گرامی یاد ایوب نیز ک (بازنشر: ۲۴ حوت ۱۴۰۱ش)
(به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد قیام خونین و قهرمانانۀ مردم دلیر هرات علیه رژیم جلادان "خلقی ــ پرچمی")
۱۵ مارچ ۲۰۲۳



حـوت خـونـیـن

استعمار زدائی و آزاد منشی آن ویژگی برازنده ایست که تاریخ ملت ما را در میان تاریخ ملل آسیای میانه مشخص تر می سازد. این بیگانه ستیزی که با قبول قربانی های بی مانندی همراه بوده است؛ در پیچ و تاب حرکت بغرنج و تو در توی خود، در طول زمان کارنامه های جاودانی را ثبت کتیبۀ زمان کرده که در این خطۀ باستانی اتفاق افتاده است. دهه ها، سده ها و هزاره ها، نه آرام و مسکوت، بلکه با خیزش و شورشگری در دل تاریخ سپرده شده است و افتخار قهرمانی آن را توده های حِرمان کشیدۀ این بلاد آرام نگیر دارد که از دیار ناپیدای آن سوی زمان تا مقاومت در برابر تهاجم چنگیز، انگلیس و... ، گذشتۀ این خیزش و شورشگری را می سازد و مقاومت قهرمانانۀ کنونی در مقابل ارتش اشغالگر سوسیال ـ امپریالیسم روس، آن آزمایش بزرگ تاریخی است که سرنوشت آیندۀ ما به چگونگی تکامل و فرایند آن متعلق است.
شکست مفتضحانۀ هر تجاوزگری در مقابل مقاومت تا پای جان ملت ما در تاریخ، نشان می دهد که شگفت آفرینی در مقاومت کنونی نه یک تصادف غیرمنتظره، بلکه حقیقت مسلم تاریخی است که واقعیت آن چنان در فلسفۀ تاریخ کشور ما ترسیم شده که هر گونه پندارگرائی در توجیه و تفسیر آن سفاهت احمقانه ای خواهد بود. خونین ماه رمضان سال (۱۲۵۹ هـ. ق.) (سال شهادت رهبران جنبش آزادیخواهانۀ خلق در قیام اول برضد انگلیس) نه تنها یک زمان عبادت گری ـ که بیشتر دهلیز منقش به خون تاریخ است و از آن شگفتی ها و واقعیت وجودی ـ تاریخی آن را به عنوان این ستیزه گزینی و قهرمانی "حوت خونین" به میراث گرفته و از آن نیکو تمثیل و پاسداری کرده است. 
استواری در نبرد و عزم خارائین مردم ما به خاطر حصول آزادی وطن اسیر شدۀ شان، در مقابل امپریالیسم روس نه یک تازه پدیدۀ بی ریشه، بلکه ادامه و تکامل آن سنت دیرین تاریخی بیگانه زدائی است که جلوه گاه رزمش کمتر از هیچ اسطوره ای نیست. 
درماندگی تره کی ـ امین ـ ببرک پیش از آن که مربوط به خصلت و بی کفایتی این مزدوران بی اراده باشد، ناشی از اخلاصمندی عمیق و خدشه ناپذیر مردم ما به آزادی و از بند رستگی است که بالا تر از آن عشقی نمی شناسند. از این جهت است که مجموع ماشین جهنمی استعمار مقابل ارادۀ استوار و عزم آهنین ملتی به زانو در می آید و تمام نقشه و پلان استعمارگر به خواب و خیال تب آلود تبدیل می شود. 
ذهن سوسیال امپریالیسم روس که از گنداب گزینی جاسوسان کارگذاری شده اش تغذیه می شد، دیوانه وار می پنداشت که گویا با پشتیبانی توأم با سرکوب و تعویض چند حقیر هرزه می تواند بر تقدیر ملتی تکیه زند و هست و نیست این ملت را به غارت ببرد، ولی ندانسته بود ـ ملتی که سجده گاهش در تاریخ، وطن نیاکانش بوده است و دفاع از وطن را دفاع از ناموس دانسته، چگونه می تواند به استقبال اسارت برود؟
پدیدۀ تاریخی "حوت خونین"، لجام گسیختگی، وحشت، تروریسم و قساوت امپریالیسم شرارت پیشۀ روس و مزدوران بی ارادۀ آن را در تقابل و ضدیت آشتی ناپذیر با ارادۀ برحق ملتی نشان می دهد که می خواهد آگاهانه از هستی مستقل و ملی خویش دفاع کند و با زنگار اسارت و غلامی سر سازش ندارد. از این جهت است که "حوت خونین" تنها ارزیابی چندی و چونی، عمق و سطح قساوت بیگانه و بیگانه پرستان نیست که با قتل عام ملت به پاخاستۀ ما در صدد تحمیل ماشین جهنمی اش می باشد، بلکه تعریف و ستایش بی پایان از قربانی پذیری و از خود گذری "اسیران" می باشد که در اسارت زیستن را نافی هستی مستقل و ملی شان می دانند. بناءً یاد آوری از "حوت خونین"منطقاً تقبیح شدید ویرانگری و کشتار امپریالیسم روس و تجلیل گرانقدری از شهامت و جانبازی قهرمان شهدای این خونین زمانه می باشد.
