فـریـدون کاوه و پـایـنـده پایـمـرد
۱۲ جنوری ۲۰۱۷

اســتــعـــمـــار(۲)

مشخصۀ اقتصادی یک کشور مستعمره عبارت است از تاراج داشته های مادی و دسترنج زحمتکشان آن کشور به قیمت عقب ماندگی اقتصادی، بندگی و بردگی، فقر و گرسنگی دایم التزاید مردمان آن.
مشخصۀ سیاسی مستعمرات عبارت است از کنترول تمام امور یک کشور مستعمره توسط ارتش مسلح و سازمان های سیاسی و استخباراتی دولت استعمارگر امپریالیستی.
مشخصۀ فرهنگی کشور مستعمره، سیطرۀ فرهنگ استعماری یا همان تسلط ایدئولوژیک امپریالیسم در مستعمرات است.
استعمار با دانش و تکنیک عالی خود به خاطر غارت کشور ها و نیروی خلق های جهان، فلسفۀ کاذب رسالت متمدن و متکامل کردن جوامع مستعمراتی را به پیش کشیده است. اما سیطرۀ فرهنگ استعماری در کشور مستعمره در خدمت سلطۀ اقتصادی و سیاسی دول استعمارگر قرار دارد. این سیطرۀ فرهنگی و ایدئولوژیک استعمار در جامعۀ مستعمره که به زیان فرهنگ بومی و ملی آن کشور و به نفع اهداف غارتگرانه و سرکوبگرانۀ استعماری عمل می کند، را «امپریالیسم فرهنگی» می نامند. همان طور که منافع اقتصادی و مواضع سیاسی استعمار و امپریالیسم با منافع اقتصادی و سرنوشت سیاسی طبقات و نیرو های سیاسی ارتجاعی بومی جوامع مستعمره و تحت سلطه گره خورده است؛ فرهنگ استعماری و امپریالیستی نیز با فرهنگ پوسیدۀ نیمه فئودالی و افکار و نهاد های روبنائی واپسگرا و محافظه کار آن جوامع پیوند سرشتی می یابد. آمیزۀ فرهنگ امپریالیستی و فرهنگ نیمه فئودالی، فرهنگ مستعمراتی ــ نیمه مستعمراتی را می سازد که در خدمت تداوم و تحکیم سلطۀ استعماری و تداوم موقعیت مستعمراتی یا نیمه مستعمراتی قرار دارد. سیطرۀ دوامدار فرهنگ پوسیدۀ ارتجاعی و فرهنگ به ظاهر پرزرق و برق استعماری در جوامع مستعمراتی ــ نیمه مستعمراتی، به قیمت حاشیه ای شدن عناصر بالنده و پیشرو فرهنگ ملی، بی سوادی گسترده و محکوم شدن به جهالت اکثریت اهالی ــ به ویژه زنان ــ آن جامعه می شود.
مبارزه با این سموم فرهنگ مستعمراتی از موضع فرهنگی بخش بالنده و پیشرو نیرو های اجتماعی خواهان تغییر، بخش انفکاک ناپذیر وظائف ملی ــ دموکراتیک طبقات و نیرو های سیاسی ــ فرهنگی ضد امپریالیسم و ارتجاع در جوامع مستعمراتی یا نیمه مستعمراتی را می سازد.
سیستم مستعمراتی امپریالیسم:
شامل کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره می شود که به میزان های متفاوت وابسته و تحت سلطۀ امپریالیسم بوده اند. استعمار در مفهوم جدیدش از قرن پانزدهم توسط اروپائیان آغاز شد. نیاز های اقتصادی آن زمان یعنی تجارت و صدور کالا و تورید مواد خام و معدنی عامل و محرکی برای استعمارگران اروپائی بود. گسترش كشتیرانی و صنایع نظامی نیز ممد این فتح و تسخیر سرزمین های پهناور در خارج از قارۀ اروپا بود. وقوع انقلاب صنعتی از 1760 م تا 1830 م در انگلستان و سایر کشور های اروپائی در عین حال که تولید را از سطح مانوفاکتوری به تولید ماشینی ارتقاء بخشیده و ماشین بخار در صنایع نساجی، کشتی سازی و ریل به کار افتاد. ماشینی شدن تولید و حمل و نقل سریع با حجم زیاد، انقلابی را در این دو عرصه پدید آورد.
