پـاینـده پـایـمـرد
۱۵ فبروری ۲۰۱۷

دروغ و هذیان گوئی غنی در روز شکست ارتش اشغالگر روس

امروز سه شنبه 26 دلو 1395ش مصادف است به بیست و هشتمین سالروز خروج نیرو های متجاوز و اشغالگر دولت شوروی سابق از افغانستان. ده سال قبل از آن تاریخ، سوسیال امپریالیسم اشغالگر شوروی در مرحلۀ تکاملی تجاوزش به کشور عزیز ما، در ششم جدی سال 1358ش کشور ما را با گسیل حدود 130 هزار سرباز وحشی، اشغال نظامی کرد. این تجاوز نظامی و توسعه طلبی زمامداران آزمند کرملین، در بعد داخلی، مخالفت تمام طبقات و اقشار اجتماعی جامعۀ افغانستان را با وزنه و امکانات متفاوت برانگیخته و حرکت های جدا از هم خودجوش مردمی را به رستاخیز تمام عیار ضد استعماری در مقابل تجاوزگرران روسی و بردگان زرین قلادۀ " پرچمی ــ خلقی " شان ارتقاء بخشید.
در بعد بین المللی تجاوز سوسیال امپریالیسم شوروی به افغانستان محکومیت جهانی را در پی داشته و افغانستان را برای یک دهه به کانون داغ تشدید جنگ سرد و تقابل خونین دو بلاک امپریالیستی و ارتجاعی مبدل ساخت. دراز دستی آشکار امپریالیست های رقیب روس به سرکردگی امپریالیسم امریکا و ارتجاع منطقه و ربودن رهبری جنگ با حذف و یا به حاشیه راندن نیرو های اصیل ملی توسط ارتجاع شریر و اجیر اسلامی، جنگ مردم افغانستان را از مضمون آزادی خواهانۀ آن تهی ساخته و آن را با اهداف امپریالیستی و ار تجاعی دیگری پیوند زد. این جنگ ده ساله برای دو طرف به بهای هنگفتی تمام شد. سرانجام ارتش متجاوز روس پس از یک دهه ویرانگری و قتل عام مردم ما، با اعتراف به شکستش در میدان جنگ افغانستان، در 26دلو 1367شمسی راه هزیمت را در پیش گرفته و ارکان رژیم به جا مانده از تجاوزش همراه با خودش، دو سه سال بعد فروریخت.
شکست متجاوزان روسی و ایادی زبون شان، به پیروزی مردم افغانستان نیانجامید. این شکست، به سروری کاذب ارتجاع اسلامی بومی، سلطۀ ارتجاع منطقه و امپریالیست های مهاجم غرب، در رأس امریکا منجر شد. پیروزی و سلطۀ خونین ارتجاع اسلامی در پایان یک دوره اشغال افغانستان، برای مردم و کشور ما فاجعه ای بود که یک تجاوز را به تجاوز دیگری گره زد. این گره هنــوز باز نشده است.
امروز سه شنبه به مناسبت 28مین سالروز خروج اشغالگران روسی از افغانستان، غنی در ارگ پوشالیان کابل در حضور اراکین دولت مزدورش و رهبران "مجاهدین" (نماد حی و حاضر مزدوری و جنگ سرد)به شمول سیاف، حضرت، عبدالله، قانونی، محقق و سائر اخوانی ها، دروغ ها و سخنان پریشانی ایراد کرد. سخنانی که خرد جمعی مردم دردمند و واقع بین افغانستان را دست کم گرفت. تدویر این جلسه در ستایش ایستادگی مردم دلیر و آزادی دوست افغانستان و مذمت آن تجاوزکاران نه، بلکه به گونۀ عکس العملی در مقابل تحرکات اخیر دولت متجاوز روسیه در قبال افغانستان و طالبان بوده است. زیرا غلامان حلقه به گوش استعمار قدر ایثار و رشادت در راه آزادی و خود آزادی را نمی شناسند و نمی دانند!
از هفتم اکتوبر سال 2001م تا همین امروز، به اثر تجاوز و اشغالگری ارتش های متجاوز امپریالیست های امریکا و ناتو و حضور اشغالگرانۀ 15 سال شان، افغانستان کشوریست مستعمره، فاقد استقلال و حاکمیت ملی و تمام مردم جهان به این واقعیت معترف اند. در چنین کشور مستعمره ای غنی در کمال وقاهت و دیده درائی؛ در سرآغاز پریشان گوئی اش اظهار داشت که:" اگر جهاد دیروز برای آزادی بود، جهاد امروز فرزندان ما برای آبادی است، زیر آزادی با آبادی تکمیل می‌شود".