اگر ما نتوانیم این ترکیب عمیق از دو بعد کاملأ آشتی ناپذیر را گویا بیان کنیم، مسأله ای خواهد بود قابل پوزش طلبی، ولی آن چه قابل تذکر و مکث است، غیر از آنچه که گفتیم، نخواهد بود. 
به هر حال "حوت خونین" تنیدۀ خونباری است که چرخ تاریخ کشور ما به تازگی از آن عبور کرده است و حماسه های جاودانۀ خلق ما را در بطن کشتار و توحش استعمارگر و نوکران بومی آن به نمایش گذاشته است، که ما گهنامۀ گلگون آن را با تسلسل روز ها ورق می زنیم. 
سوم حوت سال ۵۸ از یک سو با حضور قهرمانان جنگ ضد استعماری در محکمۀ تاریخ، گرد و غبار گذشت زمان را از چهرۀ شان پاک کرد و از سوی دیگر میراث خوار استعمار جهانی ـ امپریالیسم روس را در رسوائی تاریخی سائر استعمارگران، به طور انکار ناپذیر آن شریک ساخت. 
در این روز فراموش ناشدنی و تاریخی، خشم برحق خلق ما چنان جهت دار و هدفمند جلوه کرد و بر استعمارگران و نوکران هرزۀ آن صحنه را تنگ نمودند که پیش بینی و انتظار این چنین عمل قهرمانانه با این ژرفا و پهنا علیرغم تدارک اعتصابی ماقبلش توسط سازمان ما دور از تصور، نقشه، برنامه ریزی و سازماندهی هر نیروی سیاسی ـ اجتماعی موجود در جامعۀ ما بود. و این نشان می داد که توده های میلیونی مردم، تاریخ شان را نه جبونانه، بلکه قهرمانانه و به دست خود می سازند و این سازندگی تاریخی سوای اراده و خارج از کنترول این و یا آن گروه و نیروی اجتماعی است و نفی و انکار ضرورت و ناگذیری آن لغزش هولناک در گمراهی است.
اگر امپریالیسم شرارت پیشه روس و دولت مزدور آن از جلوگیری و مخالفت با این خیزش های شهری که همآهنگی و همسوئی اش را با جبهات روستایی نبرد نشان می داد، عاجز ماند و مانند دجال در باطلاق دم و گوش می شورانید در فرجام ناگذیر از صدور فرمان قتل عام گردید، در مقابل استواری و نهراسیدن مردم از صفحه های داغ مبارزه که قهرمانان گمنام این خیزش های شهری، آگاهانه، بدون آن که پیروی ملزم از مشی سیاسی نیرو های معینی را نماید، بر استعمارگر و قساوت های آن نیکو پاسخی بود که قدرت و توان مردم را نشان داد. این قیام پرجوش و خروش که سنگــر واحد خلق افغانستان را علیه امپریالیسم روس در شهر و روستا نشان می داد، آن حملۀ بزرگ و تاریخی است که فراموش کردن آن برای آزادی خواهان بسی نابخشودنی و ناگوار و برای ببرک حقیر و بادار غارتگر آن که ضرب شصت خالی دستان حماسه آفرین این روز را چشیده است، بسی عبرت انگیز و جانکاه می باشد. 
پیگیری ممکن در این حرکت پیش رونده که خصلتأ توده ئی و نسبتأ خود به خودی بود و قربانیان بی مانندی را در این رزمگاه خونین هدیه کرد ـ بیانگر این است که توده های میلیونی افغانستان چه طور آگاهانه بر هذیان گوئی های چاکر میهن فروش مبنی بر "ملهم بودن جنبش از تحریکات خارجی" عملاً خط بطلان کشیده اند.  
به رگبار مسلسل بستن مردمی که همه با وسائل و ابزار ابتدائی تولید و نان آوری شان وارد میدان شده بودند، نشان داد که "حکومت دموکراتیک خلق!" روسی غیر از کشتار زحمتکشان معنی دیگری ندارد. 