نتیجۀ آن طی تقریباً نیم قرن رشد و تمرکز تو لید و سرمایه و ایجاد سازمان های انحصاری سرمایه داری و هم زمان تسخیر بازار ها و منابع نامکشوف جدید به شکل مستعمرات بود. رشد و تمرکز تولید و تجارت که زادۀ تولید ماشینی بود، نیاز سازمان های انحصاری و دولت های استعمارگر اروپائی به مواد اولیۀ تولید، بازار فروش کالا، منبع برده برای کار در مزارع و معادن اروپائی و امریکائی، و سپس صدور سرمایه را بیشتر ساخت. در نتیجه، استعماگران اروپائی با انگیزۀ قوی دستیابی به سرزمین های تسخسیر نشده به اقصی نقاط گیتی تاختند و اسیر کردند. نظام سرمایه داری استعمارگر اروپائی در نتیجۀ رشد و تمرکز تولید و سرمایه، مرحلۀ رقابت آزاد را پشت سر گذاشته و در ربع چهارم قرن نزدهم وارد مرحلۀ انحصاری یا امپریالیسم شد. در آغاز عصر امپریالیسم سیستم مستعمراتی تشکل کامل یافت. سیستم مستعمراتی امپریالیسم از 187۶ آغاز شد و تا جنگ جهانی اول 191۴ تقریباً تمام قاره های افریقا، آسیا و امریکای لاتین در این سیستم قرار گرفته بودند.
با تکامل سرمایه داری به مرحلۀ عالی تر و رشد تولید و گسترش تجارت، هر روز کمبود مواد خام و نیاز برای بازاریابی بیش از پیش محسوس می شد. به همان اندازه رقابت و تلاش سازمان های انحصاری و دولت های استعمارگر برای دستیابی به منابع مواد خام، بازار کالا و مناطق صدور سرمایه؛ یعنی به دست آوردن مستعمرات شدید تر می شد. پس از کشف و تسخیر سرزمین های خارج از قارۀ اروپا و تکمیل شدن سیستم مستعمراتی امپریالیسم، کمبود مواد خام و نیاز دایم برای بازار، دول استعمارگر و انحصارات حریص سرمایه داری را در یک رقابت لجام گسیخته و تدارکات جنگی برای بازتقسیم مناطق تقسیم شده انداخت. نتیجۀ آن جنگ های امپریالیستی اول و دوم جهانی و سایر جنگ های منطقه ئی بود که عالم و آدم را به کام ویرانی و مرگ سپرد.
پس از جنگ امپریالیستی اول جهانی و پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر و پاره شدن زنجیر سلطۀ سرمایه و امپریالیسم در آن حلقه و مطرح شدن مسألۀ ملی ــ مستعمراتی در کانون توجۀ آن به عنوان بخشی از رهائی جهانی کار از سیطرۀ سرمایه، جنبش های رهائی بخش ملی در مستعمرات امپریالیسم، در کنار نیروی کار جهانی، به عنوان یکی از دو نیروی متشکلۀ انقلاب جهانی علیه سیادت امپریالیسم به میدان آمد. پس از جنگ دوم جهانی، شکست فاشیسم و شکل گیری سیستم سوسیالیستی، در نتیجۀ قد برافراشتن جنبش های آزادی بخشملی در مستعمرات امپریالیسم و کسب پیروزی های مبارزاتی آن ها؛ بسیاری از کشور های مستعمره به پیروزی رسیده و سیستم مستعمراتی امپریالیسم فروریخت.
اشکال استعمار:
تاریخ استعمار دو شکل سیادت استعماری را به خود دیده است: استعمار کهن و استعمار نو.
استعمار کهن: استعمار کهن را چنین تعریف نموده اند. سیستم ارتباط نابرابر بین یک کشور قدرتمند و پیشرفته با یک کشور ضعیف و عقب مانده: یعنی تحمیل یک رژیم سیاسی ـ اقتصادی با ابزار نظامی که علی رغم خواست اهالی یک منطقه بر آنها تحمیل و مسلط شده و هدفش تامین منافع خارجیان سلطه گر است. استعمار کهن، شیوه ای استعماری بوده که قدرت های بزرگ با اعمال زور بر کشورهای دیگر سلطه پیدا می کردند و خود در رأس آن کشورها حکمرانی می کردند و به چپاول ثروت آن ها می پرداختند. استعمار كهن كه به طور عمده از قرن پانزدهم میلادی توسط تعدادی از كشور های اروپایی (مثل اسپانیا و پرتگال) شروع شد و تا اواسط قرن بیستم و جنگ جهانی دوم توسط چندین دولت استعمارگر اروپائی ادامه یافت.
دو کشور سرمایه داری انگلستان و فرانسه که در نوبت اول و دوم انقلاب صنعتی را به خود دیده بودند،به یمن بهره گیری از دستآورد های انقلاب صنعتی در عرصه های صنعت، حمل و نقل و امور نظامی و با تکیه بر آن؛ از استعمارگران اسپانیائی، پرتگالی و دیگران پیشی جُسته و از قرن هفدهم میلادی تا جنگ جهانی اول جهانتاز طراز اول شدند. انقلاب صنعتی اول در انگلستان و سپس در فرانسه و سائر كشور های اروپائی تولید صنعتی را فزونی و حمل نقل زمینی و دریائی را گسترش چشمگیری بخشید. در نتیجه، نیاز بیشتر به مواد خام، غارت منابع، استثمار نیروی کار و بازار فروش کالا؛ همزمان با تشدید سیاست مستعمره ساختن بیشتر، رقابت دول استعمارگر بر سر تصاحب مستعمرات را شدید تر ساخت. همزمان، بازار کشور های مستعمره انباشته از کالای صنعتی صادراتی استعمارگران شده و کشور های مستعمره به سوی نابودی اقتصادی رانده شدند.
