فـریـدون کاوه و پـایـنـده پایـمـرد
۰۹ جنوری ۲۰۱۷

اســتــعـــمـــار(۱)

ضرورت طرح مسأله:
افغانستان و خلق آن به زنجیر جبر استعماری بسته اند، و استعمارگران و مزدوران بی آزرم شان در کشور ما همه روزه از بام تا شام، به ذرایع مختلف می کوشند تا با بی تفاوت و ازخودبیگانه ساختن جوانان کشور ما، سلطّۀ دایمی استعماری شان را بر مردم ما تأمین کنند. به موازات اجحاف و ستمی که بر مردم تحت ستم افغانستان به شیوه های کهن و نو استعماری اعمال می کنند، ستم و سیطرۀ استعماری در قالب عمدتاً استعمار نو امپریالیسم از طریق جهان تازی و صدور سرمایۀ مالی و غارت ثروت ها و استثمار نیروی انسانی و برپائی نظام های بوروکراتیک وابسته در نیمه مستعمرات دنیای پیرامونی و کشور های نیمه پیرامونی، کماکان جریان دارد.
از اوائل دهۀ نود قرن بیستم تا کنون تبیین های غیرتاریخی ای توسط برخی محافل سیاسی و دانشگاهی در خصوص پدیدۀ استعمار برای این دوره از سیاست نواستعماری صورت پذیرفته است که در اکثر موارد، غیرعلمی، سطحی و اغتشاش آفرین بوده اند. در این گونه تبیین ها از پدیدۀ استعمار، به سیاست استعماری (به ویژه استعمار نو) در پرتو شاخصه های اساسی سرمایه داری رقابت آزاد با صدور کالا و گسترش بازار؛ و سرمایه داری انحصاری با شاخصۀ اساسی «صدور سرمایه» و تفوق جهانی آن، و همچنان رقابت و جنگ های امپریالیستی بر سر بازار و منابع؛ برخورد تاریخی نمی شود.
شناخت از تاریخ پدیدۀ استعمار کهن ، فقط در جریان پدیدار شدن و تطور و تکامل تاریخی و اجتماعی ــ اقتصادی سرمایه داری رقابت آزاد ممکن است. نیاز های انباشت سرمایۀ تجاری، مرکانتلیسم، انقلاب صنعتی و انقلابی ساختن عرصۀ تولید، تجارت و حمل و نقل زمینی و آبی و در نتیجه نیاز روز افزون به بازار فروش و نیروی کار؛ عوامل شکل گیری سیاست استعماری شمرده می شوند. این فاکتور های فوق در روند گسترش نظام سرمایه داری و چیرگی تدریجی آن بر اشرافیت فئودال، زمینه های مادی و اجتماعی شکل گیری سیاست و یورش کهن استعماری سرمایه داران، شرکت ها، ماجراجویان و دولت های استعمارگر اروپائی را مساعد ساخت. در این دوره از سیاست استعماری بود که سیستم استعماری شکل گرفت.
به همین سیاق شناخت تاریخی از سیاست استعمار نو در پیوند بلافصل با نتیجۀ رشد و انباشت سرمایه(انحصار) و عروج نظام سرمایه داری به عالی ترین مرحلۀ آن یعنی امرپریالیسم میسر است و بس. ویژگی ممیزۀ تاکنونی امپریالیسم یعنی صدور و جهان تازی سرمایۀ مالی و سلطۀ سازمان های ملی و فراملی انحصاری امپریالیستی، عروج سوسیالیسم، خیزش خلق های مستعمرات، پیآمد های سیاسی، اقتصادی و نظامی جنگ های اول و دوم امپریالیستی جهانی؛ اسباب این تغییر در سیاست استعماری از کهن به نوین پنداشته می شود.