کاغذ و قلم هزاران تازه جوان دختر و پسر که نشان گاه مسلسل های دانش کش و بشریت ستیز جانیان بیگانه بود، مبرهن ساخت که دیو استعمارگر، دانش و فرهنگ را بیگانه از سرشت خود می داند و دشمن قسم خوردۀ آن است. از این جهت شعار دفاع از دانشجویان و دانش آموزان، در مکتب فکری ـ سیاسی استعمارگر، غیر از کشتار قلم بدستان و فرهنگیان چیزی نیست، چه استعمارگر علاوه بر آن که دشمن انسان استعمارزده است ـ دشمن آگاهی انسان استعمارزده نیز می باشد. 
تکامل جنایات ارتش اشغالگر در هشتم حوت سال ۵۸ کارد را به استخوان ملت ما رساند. زندانی ساختن بزرگ ترین شخصیت ملی و بزرگ ترین قهرمان ملی ما "مجید شهید" این تک ستارۀ پردرخشش در آسمان انقلاب کشور، اگر از یک سو گسترش و پهنای وحشت و اختناق، تعقیب و توطئه را می رساند و نمایان گر درجه و شدت آن است؛ از سوی دیگر عمق فاجعه را مبنی بر این که رژیم و ارتش اشغالگر نه تنها دشمن سوگند خوردۀ دهقان، کارگر، پیشه ور و سائر گروه ها و اقشار زحمتکش این کشور است بلکه با پیشگام ترین و آگاه ترین قشر این جامعه با کین چند برابر سبعانه تر برخورد می کند. چه یگانه راهی که استعمارگر می تواند به ستراتیژی اش نائل شود، جدا ساختن توده های به پاخاسته از پیشآهنگ سیاسی آن است. 
در فرصتی که "مجید" قهرمان در زیر مدرن ترین و سیاه ترین شکنجه های قرن، استواری و متانت ملتی را تمثیل می نمود و تسلیم ناپذیری مردم به پا خاسته را در مقابل امپریالیسم روس و استبداد فاشیستی آن، جلوه گر می ساخت، توله سگان روسی و ارتش سرکوب گر آن، با رعب و ترس این سو و آن سو به پرسه زدن و اسکورت کردن در سفارت و "جلاد خانه" مشغول بودند و با این شوق زدگی ناشی از پیروزی (دستگیری قهرمان)  و ترس ناشی از پی آمد انتقام خواهی ملت ما رقص مرگ آفرین شان را در جلو چشمان بیدار ملت ما نشان می دادند. 
ارتش اشغالگر روس و دولت مزدور، با وجودی که توانست در مقطع تاریخی معینی بزرگ ترین معنویت انسانی و قوی ترین شخصیت رهنما و رهگشا را از جنبش کبیر میهنی ما بگیرد، ولی در مقابل، حس انتقام خواهی رهروانی را که اعتقاد دارند با در دست داشتن تفنگ "مجید" و تعقیب راهش می توانند ـ جبران ضایعه کنند و از این طریق قادر خواهند شد که نه تنها انتقام "مجید"، بلکه انتقام خلق و بشریت مترقی را از جنایتکاران قرن بگیرند ـ برانگیخت. 
ناگفته پیداست که اگر جنبش می توانست تا کنون "مجید" را داشته باشد، چه بسا که مقطع پیشرفت و تکامل آن سوای حال می بود، حتی در رنگ و کیفیت آن نیز تغیراتی پدیدار می شد، ولی آن چه سزاوار تأکید است ادامۀ آن "راه" برگزیده ای است که دانشمند و مبتکر و پراتیسین بزرگ کشور ما "مجید" بر صحت آن تأکید کرده است و چگونگی تطبیق مشخص آن را نیز نیکو رهنمایی نموده است. 
پانزدهم الی بیستم حوت سال ۵۷ جرقه های آتش، پیش درآمد انقلاب بزرگی می شود که کاخ استعمارگر و پاسبان استعمار پرست را در شعله های سرکشش بسوزاند. آتشی که از بدو تولد کودتای نامیمون، آغاز به شعله ور شدن کرده بود، در آن مقطع زمانی به قلب روستا ها و مناطق افغانستان رسیده و درۀ صوف هیزم انبار شده ای بود که آتش گرفت. قساوت سگان گوشت خوار امپریالیسم روس تا آن جا بالا رفت که حتی طفل شیرخواره را در سر دروازۀ خانه اش ، به حکم این که دشمن تفنگ بدست فردای اشغالگران است، به نشان مسلسل بستند، که پاسخ عکس العملی توده ها، دامنه آتش انقلاب را مانند توفانی که در حریق شعله ور آتش بدمد، وسعت و گسترش داد. تا آن جا که سرتا سری اش ساخت. 
