مشرف
۱۲ سپتمبر ۲۰۲۱



نکاتی چند به ارتباط آمدن رئیس آی اس آی به کابل!

با عرض سلام و ادای احترام و به امید بخشایش بابت غیبت طولانی ام!
در دو روز گذشته که خبر مسافرت رئیس "آی اس آی" به کابل و دیدارش با "زعمای طالب" و نوکرانشان در خارج از محدودۀ طالب، علنی شده است، تعدادی از دوستان و رفقاء از طریق پورتال و ایمیل خودم، مشخصاً از این قلم خواستار توضیح شده اند. در این مختصر ضمن آن که از اعتماد شان و مورد پرسش قرار دادنم ابراز امتنان می نمایم، نکاتی را که از نظر من می تواند انگیزه و عامل انجام چنین مسافرتی شده باشند، مختصراً تذکار می دهم، این که تا چه حد تذکرات کامل و یا ناقص اند، مطمئناً خوانندگان قضاوت خودشان را در مورد خواهند داشت، برای من جای بسا افتخار خواهد بود که خوانندگان عزیز ضمن تذکار نکات ضعف و کمبود تحلیل، در باب تصحیح و تکمیل آن نیز بر من منت گذارند.
۱ - قبل از این که به انگیزه ها و دلایل آمدن رئیس "آی اس آی"  به کابل بپردازم، نخست باید بنویسم: مسافرت کنونی رئیس "آی اس آی"  یعنی یکی از اداره کنندگان اصلی پاکستان، که آگاهانه و هدفمندانه از جانب رسانه های پاکستانی علنی شد- من آگاهانه از کاربرد کلمۀ "افشاء" خود داری ورزیده ام زیرا در کلمۀ "افشاء" بار منفی وجود دارد، در حالی که در "علنی" این بار وجود ندارد- آنهم در شرایطی که در افغانستان هیچ گونه دولتی چه قانونی و مشروع و چه هم غیر قانونی و نامشروع وجود ندارد  و در کل کشور توسط تعدادی جنگسالار که تا همین چندی قبل در داخل و خارج از افغانستان "تروریست" اعلام می شدند و همین اکنون هم از دید معتبر ترین مرجع بین المللی یعنی "ملل متحد" و جم غفیری از کشور های دور و نزدیک جهان در لیست "تروریسم" آن نهاد و کشور ها قرار دارد، صریحاً به معنای اعلام حمایت و به مثابۀ مقدمۀ شناسائی این حاکمیت و از همه مهمتر بیان رابطۀ ارباب- رعیتی خودش با طالب می باشد.
خدمتی را که رئیس "آی اس آی"  با آمدن خود به کابل و علنی ساختن این مسافرت انجام داد، تنها طالب را مستفید نساخته بلکه در بین آن عده از شبه روشنفکرانی که در توهم مستقل شدن افغانستان بعد از خروج نیروهای اشغالگر امریکائی خواب های تب آلود دیده هذیان می گفتند، امید است باعث بیداری وجدان شان- اگر چیزی به نام وجدان داشته باشند- شده، بپذیرند که افغانستان هنوز هم مستعمرۀ مقهوری بیش نیست و تغییرات کنونی بدون آن که در ماهیت مستعمراتی کشور، تغییری را باعث شده باشد، فقط صاحبان و مالکان این مناسبات را تغییر داده است.
۲ - علل این مسافرت در کل به دو بخش اساسی می تواند تمرکز داشته باشد: یکی رابطه بین طالب و پاکستان و دیگری روابط درونی طالب با خودشان همچنان  با به اصطلاح مجموع نهاد های سیاسی موجود در افغانستان و مردم افغانستان.

الف- رابطۀ طالب با پاکستان:
از این که طالب مولود خبیث "آی اس آی"  است، نباید چنان استنباط گردد که گویا بین طالب و پاکستان در کل و دولت آن کشور به صورت خاص مشکل و تضادی وجود ندارد. بروز این مشکل به صورت کل بر مبنای ماهیت متضاد ترکیب درونی طالب به وجود آمده است. یعنی خلاف تصور آنهائی که طالب را یک دست می بینند و یا آنها را به دوبخش "غلجائی و درانی" تقسیم نموده، تضاد درونی آنها را، عمدتاً تضاد قومی می دانند، این تضاد در همین محدودۀ قومی محدود نمانده، طرز نگرش آنها به حاکمیت و بقای شان باعث می گردد تا سیاست خارجی آنها در ارتباط با سایر اقوام، نهاد های تروریستی بین المللی و دولتها به خصوص دولت پاکستان نیز متأثر از آن گردد.
