گلاب
۰۸ فبروری۲۰۱۷


صدیق افغان در تب شخصیت سازی دست و پا می زند


در کشور ما از سال ها بدین سو شرایط بگونه ایست که برای شخصیت شدن (شخصیت ملی ) زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را نیرو های متجاوز در هم آهنگی با نیرو های وابسته و مزدور داخلی تمهید نوده اند.

از آنجا که کلمات ملی، مردمی، علمی، دموکراسی، عدالت، رفاه، ترقی، انکشاف، حقوق و...در نزد مردم و جهانیان مفاهیم زیبائی اند، تلاش عظیم وجود دارد که این کلمات از طرف نیرو های متذکره یا ترور شده و به عنوان مفاهیم ناباب در جامعه قلمداد شوند و یا از آن چون ماسک استفاده شده تا مردم و ملت افغان را بفریبند.

هر دو نیرو از این کلمات استفاده عاریتی می نمایند. گاهی این کلمات را مورد ترور قرار داده، گلوی گوینده ها را خفه می سازد که اهداف و مفاهیم خویش را با این کلمات و عبارات بیان ننمایند. در جای دیگرش نیرو های اهریمنی داخلی کوشش می نمایند تا در موقف های دولتی و اجتماعی قرار گرفته از آن منفعت جسته و جای نیرو های اصلی را پر نموده باشند. همانگونه که لقب بابای ملت به ظاهر غدار، قهرمان ملی به مسعود خائن، قائد به گلبدین، پروفیسور به سیاف و ربانی، شهید به خائنین وطن، عالم به عقب گرا ها، دموکرات به مزدوران متجاوزین، حقوق زن به پروسه فاحشه سازی، دولت ملی به دستگاه پوشالی، نخبگان به وطن فروشان غاصب و... داده شده که هیچ کدام این ها ارزش واقعی آن را نداشته و این کلمات همه غصب و یا از طرف نیرو های غاصب خارجی به برده های بومی شان اعطاء شده اند.

از آنجا که این کلمات از بدنۀ اصلی شان جدا شده چون بازیچۀ اطفال دست به دست شده هر ناکس با استفاده از فرصت مساعد شده می خواهد آن ها را بر بدنه شان بچسپانند. چون که اندازه و سنجش های این لباس به چهره های کریه و بدجنس وطن فروشان و دست پروردگان خیاطی نشده، لذا آن ها با صحنه سازی و مکیاژ سازی مضحک و زنند کوشش می نمایند که خود را قسماً با آن آراسته باشند.

خواننده عزیز می داند که کلمات مذکور از یک سو واژه هائی اند که مفاهیم و ارزش های ملی ما را تمثیل و به نمایش می گذارند، از سوی دیگر هرگز به جان گدی گک ها و خائنان به وطن را نیاراسته، و هیچ کدام شان نتوانسته اند که ظاهر فریبندۀ شان را با این واژه ها و القاب پنهان و یا آن را با محتوای فکری و عملکرد های شخصی شان مطابقت دهند. قصه مشهور در این مورد است که همه شان در جریان کار« هنگ » می زنند و ماسک از چهره شان می افتد.

صدیق افغان یکی از این قماش آدم ها است که خودش می خواهد چنین جلوه کند و گویا از طرف کسی مکیاژ و سوژه نشده است. وی از سال ها بدین سو تلاش داته است که در جامعه به عنوان شخصیت ملی، مستقل و متفکرجا گیرد. گاهی در صحن شاروالی کابل و گاهی در جا های دیگر خیمه تحصن برپاکرده و دولت را نقد سالوسانه می نماید و گاهی با درک اینکه مردم ضد امریکائی اند، شعار های ضد امریکائی داده و در محافل سیاسی صحبت های پرطمطراق می کند تا باشد که مورد توجه قرار گرفته باشد.

وی با طرح به اصطلاح "ریاضی فلسفی" شعبده بازی ها نموده، جنت و دوزخ و...را ثبوت می نماید. از سوی دیگر با تکیه زدن به نیروئی کوشش می کند که پشتیبانی آن ها را به دست آورده خود را مهدی آخر زمان قلمداد نموده و گویا پایان تاریخ را معلوم نماید. از آنجا که دیدگاه اوتوپیائی وی در تضاد با علم و حقیقت می باشد، لذا هرگز نتوانسته است که محبوبیت لازم و قناعت حلقه های علمی و مردم را فراهم نموده باشد. در اواخر دههٔ شصت هجری شمسی، دههٔ هفتاد را ختم جنگ اعلام نموده بود؛ نه تنها این که جنگ ختم نشد، که اشکال جدید را به خود نیز گرفت و این جادوگر را شرمسار تاریخ و علم ساخت.