جنگ سرد میان دو بلوک امپریالیستی، از دست رفتن دستآورد های انقلابی سوسیالیستی، فتور جنبش کارگری و پیشآهنگ آن در کشور های کانونی، فروکش و انحراف جنبش رهائیبخش ملی در مستعمرات و نیمه مستعمرات امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم، فروریزی دژ سوسیال امپریالیستی و تهاجم ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و نظامی تمام عیار بلوک امپریالیست های عضو ناتو به سوی شرق و جنوب؛ همه عوامل تداوم سیاست استعمار نو در اشکال نوین با حفظ مضمون آن، بوده است. بناءً، سیاست استعمار نو و تداوم آن از منظر تاریخی مرتبط به پدیدۀ تاریخی امپریالیسم است. تا امپریالیسم پا برجاست، این سیاست استعماری در شمائل گونه گون اعمال خواهد شد. به گواهی تجارب خونین پارینه و اخیر خلق های دربند، فقط جنبش آزادیبخش ملی خلق های تحت ستم امپریالیسم در نیمه مستعمرات جنوب با رهبری و سمت گیری مترقی، در پیوند نزدیک مبارزاتی با خیزش های طبقاتی ستمکشان شمال، قادر خواهند بود طومار سیاست استعماری نو و کهن را درهم پیچیده، درازدستی سرمایۀ مالی و بازوی نظامی آن را کوتاه و به زندگی طفیلی صاحبان سرمایۀ مالی و نظام جابر اجتماعی ــ اقتصادی آن نقطۀ پایان بگذارند.
با این درونما برای غلبه بر چنین هیولائی، حصول شناخت منطقی ــ تاریخی از اجزاء و ارکان چنین سیاست و نظامی، الزامی به نظر می رسد. اول باید پدیده ای را شناخت، سپس در پی تغییرش برآمد.
مفاهیم لغوی و کاربردی استعمار:
استعمار از ریشۀ عربی « عُــمــر » به معنای زندگی مجدد و احیاء زندگانی، مشتق شده است. در این مفهوم اولیه، استعمار به معنی عمران و آبادی و آغاز زندگی است و معادل واژۀ لاتینی "کلونیزاسیون" می باشد. این واژه از لحاظ لغوی به معنای مهاجرت گروهی از افراد کشور متمدن به سرزمین های خالی از سکنه یا کم رشد به منظور عمران یا آبادانی آن سرزمین ها است. لیکن واقعیت پدیدۀ استعمار با معنای لغوی آن متفاوت است و در عمل به تسلط دولت ها و کشور های قدرتمند بر جوامع و سرزمین های دیگر به منظور انقیاد، تاراج و بهره‌ کشی از آن ها درآمده است. استعمار در معنی عملی و دومی اش همچون معادل عربی واژۀ لاتینی "کلونیالیسم" کاربرد دارد. استعمار و سیاست استعماری دول استعمارگر محتوی و ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی دارد.
استعمار از لحاظ سیاسی عبارت است از سیاست اشغال یك سرزمین و یا کشور ضعیف خارجی با توسل به قدرت نظامی و ابزار سیاسی. استعمار از منظر عملکرد و نتایج سیاسی ــ تاریخی آن عبارت از سیاست مبتنی بر برده و مستعمره ساختن، سود جوئی از منابع طبیعی و بهره کشی از مردم کشور های عقب افتاده و ممانعت از پیشرفت مستقل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن کشور ها برای تحکیم سلطۀ سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت های استعمارگر بوده است. استعمار جریانی است که از طریق آن، یک دولت قدرتمند، سلطۀ همه جانبۀ خود را بر یک جامعۀ ضعیف اعمال می کند. این جریان ممکن است توأم با نابودی (قارۀ امریکا)، برده ساختن(افریقا) یا بهره کشی (آسیا) از اهالی بومی به کمک و شراکت بخشی از افراد آن جامعه صورت پذیرد.
