جیمز پتراس/ برگردان: آمادور نویدی ـ ارسالی : ارمان
۲۶ مارچ ۲۰۱۷



افزایش جنگ‌گرائی امپریالیسم امریکا در قرن ۲۱
افزایش روند نظامی‌گری امریکا در قرن ۲۱: از کلینتون و بوش گرفته، تا اوباما و ترامپ

مــقــدمــه

توان نظامی‌گری امریکا در سراسر دو دهۀ اول قرن بیست و یکم گسترش یافته، و توسط هر دو رؤسای جمهور دمکرات و جمهوری‌خواه پذیرفته شده است. حملۀ رسانه  های جمعی به رئیس جمهور ترامپ جهت افزایش هزینه  های نظامی، عمداً افزایش شدید جنگ‌گرائی را در تمام اشکال آن، تحت رئیس جمهور اوباما و دو رئیس جمهور پیشین او،«بیل»(1) کلینتون و جورج بوش (پسر) نادیده می ‌گیرند.
ما در این مقاله به مقایسه و بحث پیرامون افزایش بدون وقفۀ میلیتاریسم امریکا در طول بیش از هفده سال گذشته اقدام می‌کنیم. و سپس نشان می‌دهیم که جنگ‌گرائی امریکا یک ویژگی ساختاری ضروری جهت الحاق امپریالیسم امریکا در نظام بین المللی‌ است.
میلیتاریسم امریکا
صرف ‌نظر از این‌ که چه کسی رئیس جمهور امریکا باشد، و بدون درنظر گرفتن شعار های انتخاباتی متداول و توده پسند رؤسای جمهور منتخب جهت کاهش هزینه نظامی در حمایت از اقتصاد داخلی، افزایش شدید هزینه نظامی‌گری ثابت بوده است.
تحت «بیل» کلینتون، بودجۀ جنگ از ۳۰۲ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۰ به ۳۱۳ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۱ افزایش یافت. تحت جورج دبلیو بوش (پسر)، هزینۀ نظامی از ۳۵۷ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۲ به ۴۶۵ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۴، و تا ۶۲۱ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۸ جهش کرد. تحت ریاست اوباما (این «کاندید جایزه صلح»)، هزینۀ نظامی از ۶۶۹ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۹ به ۷۱۱ میلیارد دالر در سال ۲۰۱۱ افزایش یافت و سپس ظاهراً به ۵۹۶ میلیارد دالر در سال ۲۰۱۷ کاهش یافت. اکنون، ترامپ رئیس جمهور منصوب، خوا هان افزایشی معادل ۶۵۰ میلیارد دالر برای سال ۲۰۱۸ شده است.
در سفارشات نظامی اوباما چندین نکته رعایت شده است:  بودجۀ نظامی اوباما در سال ۲۰۱۷ هزینه  های چندین بخش«مرتبط به دفاع»، از جمله یک افزایش ۲۵ میلیارد دالری جهت سلاح‌ های هسته ای وزارت نیرو را به‌حساب نیاورده است. کل هزینۀ نظامی اوباما برای سال ۲۰۱۷ به ۶۲۳ میلیارد دالر یا ۲۷ میلیارد کم ‌تر از پیشنهاد ترامپ است. علاوه بر این، هزینۀ نظامی اوباما برای عملیات احتمالی خارج از کشور که در لیست پیشنهادی بودجۀ سالانه نیست ، و شامل هزینه جنگ‌ ها در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبیا و دیگر کشور های متعدد نمی‌شود که در طول ریاست اوباما سر به فلک کشیده است. در واقع، در هشت سال ریاست جمهوری اوباما هزینۀ نظامی امریکا ۸۱۶ میلیارد دالر از هزینه نظامی دوره جورج دبلیو بوش بیش‌تر بوده است.
برخلاف ادعای رسانه  های جمعی، پی‌نهاد افزایش هزینۀ نظامی توسط رئیس جمهور ترامپ در مسیر خط سیر رئیس جمهور دمکرات است. به وضوح، هر دو جمهوری‌خوا هان و دمکرات  ها اتکاء خود شان را بر ارتش امریکا به عنوان نیروی محرکۀ قدرت جهان به شدت افزایش داده اند. در حالی ‌که بودجۀ سال ۲۰۱۷ اوباما شامل ۷ میلیارد و نیم دالر برای«عملیات داعش» یک افزایش ۵۰ درصدی و ۸ میلیارد دالر جهت جنگ سایبری و(مبارزه با) تروریسم بود، اما بزرگ‌ترین افزایش برای هواپیما های جنگندۀ رادار گریز، زیر‌دریائی  های هسته ای و ناو های هواپیمابر به کار رفت، که به روشنی روسیه، چین و ایران را هدف گرفته بودند. نیروی دریائی و نیروی هوائی سه چهارم بودجه را به خود اختصاص داده بود.