در این سخن غنی، نیمی از حقیقت نهفته است. اگر منظور غنی از " جهاد دیروز"، ایثار و فداکاری توده های میلیونی مردم افغانستان در جنگ ضد استعماری باشد که به آزادی نیانجامید، حرف درستی است؛ ولی اگر منظور وی جهاد سران و قوماندانان تنظیم های "مجاهدین" باشد، این دیگر با واقعیت وفق نمی کند. زیرا واقعیت های جهاد و مجاهدین و سیطرۀ خودفروشنانۀ خونین مجاهدین به نتایجی خلاف آزادی و استقلال ملی یعنی: به سلطۀ غیر مستقیم بیگانگان مغرض، به حاکمیت دار و تازیانه، به کشتار و ویرانی گسترده، به افتیدن غرور و شرافت ملی ما به زیر پای عـرب و عجم، به بربادی و تاراج گنجینه های فرهنگی ــ تاریخی کشور، به ویرانی زیرساخت های اقتصادی، علمی و فرهنگی جامعه و در اوج شرارت، افسارگسیختگی و خودفروشی اشرار تنظیم های مجاهد اسلامی، به اشغال کنونی کشور ما انجامید.
این مزدور کهنه کار امپریالیسم در ادامۀ درفشانی اش از"جهاد ما مسیر تاریخ جهان را تغییر داد"، " یک میلیون و پنجصد هزار شهید" و "آزادی اروپای شرقی و آسیای میانه" توسط جهاد مجاهدین دم زد.
این درست است که با فروریزی امپراتوری استعماری "اتحاد شوروی" وقت به اثر عوامل درونی و بیرونی منجمله شکستش در افغانستان، کشور های اقمار و مستعمراتش در آسیای میانه "آزاد" شدند؛ اما در فردای آن آزادی، چه چیزی را جانشین "غلامی" شوروی ساختند؟ غلامی بی چون و چرای امریکا، ناتو و نظام های مزدورمستبد و خون آشام بوروکراتیک بر ویرانه های استعمار شوروی را.
چالش برانگیز ترین سخنان غنی در مورد "برادران مجاهد" و کارنامه های آنان بود که با لکنت زبان بیان داشت. در این بخش او افزود که:" هدف جهاد کشورش کسب آزادی و پایان "استبداد" بود، اما با درگرفتن جنگ ‌های داخلی، هدف اصلی مردم کشور به دست نیامد." "بخشی از مشکلاتی که پس از پیروزی جهاد در کشور ما اتفاق افتاد، علاوه بر دخالت دست‌ های بیگانگان، برمی گشت به نبود امکانات و فرصت‌ هایی که در آن زمان آگاهی عمومی را تقویت کند و به فعالیت‌های علمی و تخصصی میدان دهد و ایجاد نهاد های مدنی قدرتمند را در پی بیاورد..."
در سخنان پریشان فوق، غنی ضمن اعتراف به درگرفتن جنگ های داخلی، نمی گوید که توسط کی ها؟ این تکنوکرات جبون در حضور کابل سوزانی مثل محقق خون آشام و سیاف و به پاس "برادر مجاهد"ش گلبدین، از برشمردن عوامل بومی جنگ های داخلی قدرت، سرباز زد.
این مزدور مکار استعمار، اوج قساوت، ویرانگری، قتل عام، بی ناموسی و لجام گسیختگی برادران خونریز مجاهد را به نام "بخشی از مشکلات" یاد کرده و گناه آن را نیز به گردن "بیگانگان" می اندازد بدون آن که از آن بیگانگان و اهداف پلید آزمندانۀ آنان اسمی ببرد.
غنی احمد زی در ادامۀ هذیان گوئی اش از" امکانات و فرصت‌ هایی که در آن زمان آگاهی عمومی را تقویت کند و به فعالیت‌های علمی و تخصصی میدان دهد و ایجاد نهاد های مدنی قدرتمند..." در زمان سلطۀ خونین و بربادگر مجاهدین یاد کرد. این یاوه گوی ارگ نشین یک بار هم از خود نپرسید که "امکانات و فرصت‌ های تقویت آگاهی عمومی، فعالیت‌های علمی و تخصصی و نهاد های مدنی کجا و مجاهدین کتاب سوز، مکتب سوز و ضد دانش که دموکراسی را در حکم کفر و الحاد می دانستند، کــجــا؟؟؟ مگر همین امروز سیاف وهابی دموکراسی را مرادف کفر نمی داند؟ مگر همین خانم ها و آقایان اطو کرده و شامپو زدۀ "جامعۀ مدنی" مستعمراتی مورد نظر اشغالگران از نظر ملا سیاف، ملا نیازی، ملا محسنی و امثالهم ضد اسلامی نیستند؟
غنی میهن فروش و سرخیل مزدوران استعمار در اوج بی آزرمی، ضمن توصیف همتا های طالبی و داعشی اش با صفات "گروه‌ های بدنام و مزدور بیگانه"، افزود که:" در مبارزۀ مجاهدان افغانستان با نیرو های اشغالگر شوروی نه انتحاری در کار بود و نه تخریب نهاد های آموزشی و مذهبی و نه به خاک و خون کشیدن بیگناهان." این دیگر کمال وقاهت است. عقل سلیم و مردم شاهد افغانستان این ادعا و انکار دور از واقعیت غنی را یا هذیان گوئی فردی در حال اغماء می دانند یا نمک پاشیدن عمدی بر جراحات مردم زیانمند افغانستان، این قربانیان بی شمار جنایات احزاب مزدور و مرتجع اسلامی این " برادران مجاهد" غنی احمدزی.
