پاینده پایمرد
۰۶ اپریل ۲۰۱۷



جُستاری اندر باب مقولۀ روشنفکر انقلابی
(۱)

چه زمانۀ غریبی است و چگونه به معنویت انقلابی دستبرد زده می شود. این روز ها سوژۀ «روشنفکر انقلابی» حق و ناحق به کار گرفته می شود. روشنفکر "چپ" با صفت «انقلابی» به راستی هویت فکری ــ سیاسی  و ایده آل خود را بیان می دارد. راست  جو فروش و گندم نما نیز، ریاکارانه با این ترکیب توصیفی شخصیت فکری خود را آذین می بندد تا متاع بنجل و بی خریدار خود را در بازار تقلب عرضه بدارد، تا دزد خود را صاحب خانه بنمایاند. این اشتراک هویتی و استفادۀ همزمان "چپ" و راست از یک هویت  و صفت، مؤجد ابهام فکری و اغتشاش فراوان در نزد جوانان، جویندگان و خوانندگانی می شود که از مفاهیم "چپ"، "راست"، "روشنفکر"، "انقلاب"، "انقلابی" و "روشنفکر انقلابی"  و سایر مفاهیم از این قبیل؛ آگاهی لازم و دید صائب ندارند.
برای رفع این ابهام و زدودن اغتشاش و غبار شبهات و نیز تفکیک "چپ" از راست انقلابی نما، انقلابی از ضد انقلابی یا غیرانقلابی، و دزد از خانه خدا؛ درین جُستار فشرده می کوشم تا با مرور مختصرِ سیر تکوین پدیدۀ روشنفکر و ایده های روشنفکری  و برشمردن ویژگی ها، عناصر و شاخص های «روشنفکر انقلابی» و بار محتوائی صفت «انقلابی» روی این مسأله که چه کسی با چه معیار ها می تواند «روشنفکر انقلابی» باشد و چه کسان دیگری چرا نمی توانند موصوف این سوژه باشند، روشنگری نمایم. این بررسی در سه بخش به خوانندگان علاقه مند تقدیم می شود. در بخش نخست صفت روشنفکر و ایده ها و ایده آل های روشنفکری در روند شکل گیری و تطور تاریخی شان از گذشته تا حال با ایجاز و فشردگی مرور خواهد شد تا این خود مقدمه و گشایش بابی باشد برای ورود به بحث اصلی. بخش دوم  این سلسله، بررسی ترکیب "روشنفکر انقلابی" را با تأکید بر ویژگی ها، شاخصه ها و خصایص لازمی روشنفکر انقلابی و پرداختن به یک سری مفاهیم مرتبط را شامل می شود که در پی این بخش خواهد آمد. بخش سوم به ترتیب، با تأکید بر شاخصه های روشنفکر انقلابی، به شرح ویژگی های روشنفکر ضد انقلابی و تفکر و عملکرد انحرافی روشنفکران انقلابی نما و جمعبندی هر سه بخش، اختصای یافته است.
* * *
ترکیب «روشنفکر انقلابی» مرکب است از دو صفت «روشنفکر» و «انقلابی». واژۀ روشنفکر در زبان پارسی دری معادل همانند لاتینی آن «انتلکتوئل» است. در گذر زمان، تعریف های متفاوت و متضادی از واژۀ روشنفکر، مبتنی بر شاخص های متفاوت ارائه شده است. در "فرهنگ بزرگ سخن" در باب تعریف مقولۀ روشنفکر چنین آمده است:" آنکه در اندیشیدن و داوری و سنجش امور بر تعقل و اندیشه های نو، مترقی و آزادیخواهانه تکیه می کند، نه بر باور های متعصبانه، ارتجاعی و محافظه کارانه".
از آنجا که شرایط تاریخی مضمون كنكرت  مفهوم روشنفکر و بار محتوائی آن را معین نموده یا متحول می سازد، بنا بر آن در شرایط اجتماعی ــ اقتصادی متفاوت تاریخی این واژه درونمایۀ یکسانی نداشته و
بنا بر اقتضای زمان این مفهوم پیوسته دگرگون  و غنی شده است. آنچه در یک متن تاریخی و اقتضای زمانی روشنفکری تلقی می شد، در روزگاری دیگر می تواند ارتجاعی از آب درآید. من باب مثال، ایدئولوژی طبقاتی «لیبرالیسم» بورژوائی که در عصر انقلاب های بورژوائی اروپا از قرن هفدهم تا اواسط قرن نزدهم در مبارزه با قیودات نظام های سرواژ، درازدستی  و حاکمیت کلیسا بر شعور و وجدان مردم و نظام های شاهی مطلقه؛ شعار "آزادی همه بندگان خدا" را سرمی داد تا بیشترین نیرو را در پایگاه مبارزۀ طبقاتی بورژوازی علیه فئودالیسم آن قاره بسیج کرده و آزاد سازی و بالندگی نیرو های مولدۀ بورژوائی را میدان دهد، جذابیت ظاهری قابل ملاحظه ای داشت. اما از آوان واژگونی تاج و تخت شاهان مطلقه و اشراف فئودالی و کوتاه شدت دست تعدی کلیسا و نشستن بورژوازی صنعتی لیبرال بر اورنگ قدرت سیاسی؛ بورژوازی حاکم "عصر جدید" در درازدستی، تعدی و ستمگری جای شاهان مستبد و کلیسای قرون میانه را پر کرد و "باستیل" های تازه برپا داشت و سر های زیادی را بر سر نیزه برد.