یعنی در حالی که جناح حوزۀ "قندهار بزرگ" که عمدتاً با هویت "درانی ها" و در رأس آنها "ملا هیبت الله " و "ملاغنی برادر" و "ملا یعقوب پسر ملاعمر" مشخص شده اند، در همه حالت از لحاظ ایدئولوژیک موضع "پشتون محور" را نمایندگی می نمایند و به همان سان که در تاریخ با روی کار آمدن احمدخان ابدالی و تشکیل امپراتوری درانی  از مجموع باشندگان این خطه من جمله کلیت پشتونها چنین محورتی را سازمان دادند، جناح حوزۀ "پکتیای بزرگ" که بیشترین اعضای آن را "غلجائی ها" و در رأس شبکۀ "حقانی" می سازد، نه این که خواستار حاکمیت پشتونها بر افغانستان نباشند، بلکه در کنار آن، حاکمیتی را که می خواهند در افغانستان ایجاد نمایند، می باید "اسلام محور" باشد. طرز دیدی که در آغاز با "حاکمیت محوری" خود را در جنبش های هوتکی ها علیه صفویها و قسماً سوری ها علیه امپراتوری مغولان در هند متبارز ساخته، همین طرز دید "حاکمیت محوری" هر دو جنبش را به دفاع از کشور های همسایۀ افغانستان کشانیده به هزاران فرزند و جوان این خاک به خصوص پشتونها را یا در دفاع از مرز های غربی ایران و یا هم جهت تثبیت حاکمیت مغولها در هند به قربانگاه فرستاد، توگوئی در آنها چیزی به نام "عرق ملی" و خدمت به قومیت پشتون وجود نداشته است.
هرگاه خواسته باشیم این بحث را خلاصه نمائیم، خواهیم گفت که خلاف جناح "درانی" که می خواهد تمام تخمها در سبد "پشتون محوری" گذاشته شود، جناح "غلجائی" ها تلاش دارند تا تمام تخمها در سبد "حاکمیت محوری" و"اسلام محوری" که نمایندگی آن را در مقطع کنونی دولت پاکستان دارد، قرار گیرد.
نتیجۀ این دو طرز دید مخالف و متضاد، در مناسبات آنها با پاکستان، باعث می گردد که "درانی" ها را بیشتر به سرنوشت پشتونهای دو طرف مرز دیورند متعهد سازد و در نتیجه سیاست هائی را که وضع می نمایند بر مبنای همان "پشتون محوری" بودن آن نتواند همیشه باب میل پاکستان باقی بماند و احتمال و در صد این که حتا این جناح را در تقابل با پاکستان به خاطر مسألۀ دفاع از پشتونهای آن طرف سرحد قرار دهد، باقی گذاشته در مناسبات منطقه ئی زمینۀ دوستی و نزدیکی آنها را با هند و ایران مساعد سازد.
عکس جناح اولی، جناح دومی که بیشتر از موضع "حاکمیت محور" و "اسلام محور" حرکت می نماید، از آن جائی که دید ستراتیژیک آنها با علت وجودی پاکستان که همان "اسلام محوری" است در تطابق قرار دارد، می توانند بالقوه روابط نزدیک تری با پاکستان ایجاد نموده، در همه حالت به مثابۀ مهره های بیجان سیاست های توسعه طلبانۀ پاکستان در پوشش "اسلام محوری" قرار بگیرند.
