سیاوش آزاد
۲۵دسمبر ۲۰۱۶

اشغالگران و مرتجعین بومی در صدد افروختن آتش نفاق در بین ملیت ها

استعمار گران در طول تاریخ، به منظور تحکیم و تثبیت زمینه های سیطرۀ اشغالگرانۀ خویش از شیوه ها و طرق گوناگون استفاده نموده اند. اشغالگران امریکائی و شرکای ناتوئی اش قبل از اینکه به سرزمین خونین ما پا بگذارند؛ توسط تنظیم ها وجواسیس خود موذیانه (با فراهم نمودن امکانات) برنامۀ نفاق افگنی قومی، سمتی و زبانی را عملاً روی دست قرار داده بودند.
زمانیکه اشغالگران با ساز و برگ نظامی خود وارد کشور ما گردیدند، به خاطر برانگیختن نزاع های قومی، سمتی و اختلافات زبانی، مذهبی از امکانات و وسائل مدرنی استفاده نمودند و به سازماندهی اهریمنانه و نامرئی در امر انداختن نفاق و شقاق، استخوان شکنی در میان ملیت ها و اقوام کشور ما پرداختند: در این راستا جراید و مجلاتی را تأسیس نمودند، تلویزیون ها را احداث داشته، نهاد های پوشالی ای را در داخل و خارج رژیم مزدور به وجود آوردند، شبکه های وسیع جاسوسی و تبلیغانی را فعال ساختند، " ان جی او" ها را تحت نام های مختلف ایجاد نموده، نهاد هائی را به اسم "جامعه مدنی" مطرح ساختند، افراد عقده ئی و احساساتی را جهت اغوای فکری و مشوب نمودن اذهان مردم و انداختن نفاق جمع نمودند، تا عده ای افراد ناآگاه را به دامن زدن افتراق سمتی و قومی بسیج نمایند.
اشغالگران با برنامۀ قبلاً سنجیده شده، در نظر دارند تا به هر نحوی که شده تباین و اختلافات ناچیز را تضاد های عمده و اساسی جلوه دهند و از آن استفادۀ استعماری بنمایند. یکی از شیوه هائی که دشمن بدان توسل جسته، بیجا ساختن تضاد هاست و این اساسی ترین کاریست که اگر به انجام آن موفق گردند، مبارزۀ رهائی بخش مردم ما را به کجراه و انحراف می کشانند (که متأسفانه در این امر موفقیت هائی نیز داشته اند). کاستن از حدت تضاد عمده فی مابین استعمارگر و استعمارزده، موجب افزایش تضاد های غیرعمدۀ درون خلق کشور مستعمره می گردد. اعتقاد به عمده بودن تضاد با استعمارگر متجاوز جوهر حرکت آزادیخواهانه را می سازد.
مزدوران استعمار اختلافات غیراساسی (فرعی) را چاق ساخته و اذهان مردم را از اینکه: سرزمین ما زیر اشغال قرار گرفته است، همه اختیارات به دست اشغالگران قرار دارد، تمامی امر و نهی در اختیار آنها می باشد، سر مردم را به موضوعات غیراساسی و فرعی گرم می کنند تا توجه مردم را از جنایات سبعانه و اشغالگری غدارانه به جهت دیگری منحرف سازند. و خود از ریزه خواری خوان اشغالگران به امکانات و مقاماتی دست یابند.
استعمار گران وقتی میتوانند به تسلط خویش ادامه بدهند، که کشور مستعمره را به درون خوری واستخوان شکنی مشغول نموده باشند. و استعمارزده زمانی خواهد توانست که تشت رسوائی اشغالگران را به پائین پرتاب کند که تمام دسایس، توطئه ها ونفاق افگنی دشمن را نقش برآب سازند وبخاطررسیدن به این مقصود به مبارزه جدی، بی امان ومتداوم اقدام نماید یعنی: مبارزه شکست، مبارزه شکست در تداوم آن پیروزی. تزویر – شکست – تزویر – شکست در پایانش شکست قطعی برای استعمارگر خواهد بود. مبارزه استعمارزده علیه استعمارگر باعث ازدیاد انرژی وپتانسیل مبارزاتی وی میگردد.
