علی رسولی ــ ارسالی ارمان
۱۵ نومبر ۲۰۱۷



سلاح زنگ زدۀ تروتسکیستی
(۱)

«علت این که تروتسکی از فاکت ها و اشارات مشخص پرهیز دارد، همانا است که این فاکت ها و اشارات، تمام بانگ های پرخشم و جملات پرطمطراق او را بی رحمانه تکذ یب می کنند» ( لنین ).
همچنین است روش و سبک کار مقلدان تروتسکی . اینان نیز بمانند  "پیام آور " خود درمانده از اشاره به فاکت های مشخص، مستند و غیرقابل انکار هستند و همواره با توسل به برخی لفاظی های بی مناسبت به موضوع مورد بحث و مشاجره، با توهین و دشنام، از اظهار نظر روشن طفره می‌روند و نهایتاً به این یا آن دروغگوئی تروتسکی گونه متوسل می شوند. از این گونه است برخورد به اصطلاح انتقادی فردی به نام علیرضا بیانی به مقاله«مناسبات لنین با تروتسکی » از نویسنده این سطور. گفته‌ اند از روباه پرسیدند، شاهد ت کیست؟، پاسخ داد د"مم. خزعبلات تروتسکی در مورد خودش، همان پاسخ روباه‌گونه است . اندکی به بررسی توجیهات این آقا به منظور خلط مطلب و فرار از پاسخگوئی صریح به علل برخورد های تند لنین به تروتسکی بپردازیم که مسلماً ضرورتاً به برخی از دیگر موارد تندگوئی های لنین به تروتسکی و برخی دیگر از دروغ های تروتسکی نیز اشاره خواهد شد، هر چند که خشم سران تروتسکیست های امروزی برانگیخته شود و کف بر لب دشنام و توهین را باز هم پی گیرند. بار ها در مبارزه علیه نظریات ارتجاعی و مرتجعین رنگارنگ بورژوائی ـ چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون ـ مشابه چنان دشنام و توهین‌ ها را شنیده‌ایم و باز هم خواهیم شنید، ولی بازگوئی حقایق تاریخی را به فراموشی نخواهیم سپرد.
لنین در بارۀ تروتسکی نوشت : « تروتسکی در سال های۱۹۰۳ ـ ۱۹۰۱ یک ایسکرائی دوآتشه بود و ریازانف نقش او را در کنگرۀ سال ۱۹۰۳ به عنوان "چماق لنین" توصیف کرد . در پایان سال ۱۹۰۳ تروتسکی یک منشویک دوآتشه می‌شود، یعنی از نزد ایسکرائی ها به نزد اکونومیست ها می گریزد و اعلام می‌کند که "بین ایسکرای قدیم و نو ورطۀ عمیقی است". در ۱۹۰۵ ـ 1904 او از منشویک ها روی برمی گرداند و موقعیت متزلزلی را اختیار می کند، گاه با مارتینف "اکونومیست" همکاری می کند و گاه نظریۀ بی پر و پای چپ "انقلاب پرماننت"را اعلام می نماید . در ۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۶ به بلشویک ها نزدیک می ‌شود و در بهار ۱۹۰۷ اعلام می‌کند که با روزالوگزمبورگ هم عقیده است. در دورۀ ازهم پاشیدگی، پس از مدت ها تزلزلات "غیر فراکسیونی"مجدداً به طرف راست می‌رود و در اوت سال ۱۹۱۲ داخل بلوک انحلال طلبان می شود. اکنون مجدداً از آن ها روی برگردانده است، ولی در ماهیت امر همان ایده ‌های مبتذل آن‌ها را تکرار می کند» ( از جزوۀ:نقض وحدت در پردۀ فریاد های وحدت طلبی ـ [لنین] می ۱۹۱۴ ).