با در نظرداشت همین تضاد ها، وقتی اینک قرار است طالب قدرت را کاملاً تصاحب و شکل بدهند، برای پاکستان و "آی اس آی"  بسیار مهم است تا از دو جهت خاطرش را آسوده سازد. یکی رابطۀ جناح "درانی" با جنبش "تحفظ پشتونها" و دیگری رابطه با هند و ادامۀ همکاری های حاکمیت آینده با هندوستان و دیگری رابطۀ جناح "غلجائی" با "تحریک طالبان پاکستانی" که همین امروز در جریان یک عملیات 15 تن از نیروهای پولیس پاکستان را به قتل رساندند، به شمول میزبانی این عده از "داعش" که ادعای رهبری حرکت بین المللی "اسلام محوری" را داشته و عملاً در این زمینه حاضر نیست خود را دنبالۀ سیاست های پاکستان بداند.


ب-  روابط درونی طالب بین جناح های مختلف و روابط آنها با سایر نوکران پاکستان و رابطۀ شان با مردم افغانستان
- هرچند برای یک نیروئی که تقریباً بدون آمادگی های لازم به حاکمیت می رسد، شکل دهی حاکمیت جدید از اعلام نوعیت و ماهیت نظام جدید گرفته تا انتخاب افراد به مقامات و سپردن ادارۀ امور به دست افراد، کار ساده ای نیست تا بتوان یک شبه آنها را انجام داد و منطقاً زمان بر می باشد، با آنهم یکی از علل آمدن رئیس "آی اس آی"  به کابل می تواند تضاد های درونی نیروهای طالب و تشدید این تضاد ها حین تقسیم قدرت در افغانستان باشد.
این مشکل که از قرار معلوم از جانب "غنی احمدزی" و باندش به مثابۀ یک مین کناره جاده آگاهانه سر راه نفوذ کلیت یک پارچۀ طالب با سپردن ارگ به شبکۀ حقانی تعبیه شده است، باعث گردیده تا در موقعیت کنونی عملاً در افغانستان دو حاکمیت طالبی عرض اندام نماید. حاکمیت ارگ کابل و حاکمیت سنتی امارت اسلامی در قندهار.
با در نظرداشت این که هم از لحاظ سنتی مرکزیت امارت اسلامی در قندهار بوده وهم در جریان تمام سالها بیشترین بار جنگ و خونریزی و تخریب را حوزۀ قندهار بزرگ متحمل شده است و با در نظرداشت این که "ملا هیبت الله" به مثابۀ رهبر تحریک طالبان قبل از رسیدن به قدرت وجود داشته، جناح "قندهاربزرگ" خواستار این است تا به علاوۀ حفظ مقام "امیر المؤمنین" برای خودشان، مقامات کلیدی از صدارت گرفته تا وزارتهای دفاع، داخله و حتا خارجه را نیز آنها سهم ببرند، در حالی که طرف مقابل یعنی شبکۀ "حقانی" از این که زودتر ارگ را تصرف نموده گویا "فاتح کابل" خود را می دانند، خواستار به هم خوردن تمام ترکیب حاکمیت درونی بین طالبان بوده، حاضر نیستند به داشتن وزارت خانه های غیر کلیدی قناعت نمایند.
این که رئیس "آی اس آی" چگونه این معضل را بین آنها حل می نماید، آینده نشان خواهد داد، مسلم آن است که جهت حفظ وحدت و همکاری بین این دو جناح از یک باند، عجالتاً نه تنها آتش جنگ در پنجشیر را افروخته حفظ خواهند نمود، چه بسا در نقاط دیگری نیز جنگهائی را به وجود بیاورند تا ظرفیت تخریبی و تسلیحاتی آنها را در همان جایها به مصرف برسانند.
- نکتۀ دوم در همین زمینه حل مشکل طالب به مثابۀ یک نهاد و یک روند تمامیت خواهانه و انحصار طلبانه با بقیه شاخه های اسلام سیاسی می باشد. از آن جائی که پاکستان به ناتوانی درونی طالب و فقدان کادر های لازم جهت ادارۀ یک کشور ۳۵ میلیونی آنهم بعد از ۴ دهه جنگ خانمانسوز آگاه است و از همین رو چه قبل از سقوط حاکمیت پوشالی "غنی احمدزی" چه مقارن آن  سقوط و چه هم بعد از سقوط با بقیه نهاد های اسلام سیاسی که همه سر در آخور "آی اس آی"  دارند توافقاتی نموده است، اینک سیاست های تمامیت خواهانه و انحصار طلبانۀ طالب را نه تنها مخالف با آن توافقاتش می بیند بلکه عملاً می تواند حدس بزند که افغانستان مجدداً خارگلوگیری برای آنها خواهد شد و در اقصا نقاط کشور خیزش هائی علیه طالب صورت خواهد گرفت و امکان مداخلات خارجی را به نفع این و یا آن مساعد ساخته باز هم بر سلطۀ انحصاری پاکستان در افغانستان نقطۀ پایانی گذاشته خواهد شد، رئیس "آی اس آی"  شخصاً به کابل آمده است و با دیدار هایش نه تنها با زعمای طالب، بلکه با نوکران زرخریدش در خارج از حلقۀ طالب من جمله "گلبدین" نیز دیدار نموده، تلاش دارد تا با شرکت دادن آنها در قدرت، عجالتاً بستر مناسبی را برای اعلام و حفظ حاکمیت طالب در افغانستان مساعد بسازد.