ببینیم واقعیت های دوران جنگ های قدرت مجاهدین از چه قرار بوده اند. ببینیم آیا دست مجاهدان افغانستان در تخریب نهاد های آموزشی ــ علمی و به خاک و خون کشیدن بیگناهان افغانستان دخیل بوده است یا این کلمات محصول ذهن بیمار دلقک استعمار ــ غنی ــ است؟؟؟
تنظیم های متشدد اخوانی و حتی معتدلین، از همان سال های 1358 و مخصوصاً از 7 ثور 1359ش در اکثر ولایاتی که تا آنزمان مکاتب باز بودند، با پخش شب نامه ها شاگردان را از رفتن به مکتب منع کردند و سپس تعمیر مکاتب، کتب و لوازم آن را به شمول قرآن مسلمین به آتش کشیدند. یک مثال، در 7 ثور 1359ش اخوانی های جمعیتی های ربانی ــ مسعود کج کلاه در منطقۀ گلبهار، شب نامه ای پخش کرده و شاگردان نواحی اطراف را از رفتن به مکتب لیسۀ گلبهار منع نمودند و گفتند که مکتب رفتن شما را کافر می سازد. متاقب آن در تابستان همان سال تعمیر آن لیسه را سوختانده و توجیه گرانه مدعی شدند که وقتی ما قدرت را گرفتیم، امریکا به جای آن به ما مکتب پنج منزله آباد می کند.( اخوانی های جمعیتی گویا همان ابتداء می دانستند که برای اهداف امریکا "جهاد فی سبیل الامـریکا" می کنند).
سال اول پیروزی اخوانی ها، روزی موسپیدان منطقۀ گلبهار نزد مسعود در ارگ جبل السراج رفته و به وی به طور جدی گفتند حالا که شما پیروز شده اید، کجاست مکتب پنج منزلۀ ما که وعده داده بودید. جواب مسعود در مقابل مردم خواهان مکتب، سرافکندگی و خموشی بود. همین طور تمام مکاتب ولایات پروان و کاپیسا مثل لیسۀ نعمان، لیسۀ میر مسجدی خان، لیسۀ سیدخیل، لیسۀ سالنگ، لیسۀ سیاه گرد غوربند، لیسۀ محمود عراق در مرکز کاپیسا و باقی مکاتب متوسطه و ابتدائیه توسط برادران مجاهد جمعیتی و حزبی غنی، یا سوختانده شده و یا ویران و تاراج شدند و در و پنجرۀ آن را مجاهدین کرام به خانه های خود بردند. اخوانی های متشدد و معتدل از همان ابتداء در سراسر کشور درس و تعلیم اولاد وطن را در حکم کفر دانسته و دشمنی ذاتی شان را با مکاتب و نهاد های درسی با آتش زدن مکتب و کتاب آشکار ساختند.
دشمنی خونی برادران مجاهد غنی و باداران شان در اثنای اشغال کشور و جنگ مقاومت ضد روسی مردم ما، در مقابل مبارزان آگاه و وارستۀ بخش مقاومت مستقل ملی مردمی، سرکوب جبهات مستقل، ترور روشنفکران و فرزانگان در جبهات جنگ، در پاکستان و ایران، آفتابیست که با دو انگشت پنهان نمی شود و حافظۀ جمعی مردم ما آن را به یاد خواهد داشت.