بیست و چهارم حوت سال ۵۷ که در حقیقت معراج آزادی خواهی مردم ما و دوزخ بیگانه پرستی و انسان کشی رژیم کودتا را به طور عریان و برهنۀ آن نقش کتیبۀ تاریخ کرده است، نشان دهندۀ اینست که ارتش، تانک و مسلسل در مقابل ارادۀ استوار یک ملت که آگاهانه می خواهد از مقدسات و مقدرات تاریخی اش دفاع نماید، هیچ است. 
حادثۀ خونین هرات، قلب پرتپش هرات را بار دیگر آنچنان به حرکت تند و زنجیر گسل وادار ساخت که در تقابل با بربریت رژیم، نفرین ابدی به بیگانه پرستی و درود  بی پایان به معتقدان راه آزادی بشریت مترقی را کمائی کرده است.
قیام قهرمانانۀ اردو (فرقه ۱۷)، که با پیوستن به جنبش توده ئی، ننگ و نفرین بی پروای شان را به کودتا پرستی و کودتا گرائی عروسکان خود فروختۀ کرملین؛ تره کی ـ امین ـ ببرک ، که از آن به نام "انقلاب نوع افغانی" داد سخن می زدند، نثار کرده، آن مسیر اصولی ـ بازگشت سرباز و افسر وطنخواه به دامن پرمهر مردمش را تمثیل گر بود که نوازش پدرانۀ توده های مردم از شورشگران اردو تا کنون قصۀ شیرین قهر و انقلاب است. 
قهرمانی بی مثال مردمی که چون سیل بنیان کن به راه افتاده بودند، اگر یک صفحۀ این ویژه گهنامۀ خونین است، توسل جستن دولت پوشالی و چاکر سرشت تره کی، به استفاده از نیروی هوائی بیگانه و گسیل نیرو های سرکوبگر که مسلح به تانک و توپ و سلاح های کشنده و ثقیل دیگر بود، آن صفحۀ دیگر این ویژه گاهشماری را نشان می دهد، که در تعارض با خلق، مردم و وطن قرار دارد. و این از یاد تاریخ نمی رود، چه قربانیان بیست و چند هزاری هرات، جاودانه در تاریخ کشور ما تاج افتخار پاسبانی از این زیبا شهر اسیر شده و در نهایت میهن به زنجیر کشیدۀ ما خواهد بود. و وقتی درفش آزادی بر مناره های آن برافراشته گردد، سوگ شهر تاریخی به سرور آزادی مبدل خواهد شد، و این رسیدنی است. 
ولی بایست ناگفته نگذاشت که سپاس صادقانه به قربانیان راه آزادی کشور و تقبیح جسورانۀ تجاوز و بربرمنشی تجاوزگران صرفأ با اعلام چند کلمه ای در روی صفحۀ کاغذ کافی نیست. تا زمان و لحظه ای که ادامه کاری و پیگیری همه جانبه به عنوان به زمین نگذاشتن تفنگ قهرمانان و ادامه دادن به راه "به خون رنگین شدۀ شان"، دنبال نگردد، سپاس گذاری شایسته و سزاواری صورت نگرفته است. اکتفای صرف به اعلامیه ها، آن خواست دور از عملی است که نقشی بازی کرده نمی تواند و در فرجام بی نقشی اش، در چگونگی حرکت آنان بسوی آزادی، به موجود بی تأثیری تبدیل می شود که نه در شمار رزم آوران انقلابی خصلت جامعه جا دارد و نه در محاسبه دشمن به عنوان خصم آن محسوب می گردد و تقبیح جنایات و بربرمنشی ها هم با نفرین شفاهی و کاغذی کافی نیست، چه تقبیح فجایع و جنایات، اگر با حرکت تند انقلابی در جهت واژگونی سیستم جنایت پیشه و فجایع زا حرکت نکند، در بهترین حالت وضعیت آن ناراضی ای را به نمایش می گذارد که جرأت عمل را از دیگران انتظار دارد و در نهایت، در جهنمی از وهم و انتظار خود را شکنجه می نماید. 