- سومین نکته می تواند دادن هدایات لازم جهت ادامۀ موفقانۀ جنگ در پنجشیر باشد. تا جائی که از جریان وقایع در روز های اخیر بر می آید، نیروهای طالب که تقریباً بدون درک لازم از علل شکست دولت مستعمراتی و پوشالی "غنی احمدزی" متوهم شده بودند و فکر می نمودند که وقتی یک حاکمیت با ۳۶۰ هزار سرباز و نیرو و برخورداری از حمایت هوائی کامل نتوانست مقابل آنها مقاومت نماید و چون بند های ریگی سنگر های آنها یکی پی دیگری فروریخت، یک ولسوالی که روی ملحوظات خاص به ولایت ارتقاء داده شده است به هیچ صورت توان مقاومت و رویاروئی را با این "تهمتنان" نخواهند داشت. از همین رو بی پروا به لشکر کشی پرداخته در دامهای گرفتارشدند که از قرار تبلیغات طرف مقابل بیش از یک هزار طالب کشته و بیشتر از آن اسیر داشته اند.
رئیس "آی اس آی"  به مثابۀ فردی که مسؤولیت حفظ حیات و بقای طالب را در مقطع کنونی بر دوش دارد، از همین رو به افغانستان آمده تا خود از نزدیک بر روند و جریان جنگ نظارت نموده، هدایات لازم را برای لشکر ایله جار طالب صادر نماید و با آنها تفهیم نماید که نیروی های جمع شده در پنجشیر از هیچ نگاه با ارتش پوشالی حاکمیت مستعمراتی "غنی احمدزی" نباید یکسان تلقی گردد.
- نکتۀ دیگری که می تواند باعث آمدن رئیس "آی اس آی"  به کابل شده باشد، چگونگی برخورد طالب با شهروندان افغانستان در کل و باشندگان کابل به صورت خاص می باشد. این که حاکمیت در پاکستان در کل از جمله رئیس "آی اس آی"  نیز از لحاظ اعتقادی چیزی بیشتر از طالب نیستند و مبنای اساسی برخورد آنها را با توده های میلیونی کشور خودشان و کشور های دیگر دیدگاه سخیف " العوام كالانعام " می سازد، بدان معنا نیست که آنها از لحاظ تکتیکی آنهم در مواقعی که به حمایت مردم نیاز دارند، ماهیت ارتجاعی و ضد ملی و انسانی شان را آشکار ساخته تیغ از نیام بکشند و به جان مردم به خصوص زنها، نهاد های حقوق بشری، رسانه ها و ... بیفتند.
مطمئناً رئیس "آی اس آی"  به این نوکران گوش به فرمان خود تفهیم نموده است که تا زمان تکمیل روند فریب و رسیدن به اهداف دپلماتیک شان اندکی تکیه به جلو حرکت نمایند.
خوانندگان نهایت عزیز،
نکاتی را که مختصراً در این نگاشته بدان ها اشاره شد، می توانند حد اقل بخشی و یا قسمتی از علل اساسی آمدن رئیس "آی اس آی"  به کابل را بازتاب دهند، امیدوارم آنهائی که شناخت شان از این قلم بیشتر و کاملتر است، لطف نموده با تکمیل و تصحیح اشتباهات احتمالی نوشته نه تنها اصل مسأله را بیشتر روشن سازند بلکه بر این قلم نیز منت بگذارند.