اشکال استعمار کهن:
۱ ـ اشغال و الحاق سرزمین های مفتوح و غیرمفتوح؛
۲ ـ تجاوز و اشغال نظامی از طریق لشکر کشی؛
3 ـ اعمال زور و کشتار برای ایجاد رعب و هراس و تثبیت سلطه؛
۴ ـ عقب نگهداشتن اقتصادی مستعمرات از طریق غارت منابع و استثمار مستقیم نیروی کار و سد ساختن سیر رشد نیرو های مولدۀ کشور های مستعمره با حفظ و بازتولید مناسبات تولیدی و روبنائی نیمه فئودالی و استحالۀ بخش هائی از بورژوازی نوپای بومی به «بورژوازی کمپراودور» و تک محصولی ساختن اقتصاد برخی از مستعمرات؛
۵ ـ تحمیل و تعمیم عمدی فقر و گرسنگی عمومی؛
۶ ـ کاربرد تضییقات و سلطۀ فرهنگی؛
7 ـ عقد قرارداد های تحمیلی و اجباری.
مضمون و اهداف استعمار:
هرچند در سراسر دورۀ استعمار کهن و (نو)، مضمون و هدف اقتصادی، محرک و اساس استیلاگری و سلطه گری دول استعمارگر را می ساخته است؛ ولی مطامع ژئوـ پولیتیک (سیاست استعماری دولتی توسعه طلب در قبال جغرافیای معین)؛ منافع اقتصادی و سیاسی توأم با سلطه گری فرهنگی ـ ایدئولوژیک (مانند جنگ های صلیبی و اشاعۀ مسیحیت و ارزش های فرهنگی اروپائی) مضمون، اهداف و ابزار استعماری را می ساخت.
بعد اقتصادی مضمون استعمار، دسترسی به منابع و ثروت كشور مستعمره و تحت سلطه و غارت آن توأم با استثمار نیروی کار آن کشور بوده است.
تلاش دول و نیرو های استعمارگر برای تسخیر كشوری ضعیف، تحکیم سلطۀ مستقیم سیاسی استعماری، سلب استقلال سیاسی، حاکمیت ملی، و نهاد های سیاسی آن کشور؛ مضمون سیاسی استعمار را می ساخته است.
مضمون و هدف فرهنگی استعمار، نابودی فرهنگ بومی کشور مورد تهاجم، تحمیل و ترویج فرهنگ تهاجمی استعمارگر، تلفیق فرهنگ و ایدئولوژی استعمار با بخش های فرهنگ پوسیده و عناصر ایدئولوژیک ارتجاعی و محافظه کار فئودالی و بورژواکمپرادوری و شکل دهی ملغمۀ «فرهنگ مستعمراتی» و از ریشه خشکاندن جوانه های فرهنگ بالندۀ ملی، دموکراتیک و پیشرو، را می سازد. این عملکرد استعمار را در تبانی با مزدوران بومی اش، «استعمار فرهنگی» یا « امپریالیسم فرهنگی» می نامند.
تبعات ویرانگر استعمار اقتصادی به تباهی، غارت و فقر گستردۀ كشور مورد تهاجم در برابر غنا، ثروت و قدرت استعارگر می انجامد. تبعات سیاسی سلطۀ مستقیم استعماری در کشور مستعمره سلب استقلال سیاسی، حاکمیت ملی و اضمحلال هویت ملی آن است. با این مشخصه های اقتصادی و سیاسی، تبعت فرهنگی سلطۀ سنگین استعماری به دوش خستۀ مردمان کشور مستعمره و مورد یورش استعمار؛ چیزی نیست، جز نابودی فرهنگ بومی کشور مورد تهاجم، استحاله و ادغام بخش هائی از فرهنگ بومی در وجود «فرهنگ مستعمراتی»، درجازدگی و ارتجاع فرهنگی، و ایجاد بستری ناسازگار برای بالندگی جوانه های فرهنگ بالندۀ ملی، دموکراتیک و پیشرو آن کشور ها.
در دوران استعمار کهن جغرافیای سیاسی و مرزبندی کشور های مستعمره به گونه ای تنظیم می شد که منافع دول استعمارگر را تضمین کند. تقسیم سرزمین های مستعمره، انواع ناسازگاری ها و منازعات محیطی را در خود پرورانید، همانند معاهدۀ تحمیلی «خط دیورند» در کشور ما و سائر معاهده ها در جا های دیگر. هنوز هم مردمان تقسیم شده در دو یا چند سوی این مرز های تحمیل شده و متأثر از معاهده های استعماری به عنوان یادگار استعمار انگلیس و سائر دول استعمارگر اروپائی در عذاب اند. این گونه رابطۀ کهن استعماری قرن ها در قاره های تاراج شدۀ آسیا، افریقا و امریکای لاتین حاکم بود، ولی پس از جنگ جهانی دوم قدرت خود را از دست داد و جای خود را به استعمار نو داد.
ادامه دارد...