واقعیت های زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم افغانستان گواه آشکاری است که خلق این سرزمین مورد خشن ترین ستم ها در طول تاریخ استعماری، قرار گرفته اند که به زور اسلحه استعمار و ایادی آن تحمیل گردیده است.
امپریالیزم اشغالگر امریکا و متحدان آن صرف به منظور غارت ثروت زیرزمینی و روزمینی کشور ما نیامده اند، بلکه به خاطر تطبیق استراتیژی منطقه ئی و حضور دایمی خود به اشغال کشور ما مبادرت ورزیده اند. تحقق این نقشۀ غارتگرانه ممکن نیست، مگر اینکه تاریخ ملت ما را تخطئه و ارزش های اصیل فرهنگی ما را مسخ نمایند و روحیۀ مبارزه جویانه و سلحشورانۀ مردم ما را بزدایند تا مردمِ حقیر، محتاج، ذلیل، زبون و غلام به بار آیند.
استعمار گران برای تحقق اهداف خود، علاوه بر نفاق انداختن، میان اهالی کشور استعمارزده، نیم نان خشک استعمارزده را نیز از دهانش می ربایند و چنان زمینه های فقر و بیکاری برنامه ریزی شده را عملی می نمایند که استعمارزده در برابر خواست های استعماری سر تعظیم خم نماید. و در ضمن منتگذار آن هم باشد. که گویا اگر عساکر اشغالگران حضور نیافته بودند، تنظیم های اسلامی و طالبان جوی های خون را در شهر ها و کوچه های شما جاری می نمودند. برای استعمار چیزی که ارزش ندارد، انسان خون آلود سرزمین ماست. وی صرف برای گسترش و تطبیق نقشه های استعماری خود می اندیشد.
از این رو استعمار، وحشتی است با قهر عریان که انسان محکوم سرزمین ما با گوشت و پوست خود آن را احساس می کند. اما این کشتار وحشیانۀ انسان های سرزمین ما هرگز بدون کیفر نخواهد ماند. استعمارگران فاقد اخلاق انسانی اند. وحشیانی اند که خون می ریزند و سرمایه می ربایند. و تا زمانی که ملتی را حقیر و ذلیل نساخته باشند؛ هرگز نمی توانند آن را به اسارت بکشانند.
استعمارگران به بهانه مدرنیزاسیون و دموکراسی انسانیت را به زانو می کشند، و انسان را از خویش و سرنوشت خویش بیگانه نموده و حقیر می سازند؛ به منظور اهداف ارتجاعی و سلطه گرانه خویش به آدمک های ناامید، نوکرمنش، ترسو و حقیر ضرورت دارند که فقط در مقابل امر و نهی اشغالگران بلی گو باشند.
برای اینکه استعمارزده با فرهنگ استعمارگر انس بگیرد و خود را با آن عادت دهد، ناگزیر می شود فکر استعمارگر را بپذیرد. به همین منظور سفارت امریکا مقیم شهر کابل عده ای ترجمان ها و جوانان را از طریق دفتر (ای. او. ام) به همراه فامیل های شان به امریکا اعزام می نمایند، که بعد از شستشوی مغزی دوباره به افغانستان عودت نموده و اکثراً کاتولیک تر از پاپ در خدمت اهداف استعماری امریکا قرار می گیرند.
ما در برا بر غول امپریالیزم و شرارت های آن ایستاده ایم. بر ماست که باید وضعیت خود را در برابر همه جلوه های درهم آمیختۀ آن مشخص و تعیین نمائیم. در جامعه ای که ما زیست می کنیم، باید هر فرد یا در پهلوی اشغالگران و گروه های مزدور و آله دست آن ها قرار گیرد و یا اینکه در صف نیرو های ملی، علیه اشغالگران قرار داشته باشد. مردم به کرات شاهد این بوده اند که گروه های وابسته و مزدور همانند اخوانی ها (از طیف ها ی مختلف آن) و خلقی – پرچمی ها همه پیش قراول و جاده صاف کن فوج اشغالگران بوده اند و به جز از بربادی و به اسارت کشیدن مردم افغانستان مشغولیت دیگری نداشته اند.