این است کارنامۀ سیاسی تروتسکی تا اوائل سال ۱۹۱۴ یعنی جدائی از لنین و همراهی با منشویک ها علیه نظریه حزبیت لنینی و انقلاب روسیه . در همین زمان است که تروتسکی در جزوۀ خود به نام"وظایف سیاسی ما" به تاریخ ۱۹۰۴ لنین را مشابه با ماکسیمیلیان روبسپیر دانسته و لنین را  "ماکسیمیلیان روسیه و مستبد فردی" خطاب می کند. جالب این که او این کتاب را به بزرگ رهبر منشویک ها، اکسلرود، شخصی که در تمامی عمر علیه بلشویک باقی ماند و پس از ترک شوروی، در همکاری با سوسیال دموکراسی غرب علیه حاکمیت شورا ها، مدام در تکاپو بود، با جملۀ "به استاد پرارزش پال بوریزویچ ا" کسلرد "تقدیم می کند. در سال های بعد در ابتداء گه با اکونومیست ها همراه است و گه از بلشویک ها کمک می طلبد . او در این زمان نظریۀ ضد مارکسیستی"انقلاب پرماننت (مداوم)" را که از پارووس اقتباس کرده بود، رهگشای انقلاب روسیه معرفی می کند. او بدون توجه به موقعیت سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی روسیه و طبقات حاکم و فرودست، با طرح به اصلاح چپ انقلاب سوسیالیستی به مثابۀ وظیفۀ مبرم فوری و نفی نقش دهقانان فقیر و میانه حال که اکثریت جامعه روسیه را تشکیل می‌دادند و عدم ضرورت اتحاد پرولتاریا با دهقانان و مقابله با نظریۀ مارکسیستی لنین در مورد دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان می پردازد. پارووس و تروتسکی بدون توجه به موقعیت و نقش دهقانان در روسیۀ آن زمانی می پنداشتند که تنها با قرار گرفتن سوسیال دموکرات ها در رأس انقلاب وب دون جلب نظر اکثریت جامعه می‌ توان انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام رسانید. این نظریه تنها یک نمای دروغین چپ داشت که خود را تنها با کلمات انقلاب سوسیالیستی آراسته بود . لنین برعکسِ لفاظی های فریبنده پارووس و تروتسکی، به هنگام انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بیان می‌ داشت که : « پرولتاریای روسیه اکنون اقلیت مردم روسیه را تشکیل می دهد. این پرولتاریا فقط در صورت اتحاد با انبوه نیمه پرولتاریا و نیمه چیزدار ها، یعنی با انبوه تهیدستان خرده بورژوازی شهری و روستائی می‌تواند به اکثریت عظیم و قاطع بدل گردد… این انقلاب هم‌ اکنون توده ها را به پا می دارد و آن ها را کاملاً به پا خواهد خیزاند، دولت نیز با مقاومت ناامیدانۀ خویش این کار را تسهیل می کند. ولی روشن است که از آگاهی سیاسی نضج یافته، از آگاهی سوسیال دموکراتیک این توده ها و انبوه رهبران خلقی"محلی"یا حتی"موژیک" سخنی هم نمی‌تواند در میان باشد. آن‌ ها نه تنها به علت گرفتاری در جهل ( تکرار می کنیم که انقلاب با سرعتی حیرت آور آن ها را روشن می‌سازد )، بلکه علاوه بر آن به علت آن که موضع طبقاتی شان پرولتری نیست و منطق عینی تحول تاریخ، در لحظۀ حاضر، وظایف یک انقلاب دموکراتیک و نه سوسیالیستی را درب رابر  آنها قرار داده است، نمی‌توانند بدون گذراندن یک سلسله آزمون های انقلابی، فوراً سوسیال دموکرات شوند. پرولتاریای انقلابی با تمام انرژی خود در این انقلاب شرکت خواهد کرد و طی آن دنباله روی حقیرانۀ یک عده و جمله پردازی های انقلابی عدۀ دیگر را کنار خواهد زد. پرولتاریا قاطعیت و آگاهی طبقاتی را به درون گردباد سرگیجه آور حوادث خواهد برد، پیگیر و جسور به پیش خواهد رفت، از دیکتاتوری انقلابی ـ دموکراتیک هراس به خود راه نخواهد داد، بلکه با شور تمام خواستار آن خواهد بود و در راه جمهوری و آزادی کامل مبتنی بر نظام جمهوری و در راه رفرم های اقتصادی بنیادی مبارزه خواهد کرد تا عرصه‌ ای واقعاً گسترده، عرصه‌ ای شایستۀ قرن بیستم، برای مبارزه در راه سوسیالیسم پدید آورد( از مقالۀ: سوسیال دموکراسی و دولت موقت انقلابی ـ اوائل اپریل ۱۹۰۵). و از این رو بود که لنین نسبت"پوچ گوئی"را به تروتسکی داد.