تاریخچۀ شکل گیری استعمار:
تاریخ استعمار به عنوان پدیده ای سیاسی ــ اقتصادی نسبتاً جدید، حدوداً از سال های ۱۵۰۰ میلادی آغاز گردید. در طول این مدت استعمارگران برخی از کشور های اروپائی مناطق وسیعی از دنیا را در قاره های افریقا، امریکا و آسیا کشف کرده و بر آن سرزمین ها سلطۀ استعماری خود را تحکیم بخشیده، در آنجا ساکن شده و به بهره ‌برداری منابع طبیعی و استثمار و سرکوب نیروی انسانی آن پرداختند.
به گواهی تاریخ، استعمار به دوران باستان برمی گردد. فتوحات و لشکرکشی دولت ها و امپراتوری های عهد باستان نظیر فنیقی ها، یونانی ها، رومی ها و امپراتوری های بعدی به سرزمین های خارجی؛ به منظور گسترش سلطۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و مطیع و باجگذار ساختن مردمان آن سرزمین ها، ضمن غارت منابع آن ها؛ نوعی استعمار بوده است. در عهد قرون وسطی نیز، فتوحات، لشکر کشی ها، گسترش قلمرو و تسخیر و مطیع ساختن مناطق و سرزمین های مجاور توسط امپراتوری های فئودالی، مضمون استعماری و غارتگرانه داشته است.
پیدایش استعمار در پایان دورۀ قرون وسطی و آغاز دورۀ سرمایه داری در اروپا با ظهور کشور ها و دولت های قدرتمند اروپائی آن زمان از جمله پرتگال، اسپانیا، هالند انگلستان، فرانسه، بلجیم ، روسیه و...، مشخص می شود. بعد از کشف راه های دریائی اطراف افریقا و باز شدن پای استعمارگران پرتگالی به آن قاره، کشف قارۀ امریکا در سال ۱۴۹۲ م توسط کرستیف کولمب؛ مسافرت های ماجراجویانۀ دریائی به منظور کشف و تسخیر سرزمین های جدید آغاز شد. اروپائیان سود جوی در ابتداء به دنبال طلا، عاج و اشیاء قیمتی بودند. اما به تدریج پای معاملات بزرگ تر اقتصادی مثل تجارت اجناس و انتقال مواد اولیۀ معدنی و زراعتی از آن سرزمین ها به اروپا و صدور کالای تولیدی اروپائی به آن مقاصد و تأسیس مراکز تجارتی، نظامی و سیاسی به میان آمده و فعالیت های استعماری توسعه یافت. در رابطه با سیاست استعماری دول سرمایه داری اروپائی، قابل یادآوری است که انباشت اولیۀ سرمایۀ تجاری و سپس سرمایۀ صنعتی و بانکی در اروپا و به خصوص در انگلستان آن زمان، عمدتاً از مدرک غارت و تاراج هستی مستعمرات و بهره کشی شدید از نیروی کار آن کشور ها میسر گشت.
قدیمی ترین و اولین سازمان های انحصاری بورژوازی که خصلت استعماری و غارتگر داشتند، "یکی "کمپنی هند شرقی انگلیس" (سال تأسیس 1۶00 م) و دیگری "کمپنی هند شرقی هالند" (سال تأسیس 1۶02 م) می باشد که به عنوان مجری سیاست استعماری بورژوازی نوخاستۀ اروپا بر سر غارت منابع و بازار های شرق آسیا مثل هندوستان و اندونیزیا به جنگ و رقابت پرداخته و هر یکی از حمایت دولتی کشورش برخوردار بود".
مفاهیم کلیدی:
استعمارگر: عبارت از دولت یا نیروئی است که با توسل به قدرت نظامی و ابزار براندازنده و سرکوبگرانۀ سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و ایدئولوژیک کشور ها را اشغال و خلق ها را به بند می کشد و منابع آن ها را تاراج می کند.
مستعمره: به کشوری گفته می شود که در نتیجۀ تجاوز و اشغالگری دولت استعمارگر، استقلال و آزادی آن سلب شده و مردم آن در اسارت قرار دارند و در آن موقعیت، استعمارگر مالک بی رقیب هستی مادی و معنوی و حال آیندۀ آنان است.

ادامه دارد...