

در حالی که رنگین اسپنتا دهه ها قبل با ارتدادش، به مردم افغانستان پشت کرده و  به پس از به گوش انداختن حلقۀ غلامی استعمار و امپریالیسم؛ به " مظلومان و محرومان" ، به " همه اقوام و باشندگان افغانستان" خیانت و رزیده است؛ اینک شیادانه به دستور استعمار به نام مردم، مظلومان و محرومان و همه اقوام و باشندگان افغانستان؛ به روی صحنۀ بازی استعماری آورده می شود. این مزدور خودفروخته از ته مانده های "مدرسۀ گروه" و ابجد خوانی "مکتب فرانکفورت"، می داند که واژۀ  "مردم" از خود تعریف و حدود و ثغوری دارد، ولی باز به خاطر شیادی و بازیجه بودنش طوطی وار نام مردم را بر زبان آروده و  "ارادۀ مردم" و "حقوق همه شهروندان" را وسیلۀ پذیرش توسط جناح های ارتجاع قدرت و فاکتور های آزمند منطقه ئی و از آن طریق رسیدن به نان و نوالۀ بیشتری، می داند.

اما واقعیت های زنده و ملموس این ۱۶ سال کشور و عملکرد استعمار ــ ارتجاع، این ترفند ها و نیرنگ های "رنگین" استعمار را کمرنگ ساخته و مردم و فرزندان آگاه توده های مردم ماهیت بردگان استعمار را از ورای ظاهر و شعار های فریبنده و "رنگین" آنان به وضاحت می بینند. مردم منور و واقع بین کشور پوست اسپنتا ها را در چرمگری می شناسند و به سکۀ تقلبی و ناچل اینان در بازار مکارۀ استعماری ــ ارتجاعی فریب نمی خورند.