چپ نما های آن روزی مدعی بودند و تروتسکیست های امروزی بی اطلاع از نوشته های لنین، آن ادعا را تکرار می کنند که لنین گویا باور به انقلاب بورژوائی کلاسیک در روسیه داشته است که تنها پس از تحقق کامل وظایف آن انقلاب می‌توان سخن از انقلاب سوسیالیستی را به میان آورد و در نتیجه انقلاب سویالیستی را به فراموشی سپرده است. چنین ادعائی اگر از بی اطلاعی یا باور به آنارشیسم نباشد، ادعائی کاملاً مغرضانه است. لنین نوشت :
« سطح فعلی تکامل اقتصادی روسیه ( شرط ابژکتیف ) و سطح فعلی آگاهی و تشکل وسیع توده های پرولتاریا (شرط سوبژکتیف که ربط لاینفکی با شرط ابژکتیف دارد) آزادی تام و فوری طبقۀ کارگر را غیرممکن می سازد. فقط اشخاص کاملاً جاهل ممکن است جنبۀ بورژوازی تحول دموکراتیک را که در حال عملی شدن است، از نظر دور دارند. فقط خوش بینان کاملاً ساده لوح ممکن است این موضوع را فراموش کنند که درجۀ اطلاع تودۀ کارگر از هدف های سوسیالیسم و شیوه های اجرای آن تا چه اندازه کم است. ولی ما همۀ یقین داریم که آزادی کارگران فقط به دست خود کارگران می‌تواند انجام گیرد. بدون آگاهی و تشکل توده ها، بدون آماده نمودن و پرورش آن ها از راه مبارزۀ طبقاتی آشکار بر ضد تمام بورژوازی، کوچک ترین سخنی در بارۀ انقلاب سوسیالیستی نمی‌ تواند در میان باشد و در پاسخ اعتراضات آنارشیستی مبنی بر این که گویا ما انقلاب سوسیالیستی را به تعویق می‌اندازیم، خواهیم گفت : ما آن را به تعویق نمی اندازیم، بلکه با یگانه وسیلۀ ممکن و از یگانه راه صحیح یعنی از همان راه جمهوری دموکراتیک، نخستین گام را به سوی آن برمی داریم. کسی که بخواهد از راه دیگری سوای دموکراتیسم سیاسی به سوی سوسیالیسم برود، مسلماً چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی به نتایج بی ‌معنی و مرتجعانه ای خواهد رسید… برای این که پرولتاریا در مبارزه بر ضد دموکراسی بورژوازی ناپیگیر آزادی عمل داشته باشد، باید به قدر کافی آگاه و نیرومند باشد تا بتواند آگاهی دهقانان را به سطح خودآگاهی انقلابی ارتقاء دهد و تعرض آن ها را هدایت نماید… یکی از اعتراضاتی که بر ضد شعار "دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان"می شود، اینست که این دیکتاتوری لازمه اش"ارادۀ واحد" است، در حالی که پرولتاریا نمی‌تواند با خرده بورژوازی ارادۀ واحد داشته باشد. این اعتراض بی ‌پایه است زیرا بنای آن بر تفسیر مجرد و متافیزیکی مفهوم ارادۀ واحد گذارده شده است. اراده ممکن است در موردی واحد باشد و در مورد دیگر نباشد. فقدان وحدت در مسائل سوسیالیسم ودرمبارزه برای سوسیالیسم، مانع وحدت اراده در مسائل دموکراتیک و مبارزه در راه جمهوری نمی گردد. فراموش کردن این موضوع به معنای فراموش کردن فرق منطقی و تاریخی میان انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی است. فراموش کردن این موضوع یعنی فراموش نمودن جنبۀ همگانی انقلاب دموکراتیک، زیرا وقتی این انقلاب همگانی بود، در این صورت در همان حدودی که این انقلاب حوائج و تقاضا های همگانی را برآورده می نماید، در همان حدود هم در آن وحدت اراده وجود دارد. در خارج از حدود دموکراتیسم از وحدت اراده بین پرولتاریا و بورژوازی دهقانی جای سخنی هم نمی‌تواند باشد.