تحت اوباما، افزایش تدریجی سلاح‌ های امریکا نه به سوی«گروه‌ های تروریستی»، بلکه در عوض، به سوی روسیه و چین هدایت شده بود. واشنگتن در نظر داشت که روسیه را ورشکسته سازد تا بدین منظور آن ‌را به بندگی دهه پیش از پوتین برگرداند. سیا – اوباما – و کمپین وحشیانۀ حزب جمهوری‌خواه علیه ترامپ بر مبنای پیشنهادات او نسبت به برخورد به روسیه است. محور دهه  های طولانی تلاش امریکا برای فرمان‌روائی (جهان) تک ‌‌قطبی اکنون به سلب قدرت از ترامپ و منصوبین او بستگی دارد، که در بخشی یا در کُل، به عنوان تضعیف کل ساختار امپریالیسم نظامی ــ محور امریکا دیده می‌شود، همان‌ گونه توسط چهار دولت قبلی پی‌گیری شده بود.
افزایش هزینۀ نظامی توسط ترامپ ظاهراً یک «برگ برنده» در طرح اوست که فرصت‌ های اقتصادی امریکا را گسترش دهد – روابط با روسیه را قطع کند، تجارت با چین، شرق آسیا (سنگاپور، تایوان و کوریای جنوبی) و آلمان را دو باره مذاکره کند، که همه شامل بخش عمده ای از مقدار تریلیون دالر کسری تجاری سالانه امریکاست.
عقب‌نشینی  های مکرر ترامپ، فشار ثابت بر منصوبین او و خسارت تحمیل‌شده توسط رسانه  های جمعی بر هر جنبه ای از زندگی شخصی و سخصیت او، حتی در مواجهه با افزایش تاریخی بازار سهام در سراسر تابلوی سهام، شکاف عمیق میان الیگارش‌ های امریکا بر قدرت و این‌ که «چه کسی حکومت می‌کند» را نشان می ‌دهد. از زمان شروع جنگ جهانی دوم ما شاهد شکاف اساسی بر سیاست خارجی نبوده ایم. مفاهیم قبلی از بحث  های طرفدارانه کهنه شده است. مطبوعات مالی(فایننشال تایمز و وال استریت ژورنال) آشکارا با جنگ‌گرایان همسو هستند، در حالی‌که بازاریابان مالی در وال استریت از سیاست‌ های حامی بیزنس و پیشنهادات آشتی جویانه ترامپ نسبت به روسیه و چین حمایت می‌کنند. اکثر آسیاب‌ های تبلیغاتی، ملقب به «اندیشکده»، با اصطبل‌ های دانشگاهیان، کارشناسان، سرمقاله نویسان، و نظریه پردازان لیبرال و نومحافظه کار، تهاجم نظامی علیه روسیه را ترویج می‌کنند. در همین حال، رسانه  های اجتماعی مردمی، حامیان ریشه ای ترامپ، تولیدکنندگان داخلی و اتاق بازرگانی کشور برای کاهش مالیات داخلی و اقدامات حمایتی فشار می آورند.
ارتش طرفدار ترامپ و حامی تصور کلی او از جنگ‌ های منطقه ای جهت منافع اقتصادی ا‌ست. در مقابل، سیا، نیروی دریائی و نیروی هوائی امریکا، که به طور قابل ملاحظه ای از بودجه جنگی غیرمتعادل اوباما سود برده است، سیاست رویاروئی نظامی جهانی با روسیه و چین و جنگ‌ های متعدد علیه متحدان آن ها، مانند ایران را پی‌ گیری می‌کنند، صرف‌ نظر از ویرانی ای که چنین سیاستی بر اقتصاد داخلی داشته باشد.