دوران جنگ های کثیف قدرت میان برادران درنده خوی مجاهد و ملیشیا را در کابل به یاد بیاوریم. 75000 کابلی بیگناه به دست کی کشته شدند؟ 80 فیصد شهر کابل به توپ و راکت کی ویران شد؟ به فرق سر انسان کی میخ کوفت؟ در زیر زمینی تعمیر لیلیۀ پوهنتون یا دانشگاه کابل کی ها حدود یک صد زن عفیف افغان را اسیر گرفتد و مورد تجاوزات مکرر گروهی قرار دادند؟ کتاب های بزرگ ترین کتابخانۀ کشور یعنی کتابخانۀ پوهنتون کابل را کی ها در زمستان ها در بخاری سوختانده و تعدادی از آن را در پاکستان فروختند؟ دانشگاه کابل و سائر مؤسسات تعلیمی و تحصیلی پایختت را کی ها ویران کردند؟ کی ها برای دو دهه با "تخریب نهاد های آموزشی" فرزندان مردم را از نعمت سواد و دانش محروم ساختند؟ آیا این 75000 کابلی کشتۀ دست گلبدین، مسعود، ربانی، سیاف، مزاری، محقق، خلیلی و دوستم؛ در قاموس غنی از جملۀ بیگناهان محسوب نمی شوند؟ جنایت افشار را کی ها آفریدند؟ آیا قربانیان آن جنایت هولناک از جملۀ بیگناهان نبودند؟ و؟؟؟
ویرانی و غارت فابریکۀ نساجی گلبهار به عنوان بزرگترین واحد تولیدی کشور، مؤسسات پارک صنعتی بگرامی، هرات و قندهار، کانال های آبرسانی، و تاراج سنگ های قیمتی کشور، رخ دیگری از کارنامه های جنایتکارانۀ مجاهدینی است که غنی خود معترف است در تحت سلطۀ قهار و ویرانگر آنان "امکانات و فرصت‌ های تقویت آگاهی عمومی، فعالیت‌های علمی و تخصصی و نهاد های مدنی"، میسر نشد.
با این همه، حال غنی شیادانه در صدد آنست تا "طومار جنایت‌ های جنگی" برادران مجاهدش را مستور بدارد. وقتی غنی سعی می ورزید تا بر جنایات مجاهدین پرده افکند، سیاف و محقق این دو کابل سوز و دزدان شورای نظاری عبدالله و قانونی حاضر در مجلس پوشالیان، حتماً بر حماقت یا شیادی غنی، در دل می خندیدند.
در این شکی نیست که طالبان و داعش "گروه ‌های بدنام و مزدور بیگانه" ای اند که توسط صاحبان و اربابان همین مجاهدین دیروز یعنی امپریالیسم امریکا، ارتجاع حاکم پاکستان، ایران و عرب ساخته و پرداخته شده اند. مزدوری امروز طالبان و داعشیان ریشه در مزدوری دیروز و امروز مجاهدین و تفکر ارتجاعی و خرافی اخوانی، وهابی و سلفی مجاهدین دارد. هر قدر که طالبان و... بر "طومار جنایت‌ های جنگی خود بیافزایند"، از طومار طویل اسلاف مجاهد شان کاسته نمی شود.
مسخره تر از همه، "تأکید غنی بر بازسازی افغانستان" مستعمره در زیر سیطرۀ جابر و تاراجگر استعماری بود. غنی این را نگفت که بازسازی از کدام موضع منافع؟ واقعیت این است که برای یک کشور مستعمره بازسازی ای در کار نیست. اول باید آن کشور آزاد شود، سپس آباد! با طرح آبادانی کشور اسیر ما، دلقک استعمار غنی مزورانه تلاش می ورزد تا حالت مستعمراتی آن را بپوشاند. ولی مردم این را می دانند که کشور اسیر ما باید آزاد گردد تا به آبادانی برسد.
در چنین کشوری که تمام منابع مادی و انسانی و همه عرصه های حیات اقتصادی آن دستخوش غارت اشغالگران و شرکای خودفروش و دلال بومی قرار گرفته، فقر و بیکاری و فرار نیروی کار از کشور به اوجش رسیده است، بازسازی جز از منظر غارتگران بومی و بیرونی در راستای تأمین حد اکثر منافع پلید استعماری ــ ارتجاعی آنان، معنی دیگری ندارد. کشوری که استقلال سیاسی و اقتصادی نداشته باشد، بازسازی توسط نهاد های استعماری یا مستعمراتی، به اسم مستعار غارت آن کشور بدل می شود. غنی تمامیت خواه ضمن صحبت، با تشکر از راکت یار و قاتل هزاران کابلی، او را "رهبر مجاهد" نامید. با این تمجید و استقبال از مجاهدین و "رهبر مجاهد" نامیدن گلبدین، ناخودآگاه به مردم فهماند که "مجاهد" یعنی همین ها و "جهاد" یعنی جنایات همین اسلامی ها.