مبارزۀ طبقاتی بین آن ها امریست ناگزیر، ولی در زمینۀ جمهوری دموکراتیک، این مبارزه عمیق‌ترین و وسیع ترین مبارزۀ مردم در راه سوسیالیسم خواهد بود. دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان همانند هر پدیده ای در عالم دارای یک گذشته و یک آینده است. گذشتۀ آن، حکومت مطلقۀ سرواژ، سلطنت و ممتازیت است. در مبارزه با این گذشته، در مبارزه با ضد انقلاب،"وحدت ارادۀ"پرولتاریا و دهقانان ممکن است، زیرا وحدت منافع وجود دارد. آیندۀ آن، مبارزه با مالکیت خصوصی، مبارزۀ کارگر روزمزد با صاحب کار و مبارزه در راه سوسیالیسم است. این جا وحدت اراده غیرممکن است. در این جا راهی که در برابر ما قرار دارد، راهی نیست که از حکومت مطلقه به جمهوری می‌رود؛ بلکه راهی است که از جمهوری دموکراتیک خرده بورژوازی به سوی سوسیالیسم می رود… پرولتاریا باید انقلاب دموکراتیک را به آخر برساند، بدین طریق که تودۀ دهقان را به خود ملحق نماید تا بتواند نیروی مقاومت حکومت مطلقه را جبراً منکوب و ناپیگیری بورژوازی را فلج سازد. پرولتاریا باید انقلاب سوسیالیستی را به انجام برساند، بدین طریق که تودۀ عناصر نیمه پرولتاریای اهالی را به خود ملحق کند تا بتواند نیروی مقاومت بورژوازی را جبراً درهم شکند و ناپیگیری دهقانان و خرده بورژوازی را فلج سازد… سوسیال دموکراسی به پرولتاریا می گوید : انقلاب ما انقلاب همگانی است، به این جهت تو باید به مثابۀ پیشرو ترین طبقات و یگانه طبقۀ تا آخرانقلابی، مساعی خود را صرف آن نمائی که نه تنها به جدی ترین طرزی در آن شرکت ورزی، بلکه رهبری آن را نیز به عهدۀ خود گیری. به این جهت تو نباید خود را در چهاردیوار مبارزۀ طبقاتی به مفهوم محدود آن و به خصوص به مفهوم یک جنبش حرفه ‌ئی محدود نمائی، بلکه برعکس باید بکوشی که حدود و مضمون مبارزۀ طبقاتی خود را به حدی وسعت دهی که نه فقط تمام وظایف انقلاب فعلی دموکراتیک و همگانی روس، بلکه وظایف انقلاب سوسیالیستی آن را نیز در بر گیرد. به این جهت تو بدون این که جنبش حرفه‌ ئی را نادیده بگیری و بدون این که از استفاده از کوچک ترین میدان فعالیت عملی امتناع نمائی، باید در عصر انقلاب، وظایف قیام مسلحانه، تشکیل ارتش انقلابی و حکومت انقلابی را به مثابۀ یگانه طرق نیل به پیروزی کامل مرد م بر تزاریسم و به کف آوردن جمهوری دموکراتیک و آزادی واقعی سیاسی در درجۀ اول اهمیت قرار دهی» ( از جزوه : دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک ـ جولای۱۹۰۵ ). در نوشته ای دیگر می خوانیم: « ما باید با تمام وسائل از قیام دهقانان و حتی از ضبط اراضی پشتیبانی نمائیم . ولی این به‌ هیچ وجه به معنای پشتیبانی از هر گونه طرح های خیالی خرده بورژوامآبانه نیست. مادامی که جنبش دهقانان جنبۀ دموکراتیک و انقلابی دارد، ما از آن پشتیبانی می کنیم. ولی وقتی که این جنبش جنبۀ ارتجاعی و ضدپرولتاریائی به خود بگیرد، برای مبارزه بر ضد آن آماده می‌شویم ( فوراً و بی درنگ آماده می شویم) تمام جان کلام مارکسیسم در این قضیۀ دوجانبه است و فقط اشخاصی می توانند آن را ساده کرده و به صورت یک قضیۀ واحد و بسیط درآورند که مارکسیسم را درک نمی کنند…
ما پس از انجام انقلاب دموکراتیک بلافاصله و درست به میزان نیروی خود که نیروی پرولتاریای آگاه و متشکل باشد، انقلاب سوسیالیستی را آغاز خواهیم نمود. ما هوادار انقلاب پی درپی هستیم. ما در نیمه راه توقف نخواهیم کرد. اگر ما هم اکنون و بلادرنگ وعدۀ هرگونه"اجتماعی کردن"نمی دهیم، همانا آنست که از شرایط واقعی این قضیه آگاهیم و آن را پرده پوشی نمی‌کنیم، بلکه مبارزۀ طبقاتی جدیدی را که در اعماق تودۀ دهقانی در حال نضج است افشاء می سازیم … ( از مقالۀ: روش سوسیال دموکراسی نسبت به جنبش دهقانان ـ سپتمبر ۱۹۰۵) .