افغانستان هم اکنون قلب مجروح واشک خونین این جهان ستمدیده و رنجور است. همواره در کورۀ داغ و اتشفشانی استبداد ارتجاع و امپریالیسم سوخته است. این مردم مقاوم و تسلیم ناپذیر این را باید درک نمایند که در مقابل سیستم استعماری باید با یک سیستم ضداستعماری و آزادیبخش جنگید. و به گفته جاودانه یاد عبدالقیوم رهبر اگر می خواهیم انقلاب نمائیم، باید علم انقلاب را نیز فرا گرفت. از همین رو است که آزمندی های اشغالگر روش هائی از مبارزه را به طور طبیعی در استعمارزده خلق نموده و واکنش به وجود می آورد. استعمار برای حفظ سلطۀ اقتصادی ـ فرهنگی خویش نه تنها بر طبقۀ استثمارگر کهن، بلکه به یک پایگاه اجتماعی نو و به یک بورژوازی دلال و وابسته به استعمار نیز نیازمند است.
همان گونه که استعمار برای تداوم سلطۀ فکری و ایدئولوژیکی خویش، به روشنفکران استعمارزده و مزدور منش ضرورت دارد، بدانگونه علاوه از ارتش خودی برای بقاء نظامی اشغالگرانۀ خویش به یک بازوی نظامی در کشور زیر اشغال نیز محتاج است (مانند «اردوی ملی» ـ در واقع اردوی مزدورـ که از جانب اشغالگران تمویل می شود).
از جملۀ سنگر های مستحکم استعمار، سنگر مبارزات فرهنگی و ایدولوژیکی می باشد. زیرا که با تحول اوضاع غالباً استعمار به خاطر تداوم سلطۀ خود ممکن است سنگر سیاسی را عوض کند و به مستعمرۀ خود استقلال ظاهری بدهد. اما زدودن فرهنگ و ایدئولوژی استعماری به ویژه ترویج نفاق در میان ملیت ها و اقوام و ضربۀ وارده به فرهنگ و اخلاقیات کشور های مستعمره، کار امروز و فردا نیست و شاید سایۀ منحوس آن تا مدت ها فضای کشور را مکدر نماید. و زدودن آن نیازمند کار شاق و طاقت فرسا است. *زیرا فرهنگ یک باور و بینش و پذیرش و انتخاب است، و جز به وسیلۀ باور و بینش دیگری که جایگزین آن شود، نمی توان فرهنگی را از صحنه و متن زندگی قومی و ملتی حذف کرد. با پیشرفت علوم شیوه های کنونی تهاجم فرهنگی طبقات حاکم استعمارگر جهانی خیلی ظریف و ناپیدا رسوخ می کند. اگر استعمارزده و سازمان های ضد استعماری دیر بجنبند، کار آن ها به مشکلات و دشواری هائی مواجه خواهد شد.
دشمنان ما می خواهند برای ما مشغله های فکری غیرلازمی دیگری خلق کنند تا بدان وسیله مرگبار ترین ضربات را بر پیکر ما وارد آورند. *باید مردم به این اعتقاد مبارزه نمایند که: یک کشور متجاووز بنا به ضرورت اهداف و مقاصد استعمارگرانۀ اش به میهن ما لشکرکشی نموده است، و از لحظ اداری – سیاسی مشتی اراذل جدا از ملت را بر اریکۀ قدرت نصب کرده است. این متجاوزین قصد نابودی فرهنگ، نوامیس ملی و معنویات ما را دارند. لذا ما باید همۀ قوای ضد تجاوز و اشغال را متحد نموده و کشور خود را آزاد سازیم.
معرفی استعمارگر متجاوز به عنوان عمده ترین دشمن خلق ما و توجه به بلند بردن آگاهی سیاسی توده ها، تفهیم و تحریک شان در تقابل آشتی ناپذیر علیه دشمن، موثر ترین وظیفه برای بقاء و تداوم مبارزۀ نیرو های رزمنده است. توجه به تبلیغ و ترویج اندیشه هائی آزادیبخش به عنوان بخش مهم فعالیت های مبارزاتی، می تواند پاسخ منطقی و معقول برای خنثی کردن تبلیغات نفاق افگنانه و برده ساز دشمن باشد.
بگذار با صفوف متحد و یکپارچه، ارادۀ انسانی و انقلابی خویش را بر ارادۀ شوم امپریالیسم متجاوز غالب گردانیم تا یکبار دیگر شکست استعمار به عنوان ناموس تکامل مسجل گردد.