جنگ افغانستان عوامل بیرونی و داخلی سیاسی ـ اقتصادی دارد که علمای مربوطه با درنظرداشت عوامل آن قسماً می توانند جنگ و صلح کشور ما را پیش بینی نمایند. ولی به هیچ عنوان نمی شود به طور مطلق وضعیت را پیش بینی نمود. زیرا که اگر بخواهیم یک پیش بینی ولو نسبی بنمائیم، لازم است که علم سیاست و اقتصاد را در ابعاد همه جانبۀ آن به طور دقیق باید فراگیریم. زیرا که تکامل اوضاع سیاسی ـ اقتصادی خارج از اندیشه و تمایلات ما می باشد.

یک شخصی اوتوپیائی به هیچ عنوان نمی تواند حقایق جهان هستی را که مستقل از اراده و اندیشۀ ما قرار دارد، تبیین و پیش بینی کند. لذا درک و تحلیل های وی به دور از واقعیت های عینی و هستی اجتماعی ما بوده که باعث آبرو ریزی مزید این بی شرم شد. ---این عوامفریب در سال های اخیر گاهی سرک ها را مسدود کرده و می خواهد که مورد توجه مردم قرارگرفته و یا از دولت باج خواهی کند. این بار چند روز قبل حادثه ای آفرید که باعث زندانی شدن یک شبۀ مؤقت وی شد و روز دوم رها گردید، ولی وی از زندان بیرون نشد و گفته است که الی سی و دو روز این جا خواهد ماند. تا آنکه وزیر داخله و یا رئیس جمهور آمده و از وی عذرخواهی کند.

قضیهٔ زندانی شدن وی قسمی بود که: عکس یک عضو خانوادهٔ کرزی را که کسی در صفحه اعلانات (بلبورد) ریاست ریاضی فلسفی افغانستان که در پیش روی دفتر صدیق می باشد، جا سازی نموده و اعلانات مربوطۀ وی را در زیر آن قرار داده بود، وقتی وی آگاه می شود، رفته و عکس وی را از آن جا کنده و سر و صدا ایجاد می کند تا باشد که مورد توجه قرار گرفته باشد. طرفداران و یا دستهٔ دهارهٔ کرزی آمده، با وی دعوی می نمایند، از آن جا که کلمات تند و تیز استفاده کرده بود، می گویند که قضیه به کرزی وغنی شکایت می شود که آن ها قوماندان امنیه کابل را امر کرده که گرفتارش نمایند. قوماندان امنیه امر کرده و خودش شخصاً گرفتاری وی را از طریق ویدیو تعقیب می نمود که در مخابره ها شنیده می شد که می گفت:" گرفتارش کنید، اینک در نزدش اسلحه دیده می شود." به این ترتیب یک شب را نه در نظارت خانه که گویا به شکل مهمان می گذراند و فردا قوماندان امنیه از وی معذرت خواهی کرده و برایش می گوید که برود و آزاد است.

در آخرین دقایقی که باید قوماندانی را ترک می نمود، به شعبۀ تحقیق برده شده تا حداقل یک گزارش از وی تهیه نمایند که در همین لحظه در اتاق جدید اطراق کرده و می گوید که:" من الی سی و دو روز از همین جا خارج نمی شوم. تا مگر وزیر داخله و یا غنی آمده و از من عذرخواهی کنند." که تا حال آن ها نیامده اند و وی در آن جا مانده است. وی از هرگونه سهولت ها و دست رسی ها به منابع برخوردار بوده و قید و بندی ندارد. کمپیوتر و هر نوع اسنادی که لازم داشته باشد، را نزد خود داشته و هر روز فیلم ها و عکس هائی را که با رؤسای جمهور کشور ها در سال های مختلف گرفته است، به پولیس ها و کارمندان قوماندانی نشان داده و می خواهد همه وی را بشناسند که چگونه شخصیت به اصطلاح مهم و برجستۀ کشور است.

یکی از نکات منفی شخصیتش آنست که خیلی کلمات و اصطلاحات روستائی و گاهی مسخره را استفاده کرده که نشان می دهد دارای فهم بلند علمی و سیاسی نمی باشد. وی برای خندانیدن بیننده ها و مورد توجه قرار گرفتن مخاطبانش کلمات نامناسب را علیه خودش استفاده می کند.

با این که توانست مظاهره ای را به پشتیبانی اش جلب کرده و در مطبوعات توجه همه را به خود جلب نماید، ولی آن محبوبیتی را که باید به دست می آورد، نیاورد. وی اینک ضمن هذیان گوئی، در تب خودشیفتگی و هاله ای از سردرگمی به سر می برد.