اختلاف بزرگ لنین با تروتسکی در آن زمان روسیه بر روی نقش دهقانان به عنوان متحد طبقۀ کارگر و بسیج و متشکل کردن وسیع ترین نیرو بود که نقل قول های بالا از لنین گویای این اختلافات هستند. تروتسکی برخلاف لنین تنها با شعار به ظاهر چپ و در محتوی ضدمارکسیستی به نفی نقش دهقانان به عنوان متحد مؤقت پرولتاریا می پرداخت.لنین در بارۀ نظریۀ تروتسکی نوشت :« تئوری نوظهور تروتسکی امر دعوت به مبارزۀ انقلابی برای تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا را از بلشویک ها به عاریت گرفته است و انکار نقش دهقانان را از منشویک ها» ( مقالۀ: دو انقلاب ) . نظریات لنین در بارۀ انقلاب روسیه غالب گردید و از همین رو انقلاب دموکراتیک فبروری ۱۹۱۷ و انقلاب سوسیالیستی اکتوبر به پیروزی رسیدند. در حالی که حتی تروتسکی به صحت نظریۀ لنین اقرار کرد و نوشت: « اتحاد انقلابی دو طبقۀ ستم کشیده، نبوغانه توسط لنین پیش‌بینی شده و مدت ها پیش از وقت توسط او آماده گردیده بود» ( تروتسکی ـ در دفاع از انقلاب روسیه ـ ۱۹۳۲) برخی از تروتسکیست های امروزی که گویا حتی اطلاع ضروری از نوشتجات تروتسکی و در ضمن متضادگوئی ها و دروغگوئی های او ندارند، هنوز هم مدعی اند که لنین، به ضرورت انقلاب سوسیالیستی برای روسیه در آن سال ها بی توجه بوده است. نقل قول های نسبتاً طولانی بالا از آن جهت آورده شد که پاسخی باشد به آن کسان که گویا جز نگاهی سطحی به برخی نوشتجات تروتسکی، مطالعۀ آثار لنین را ضروری ندانسته اند.
علیرضا بیانی که همچنان زحمت مطالعۀ آثار لنین را ضروری نمی‌داند و نمی خواهد از چارچوب تکرار این یا آن نقل قول ساختگی تروتسکی فراتر رود، در انتقاد به مقالۀ"مناسبات لنین و تروتسکی"مدعی می‌شود که "غیرانضمامی"و "نگاه انتزاعی" است. این دانش پژوه !!واژه های سیاسی بدون این که از معنای انضمامی و انتزاعی در یک مقاله آگاهی داشته باشد، تصور می کند با توسل به دو کلمۀ نامربوط، جان کلام را اداء کرده و در نتیجه پاسخگوئی مناسبی را انجام داده است . این آقا باید بداند که انضمام در زبان فارسی به معنای پیوستن چیزی به چیز دیگر و ضمیمه کردن می باشد و معنای انتزاعی عبارتست از جدا سازی از موضوع و گسستن از موضوع مربوطه. هرگاه نقل قول های آورده شده از لنین این چنینی بوده اند، وظیفه این است که نمونه هائی نشان داده شوند و نه آن که بایک کلی گوئی بی‌ربط، فرار از پاسخگوئی را برگزید. تمامی نقل قول های ذکر شده از لنین همراه با ذکر مأخد، عنوان مقاله و تاریخ نگارش می باشند. این بدان معناست که خواننده به راحتی می تواند به منبع نقل قول مراجعه کرده، صحت و سقم و موضوع مورد مشاجره را بررسی کند . با یک مثال، روشن تر کنیم که انتزاع چگونه عملی است . در بالا نقل قولی نسبتاً طولانی از لنین در بارۀ انقلاب روسیه و نقش دهقانان آورده شد. در آن مقاله و نقل قول، سخن از دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان رفته است. هرگاه شخصی این جمله را از ارتباط مشخص و پیوسته با مضمون و مورد مقاله و مشاجره جدا کرده‌ و مدعی شود که لنین همواره و در کلیه مراحل تاریخی برای روسیه و یا تمامی کشور های مشابهِ آن‌،چنان رهنمودی را داشته است، عامداً یا سهواً عملی انتزاعی را پیش گرفته است. انضمام یک نوشته و مقاله نیز زمانی ضرورت پیدا می کند که جنبۀ تکمیلی داشته باشد و یا توضیحی است که چون به عللی از جمله احتراز از طولانی شدن، در نوشتۀ مورد بحث گنجانیده نشده است، و در نتیجه ضمیمه می‌شود که در بارۀ هیچ یکی از نقل قول های ذکرشده چنین ضرورتی وجود نداشته است، زیرا تمامی نقل قول ها همراه با عنوان مقاله، منبع و تاریخ و در نتیجه گویا بوده‌ اند . آیا بهتر نبود که جناب بیانی به جای یک جمله پردازی بی ارتباط برای توجیه تروتسکی، حتی اگر برای نمونه هم شده باشد، نشان می داد که در کدام مورد و چگونه آن"انتزاعی"ادعائی روی داده است و یا در چه موردی ذکر یک یا چند انضمام ضرورت داشته است؟ می دانیم که چون چنین نمونه‌ ای وجود ندارد، لذا منتقد ناآشنا به نوشتجات لنین و بیزار از لنین و لنینیسم، به آن شیوۀ نابخردانه توسل جسته است.