درک دونالد ترامپ از امپریالیسم بر مبنای صادرات محصولات و تسخیر بازار هاست، در حالی‌ که در صدد است سرمایۀ کورپورات[شرکت]‌ های چند ملیتی را برای سرمایه‌گذاری مجدد سود خود (که اکنون بیش از یک تریلیون دالر است و در خارج از کشور نگه ‌داشته شده)، به بازار داخلی امریکا برگرداند. او مخالف آن شیوه اتحاد اقتصادی و نظامی ا‌ست که کسری تجاری و بدهی امریکا را افزایش دهد، و این در تضاد با دولت قبلی جنگ‌گرایان‌ است که کسری تجاری فلج کننده و هزینۀ نامتناسبی را برای مداخلات نظامی، پایگاه‌ ها و تحریمات علیه روسیه و متحدانش قبول کرده اند.
هدف رئیس جمهور ترامپ از شریک کردن اروپای غربی در پرداخت سهم بیش‌تری از ناتو ( و درنتیجه کاهش وابستگی اروپا به هزینه  های ارتش امریکا) توسط هر دو حزب سیاسی رد شده است. هر کدام از گام‌ های کوچک ترامپ به سوی بهبود روابط با روسیه منجر به برانگیخته شدن خشم امپریالیست‌ های نظامی (جهان) تک ‌قطبی شده که رهبری دمکرات‌ ها و جمهوری‌خوا هان را کنترل می‌ کنند.
امپریالیسم نظامی چند امتیاز به متحدان روسیه ارائه داده است – توافقات ناپایدار با ایران و لبنان و پیمان صلح بی دوام در اوکراین. در همان زمان واشنگتن در حال گسترش پایگاه‌ های نظامی خود از مناطق نوردیک – بالتیک تا آسیا‌ست، و تهدید به حمایت از کودتا در برزیل، ونزوئلا و اوکراین می‌کند.
هدف استراتژیک از این حرکات خصمانه، محاصره و نابودی روسیه به عنوان یک پتانسیل مستقل برابر [ و همسرشت] با سلطۀ جهانی امریکاست.
سیاست اولیه رئیس جمهور ترامپ ساخت « امریکای مستحکم» بوده است:
افزایش بودجۀ نظامی، افزایش قدرت نظامی و پلیس در امتداد مرز مکسیکو و در درون کشور های سرشار از نفت حوزۀ خلیج فارس. دستور کار ترامپ باعث تقویت ارتش در آسیا و جا های دیگر می ‌شود و موقعیت چانه زنی اقتصادی امریکا را در مذاکرات دوجانبه به منظور گسترش بازار های صادراتی آن افزایش می‌دهد.
نتیجه گیری
امریکا شاهد یک رویاروئی مر‌گبار بین دو امپریالیسم به شدت قطبی‌ است.
نظامی‌گری، شکل‌ ایجاد شده توسط امپریالیسم امریکا عمیقاً با دستگاه‌ های دولتی ثابت سنگربندی‌ شده است. این شامل ۱۷ سازمان اطلاعاتی، بخش‌ های تبلیغاتی، نیروی هوائی و زمینی، هم‌ چنین بخش فن‌آوری بالا و نخبگان سرمایه داری تجاری ا‌ست که از واردات خارجی و نیروی کار ماهر ارزان خارجی به‌حساب کارگران امریکائی سود می‌برند. رکورد آن‌ ها یکی از جنگ‌ های مصیبت‌بار است، بازار های از دست رفته، کاهش دستمزد ها، استاندارد زندگی رو به وخامت و انتقال مشاغل با درآمد خوب به ‌خارج است. در بهترین حالت، آن‌ ها با هزینۀ گزاف نوکری چند رژیم ضعیف را تأمین کرد ه اند.
تلاش رژیم ترامپ از طریق یک آلترناتیو ستراتژیک امپریالیستی با فرقی جزئی‌تر اطراف رویکردی دیگر می‌چرخد: او به دنبال استفاده از قدرت نظامی به منظور افزایش بازار کار داخلی و تأمین حمایت توده ای برای مداخلۀ اقتصادی خارج از کشور است.