و از این جهت است که پدیدۀ "حوت خونین"از دید انقلابی و آزادی خواهانۀ آن کلأ برداشتن تفنگ به زمین مانده ایست که با بوسۀ تعهد بر زخم های دهن پارۀ شهدای ما (شهدای حوت خونین و ادامۀ تاریخی ـ زمانی آن) به خاطر سرنگون ساختن رژیم وابسته و شکستاندن برج و بازوی بی بنیان اشغالگران ممکن و میسر می شود.
اکنون می توان به جرأت گفت که رادمردان صدیق و با تعهد این سرزمین، نه تنها در تعهد بزرگی که از پیدائی خیزش در قبال همدیگر و در برابر میهن داشته اند تاکنون به آن صادقانه ایستاده اند، بلکه "حوت خونین"را در هر گردش زمین، عملأ شجاعانه بیاد آورده اند و بر چوچه سگان روسی آن طور شوریده اند، با تقبیح مسلحانۀ تجاوز، سپاس صادقانه ای به شهدای درخون خفتۀ شان را به جا آورده اند. ولی نکتۀ دیگری نیز قابل تذکر شدید است؛ واپس نشینی حتی روشنفکرانه یا بدعت، ترک سنگر و یا گرایش به سوی تسلیم طلبی، ولو در جامه های رنگارنگی از قبیل آتش بس، استفاده از امکانات دشمن و امثال آن هم پوشانده شود، دست کم خیانتی است به آرمان آن قهرمانانی که با پا گذاشتن روی مجموعۀ این دلایل و بهانه ها، جان شیرین شان را قربان کرده اند، و اما دریغ و درد! که امروز مشتی چند از شرین نفسان با ارائۀ آن، به تجارت خون می پردازند و با جان شیرینی خائنانۀ شان، طمع خام امپریالیسم جنایت کار روس را جامۀ عمل می پوشانند.
امپریالیسم شرارت پیشۀ روس، دولت مزدور و جیره خوار آن و سست عنصران تسلیم طلب و خیانت پیشه، نمی توانند جامۀ رسوائی شان را با رنگ های فریبنده و مضحک تعویض کنند، چه این سرشت و سرنوشت غارتگرانه و مزدور منشانۀ آن ها در هر لباسی که باشند، شناخته شده است. و شکل و مضمون برخورد ملت ما علیه آنان نیز روشن تر از آفتاب است.  
آن چه باید مردم دربند و اسیر ما بدانند، در هر حال اینست که رزمگاه خونین و سنگر نجاتبخش شان با تصفیۀ خیانت پیشگان کورمغز و سیاهدل، هر روز استحکام بیشتر می یابد. و با دوستان صادق و پاکباز می توانند سنگر ها و استحکامات امپریالیسم و ارتجاع را قهارانه متصرف شوند. راه اگر چه پرپیچ و خم و زندان حوادث و ناگواری ها اگر چه آهنین است، ولی ارادۀ استوار و آهنین ملتی هم از زندان آهنین حوادث بیرون جهش خواهد کرد و هم پیچ و خم این راه را با پیمودن مداوم آن مکشوف ساخته و به سرمنزل مقصود نزدیک خواهد شد. این روندی است قانونمند و تکاملی، و ارادۀ آگاهانۀ "انسان" است. خلاف آن اندیشیدن و  خلاف آن عمل ورزیدن سفاهت خائنانه خواهد بود که نفرین گاه تاریخ را کورمغزانه از بهشت آزادی ارجحیت بخشیده است و با این انتخاب زشت خود را مانند یخ در مقابل آفتاب گذاشته اند.
حوت خونین است و ملت ما این خونین زمانه را با سپاس گذاری از شهدای گلگون کفن، و تقبیح جنایات بی شرمانۀ تجاوزگران و ایادی خودفروختۀ آنان، با سنگر بندی مسلحانه و آگاهانه یادنامۀ تاریخ ساخته اند. سرخی "حوت خونین" درود بی پایانی است که بر روان پاک شهدای صدیق و میهن دوست نثار می گردد و سیاهی آن، اعمالنامه زشت، میهن فروشان و دستان آلوده به خون خائنانی است که به خاطر بقای نامیمون شان سینه های پاک و آرزومند انسانی را شگافته و غرقه به خون ساخته اند.
امپریالیسم جنایت کار روس، ایادی میهن فروش آن "خلق ـ پرچم" با دستیاران بزدل و بی ایمان آنان محکوم به نابودی اند و مردم به پاخاستۀ ما، در فراز مقصود آزادی میهن باستانی شان رسیدنی! 
این منطق زمان و حکم تاریخ است! پس همنوا با منطق زمان و حکم تاریخ به پیش!
خــروش رعــد ــ ۱۵مارچ ۲۰۱۸

•••