دروغگوئی و تحر یف رویداد های تاریخی، سبک کار همیشگی تروتسکی بوده است. به هنگام کنگرۀ سوم حزب سوسیال دموکرات روسیه، بحث در بارۀ حکومت مؤقت انقلابی یکی از مسائل مورد مشاجره بین بلشویک ها و نوایسکرائی ها ( منشویک ها و تروتسکی ) بود. در آن کنگره قطعنامه ای به تصویب رسید که بیان نظر بلشویک ها بود و تماماً در تقابل با نظریۀ تروتسکی در بارۀ انقلاب روسیه قرار داشت. تروتسکی در صفحات۲۰۸ تا۲۱۱ کتاب خود به نام"زندگی من"مدعی است که نوشته ای را به کراسین، یکی از اعضای کمیتۀ مرکزی در آن زمان، می دهد که همان نوشته به عنوان قطعنامۀ کنگره تصویب شد!! تروتسکی در نتیجه گیری چنین آورده است: « تذکر این نکته زیادی نیست که قطعنامۀ کنگرۀ سوم در بارۀ حکومت مۀقت، صد بار به عنوان حربه ای علیه"تروتسکیسم"به کار رفته است."پروفسور های سرخ" استالینیست اطلاع ندارند که علیه من، به عنوان حربۀ لنینیسم سخنانی را به کار می برند که من خود آن ها را نوشته ام» عجبا !! یک قطعنامۀ در برگیرنده نظر بلشویک ها در کنگره به تصویب می رسد که کاملاً مخالف هستۀ اصلی نظریۀ تروتسکی است و این شخص مدعی می‌شود که به قلم اوست. آیا قابل قبول است که شخصی نوشته ‌ای را که کاملاً مغایر با نظرش می‌باشد آماده کرده، به کنگره ارائه داده و به تصویب برساند؟ چنین شخصی را بایستی واقعاً ناقص العقل دانست. این دروغگوئی و تحریف برای چیست؟ تروتسکی می خواهد بر ای خود، سابقۀ بلشویکی بسازد و لذا به چنین دروغ مسخره و احمقانه ای متوسل می شود. این تنها نمونۀ این نوع دروغگوئی خنده دار نیست. او در همان کتاب"زندگی من"مدعی است:« در چهارم جون در کنگرۀ شورا ها، به مناسبت حمله ای که کرنسکی آن را در جبهۀ جنگ تدارک می دید، اعلامیه ای به نام فراکسیون بلشویک ها خوانده شد که من آن را تنظیم کرده بودم » ( صفحه ۳۷۴ فارسی) . تروتسکی به عنوان عضو حزب بلشویک یک ماه بعد یعنی در ماه جولای پذیرفته شد و هنوز به عضویب در فراکسیون بلشویک ها درنیامده بود. آیا در حزب بلشویک کسی پیدا نمی شد که قادر باشد یک اعلامیه ای را تنظیم کند و حتماً می بایستی به تروتسکی متوسل می شدند؟ ! شاید بایستی سپاسگزار!!تروتسکی باشیم که به همین اندک قناعت کرده و مدعی نشده است که تمامی نشریات حزب نیز در آن زمانی که او هنوز پشت درِ حزب منتظر برای عضویت بود، به قلم و زیر نظر او انتشار یافته است!
ادامه دارد