سیاوش آزاد
۲۴ می ۲۰۱۸



بـــیـــداد ســتـــم مــذهــبــی بــر تــوده ها در ماه رمضان

روز سوم ماه رمضان برای ترمیم موترم به منطقۀ کلوله پشته رفته، در جوار سرک عمومی پیش روی یک ورکشاپ موتررا استاده نموده و به داخل ورکشاپ رفتم. کسی را در داخل ورکشاپ ندیدم. به فکرم خطور کرد که شاید استاد کار بابت خنکی هوا برای گرفتن آفتاب به بیرون نشسته باشد. می خواستم از داخل ورکشاپ بیرون شوم،  به نزدیک دروازۀ خروجی ورکشاپ رسیده بودم که از درون صدائی را شنیدم. وقتی که به داخل نگاه نمودم، یک نفر از آخر ورکشاپ از زیر کمپل کهنه ای برخاسته به طرف من دیده و پرسید: برادر خیریت است؟
من از دیدن این صحنه تعجب نمودم؛ ساعت دهِ روز و استراحت!
در جواب گفتم  سیستم گاز موتر خراب است و یا هم شاید کدام جای آن شاید لیک باشد، یک بار آن را معاینه می کنید؟
او از جای خود برخاسته و به طرف من آمد. وقتی به من نزدیک شد، دیدم جوان زیبا و تنومندی است و چهرۀ جذابی دارد.
برایش گفتم استاد جان چرا در این وقت روز استراحت بودید، مریض خو نیستید؟
یک فاژۀ رفع خواب الودگی کشیده گفت:
نی والله در این ماه رمضان و این رقم باران ها کار هم گُم شده، از طرف شب خو خواب نداریم؛ مجبور از طرف روز یک کمکی زهر چشم خود را بکشیم.
پرسیدم چرا استاد جان شب خواب ندارید؟
در حالی که بانت موتر را بلند می کرد، نگاهِ معنا داری به طرف من نموده و اظهار داشت:

گوش کن برادر: در هر گوشۀ این شهر ملای مسجد پس از افطار ختم قران را آغاز کرده و تا ساعت یازدۀ شب از طریق لاسپیکر(لودسپیکر) قلقه نموده و تمام اهالی منطقه را شامل اطفال، پیر و جوان، پیچه سفید، ریش سفید، مریض و...  را به خواب نمی گذارد.
پس از خاموشی آن، تازه کمی خواب به چشم ما می آید که ساعت دو شب برای سحری نمودن مادرم ما را بیدار می نماید. بعد از خوردن سحری ساعت سه شب ملا آذان می دهد. پس از آذان نوبت مولوی صاحب می رسد. او نیز از طریق همان لاسپیکر مسجد درس حدیث می دهد و تمام اهالی منطقه را به خواب نمی گذارد. در این شهر هیچ کسی هم نیست که صدای خود را بلند نماید و به اینان بگوید که همین تلاوت خود را می شود بدون چالان نمودن لاسپیکر هم بکنند. این جا همه مردم از ترس مولوی و چوکره هایش نمی توانند صدای خود را بکشند، اگر کسی بخواهد چیزی بگوید، می ترسد که مولوی حکم کفر را به وی نزند و مردم را علیه وی تحریک ننماید و قصۀ "فرخنده" بالایش تکرار نشود.
استاد چند لحظه به فکر فرورفته و بعد طرف من دیده گفت: کا کا امیدوارم که از صحبت من  آزرده و خفه نشده باشی. روی خود را به طرف استاد نموده و برایش گفتم: استاد جان به واقعیت که درد تو، درد مشترک همۀ ما و شما و اهالی شهر است که از صبح تا شام دنبال یک لقمه نان سرگردان استند. اما استاد جان این را می دانید که انواع ستم در جامعۀ ما ریشۀ طبقاتی داشته و ستم مذهبی که یکی از اشکال آن است، توسط شکم گنده هائی در حق مردم بی نوای ما روا داشته می شود  که خود مصروف عیاشی و فحاشی بوده و پایبند "فریضۀ" روزه و رمضان نیستند. آنان در کمال آسایش و شکم پروری روزه را بر کسانی فرض می دانند که سال از 12 ماه روزۀ غرقه دارند.
فراموش نکنیم که در جامعۀ تقسیم شدۀ ما به غنی و فقیر؛ دولت، قانون، محکمه، دین و مذهب، ملا و مولوی، پولیس و غیره بدون استثناء در خدمت اغنیاء یعنی کسانی که دارای قدرت اقتصائی و سیاسی اند، قرار دارند. به همین دلیل است که مقام ها و مجریان دولتی، به خاطر مزاحمت مردم توسط ملا ها و مولوی ها و بلند گو های مساجد، کوچک ترین اعتراضی و اقدامی نمی کنند. زیرا دست همۀ آنان یکی است.
در جامعۀ ما تا اکنون به چهار نوع ستم بر خورده ایم:
یکی ستم طبقاتی می باشد که این ستم در تمامی جوامع تقسیم شده به طبقات دارا و نادار وجود داشته و تا وقتی که مالکیت خصوصی و منفعت طبقاتی ثروتمندان وجود داشته باشد، این جنگ و درگیری میان طبقات دارا و نادار وجود خواهد داشت.
دوم ستم ملی است که شامل ستم امپریالیستی، ستم قومی بر قومی دیگری است، ملیتی بر ملیتی دیگری است و کشوری بر کشوری دیگری. همین اکنون سرزمین ما مورد اشغال امریکا و متحدان آن قرار گرفته و هر روز مورد بمباران قرار می گیرد و شکل عمدۀ ستم در کشور ما است. این یکی از نمونه های بزرگ ستم ملی است. در ملک خود ما و شما  پایه های ستم ملی و قومی را ستم طبقاتی می سازد. این را باید به یاد داشت.
سوم هم ستم جنسیتی است که عبارت از ستم مردان بر زنان است و این ستم هم ناشی از مالکیت خصوصی و نابرابری های اجتماعی بوده که در جامعه های دارای سیستم مالکیت خصوصی روز به روز شدت کسب می نماید.
دوست عزیر،
ستم چهارمی، ستم مذهبی است که خودت از آن شکایت داری. تا جائی که من فکر می کنم ریشه و پایۀ این ستم هم مادی است وهم معنوی. تا زمانی که هستی یعنی سیستم زندگی مردم تغییر ننماید، تفکر مردم نیز تغییر نمی نماید و تفکر حاکم همان تفکر رایج در جامعه می ماند. با تغییر شرایط مادی زندگی حاکمان و محکومان است که هم پایۀ تفکر جمعی هر دو نیز تغییر می نماید. این عقب ماندگی دیرینۀ کشور ماست که تفکر علمی شان را فلج ساخته است و رسوب اندیشه های مذهبی بر ذهن و شعور زحمتکشان است که رشد و بالندگی ذهنی آن ها را تحت تاثیر خرافات قرار داده است.
در حال حاضر که کشور ما را اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی در اشغال خود دارند و خود و مزدوران شان روزانه مردم را قتل عام نموده و کشور ما را ویران می کنند، همه اشکال ستم که ذکر شد، مرتبط و در خدمت ستمگری امپریالیسم قرار دارد.
تا همین جای توضیحات خود رسیده بودم که شاگرد استاد او را برای کاری صدا زد.
و من به گوشه و کنار ورکشاپ، به ابر های آسمان کابل می نگریسم و ضمن تماشای حرکت پاغنده های ابر، با خود این بند شعر شاملو را زمزمه می کردم:

ه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فروریخته بر جای نمی ماند..."