اول و مهم ‌تر از همه، ترامپ متوجه شد که روسیه نمی‌تواند از بازار های اروپائی خود منزوی شود و توسط تحریمات شکست بخورد. این منجر به آن شد که او جهت معاملات تجاری با مقیاس بزرگ پی‌نهاد مذاکره یک توافق ج هانی را بدهد، که به‌نفع بانک‌ ها، نفت، کشاورزی و صنایع مجلل امریکا باشد. دوم، ترامپ از « سوسیال امپریالیسم» حمایت می‌کند، که به موجب آن بازار های صادرات امریکا، بر مبنای صنایع داخلی امریکا، نیروی کار و بانک‌ ها، بتوانند منجر به دستمزد های بالا و سود برای بیزنس و کارگران امریکائی بشود، و امپریالیسم امریکا نتواند متکی به مداخلات پرهزینه و شکست نظامی شود، بلکه بر «مداخلات» خارج از کشور توسط صنایع و بانک‌ های امریکا باشد که پس از آن بتوانند سود های خود را جهت سرمایه گذاری و ترقی بیش‌تر بازار سهام به امریکا برگردانند، که اکنون توسط برنامۀ اعلام شده او برای مقررات زدائی و کاهش مالیات تحریک شده است.
رئیس جمهور ترامپ در تلاش جهت گذار به این برنامۀ امپریالیستی جدید با یک مخالف سرسخت رو به روست که تا به حال در مسدود کردن دستور کار او موفق بوده و رژیم ترامپ را تهدید به سرنگونی می‌کند.
از آغاز، ترامپ موفق به تحکیم قدرت دولتی نشد، اشتباهی که دولت او را تضعیف کرد. در حالی‌که پیروزی انتخاباتی به او دفتر ریاست جمهوری را ارائه داد، اما رژیم او تنها یک جنبه از قدرت دولتی‌ است، که آسیب پذیر است و در معرض تحلیل فوری و برکناری توسط زور و اجبار مستقل و شاخه  های قانونگذاری‌ است، که قصد مرگ سیاسی او را دارند. شاخه  های دیگر دولت با سناتور های اوباما و رژیم قبلی پُر شده اند – و عمیقاً متعهد به میلیتاریسم هستند.
دوم، ترامپ موفق به بسیج حامیان نخبه و پایگاه توده ای خود حول یک رسانۀ جایگزین نشد.«توئیت  های صبح زود» او یک ضد‌ حملۀ بی دوام علیه حمله رسانه  های جمعی بر حکومت اوست.
سوم، در حالی که ترامپ با موفقیت جهت تأمین حمایت بین المللی با جاپان و انگستان حرکت کرد، اما او از معامله با روسیه، که مرکز تضعیف دشمنان امپریالیستی اش بود، عقب نشینی نمود .
چهارم، ترامپ در اتصال سیاست‌ های مهاجرتی خود به یک برنامۀ جدید مؤثر اشتغال داخلی شکست خورد و موفق به افشاء و سرمایه گذاری بر روی سیاست‌ های شدید ضد مهاجر تحت دولت اوباما نشد، که طی آن میلیون‌ ها نفر زندانی و اخراج شدند.
پنجم، ترامپ موفق نشد که ارتباط بین سیاست‌ های اقتصادی حامی بازار خود و هزینه نظامی و چگونگی ارتباط آن‌ ها را با یک الگوی کاملاً متفاوت توضیح دهد.
در نتیجه، موفقیت حملۀ میلیتاریست‌ های لیبرال نومحافظه کار بر رئیس جمهور جدید، ستراتژی مرکزی او را به عقب نشینی کشاند. ترامپ تحت محاصره و در موضع دفاعی‌ است. حتی اگر او از این یورش متمرکز جان سالم بدر ببرد، درک اصلی او از «بازساخت» امپریالیسم امریکا و سیاست داخلی تکه تکه شده است و تکه‌ هایش، بدترین ترکیب از هر دو جهان خواهد بود:  بدون گسترش بازار های خارج از کشور برای محصولات امریکائی و یک برنامۀ اشتغال داخلی موفق آمیز، چشم انداز ها برای رئیس جمهور دونالد ترامپ، بازگشت به جنگ‌ های خارج از کشور و طلیعۀ سقوط بازار است.
در بارۀ نویسنده:
جیمز پتراس استاد جامعه شناس بازنشسته در دانشگاه بینگ هامتون نیویورک‌ است که مقالات زیادی در مورد مسائل سیاسی خاورمیانه و امریکای لاتین نوشته است.


توضیح برگرداننده:
(۱) ـ  استاد پتراس جهت طعنه، بیل، نام رئیس جمهور دمکرات پیشین ــ کلینتون را در دو جای مقاله در گیومه گذاشته است، که به معنای صورت‌حساب است.