از این هم بیشتر، این بورژوازی حریص تازه به دوران رسیدۀ فراموشکار و شقاوت پیشه، حین مطالبۀ آزادی از بورژوازی در زادگاه لیبرالیسم از جانب همان "بندگان خدا" که  خود روزی شعار "آزادی" شان را داده بود، با سرکوب «کمون پاریس» و کمون های دیگر؛ حین تهاجمات استعماری بابت غارت جهان و در جریان جنگ های درونی منطقه ئی و جهانی برای تقسیم و بازتقسیم جهان، جهانی را به خاک و خون کشیده و هزار بار دد منشانه تر و خشن تر از بربریت سلاطین خونخوار قرون وسطی و دستگاه مخوف تفتیش عقاید کلیسا «انگیزیسیون» عمل کرد. از آن زمان تا حال طی سه قرن، ایدئولوژی لیبرالیسم مدافع مالکیت خصوصی مشتی ستمگر زالو صفت و غصب  ثروت اجتماعی توسط آن، و الگوی راستین، مظهر و توجیه گر این همه شقاوت، بربریت، استثمار، جنگ، استعمار، امپریالیسم فرهنگی، غارت کشور ها و به بند کشیدن و سلاخی کردن خلق ها توسط بورژوازی آزمند لیبرال و سپس بورژوازی جهانخوار امپریالیستی بوده است. با این خصیصه و کارنامه، همین اکنون ایدئولوژی گندیدۀ لیبرالیسم مبلغ "استفادۀ برابر از فرصت ها"!؟ توسط انسان های نابرابر، مظهر کامل ارتجاع و داغ ننگیست بر جبین سیاه بورژوازی و مدافعان خیره سر "دموکراسی لیبرال" و وزنیست که مثل امپریالیسم بر دوش و وجدان روشنفکران و بشریت در کل سنگینی می کند و وجدان معترض بشری واضعان و مجریان آن را به محاکمۀ تاریخی می طلبد.
به همین سیاق، خواست مشروطه خواهی و محدودیت قانونی اقتدار مطلقۀ شاهان مستبد که روزگاری خواست مترقی و شعار روز روشنفکران وقت بود، امروزه دیگر موضوعیت نداشته و آن جا هم که نظام مشروطه موجود است، در تقابل با اصل جمهوریت و خواست برگرداندن قدرت به "جمهور" قرار دارد و پدیده ایست سراپا ارتجاعی و منسوخ.
خاستگاه و پرورشگاه اولی مفهوم روشنفکر یا(انتلکتوئل ــ Intellectual)  و ایده های روشنفکری مراکز شهری مغرب زمین بود. سپس با جهان تازی ارزش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سرمایه داری در کنار کالا و سرمایۀ آن در چهارچوب سیاست توسعه طلبانۀ استعماری؛ مفهوم روشنفکر و ارزش ها و اندیشه های روشنفکری نیز معۀ حامل و عامل آن پهنۀ گیتی را درنوردیده و جهانشمول شد. این مفهوم، در جهان کنونی در چهارچوب هر نظام فکری و ارزشی جهانی، حاوی عناصر ارزشی یکسانی شده است. ریشۀ عنصر روشنفکری را می توان از پهنۀ قرون وسطی به بعد در اروپا به موازات شکل گیری عناصر تولیدی سرمایه داری در کنار آن، در روبنا در وجود متفکران و افکار سیاسی و اجتماعی علیه نظام های مطلقه، امتیازات طبقاطی اشراف فئودال، نقش مطلق کلیسا و خواست های سیاسی ــ اجتماعی مشروطه خواهی، محدودیت امتیازات اشراف، کاستن نقش مطلق کلیسا و کوتاه کردن دست دستگاه مخوف تفتیش عقاید آن، آزادی اندیشه، آزادی اصناف صنعت پیشه و غیره پی گرفت. رشد این گرایش و پیگیری خواست های اخیر خود در افکار روشنگرانۀ "اصحاب دایرة المعارف"، جوانه های علمی ــ فلسفی سر برآورده در اروپا، چیرگی تدریجی خرد گرائی بر خرافه پسندی، تفسیر ناسوتی منشاء قدرت یعنی مردم در «قرارداد اجتماعی» در برابر تفسیر لاهوتی منشاء قدرت توسط کلیسا و نمایندۀ خدا انگاشتن شاه، ریشه داشت. این اندیشه های بالنده، مترقی و آزادی خواهانه  و شیوۀ داوری مبتنی بر تعقل و خرد در تعارض با باور های خرافی، ارتجاعی و محافظه کارانه  و قیود اسارتبار و دستگاه «انگیزیسیون» کلیسا؛ نیاز های تاریخی بورژوازی رو به رشد اقتصادی آن زمان اروپا را در روبنا در مقابل طبقۀ حاکم فئودال(شامل اشراف و کلیسا) از منظر ایدئولوژیک و سیاسی بازتاب می داد.
از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789م که به مادر انقلاب های بورژوائی اروپا لقب گرفته است، تا انقلاب های بزرگ قرن بیستم  که اولی به حاکمیت طبقاتی بورژوازی و دومی به حاکمیت طبقاتی پرولتاریا   و سایر زحمتکشان منجر شد؛ مفهوم روشنفکر و محتوای خواست روشنفکری همپا با دگرگونی های ژرف و فراگیر  ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، فرهنگی  و طبقاتی در اروپا و سایر نقاط گیتی؛ به شکل پیوسته و دمبدم متحول و رادیکالیزه شده است. این تحول کیفی، غنامندی و رادیکال شدن مضمون و مفهوم روشنفکر و روشنفکری در روند تکامل تاریخی و سیر ارتقائی دیالکتیکی اندیشه؛ در وجود اندیشه ها، ارزش ها و جریان های روشنفکری بورژوائی مثل پویائی در برابر ایستائی، خرد در مقابل خرافه، انسان‌ گرائی، لیبرالیسم، لائیسته، سیکولاریسم، دموکراسی، حقوق شهروندی؛ و سپس در آفاقی فراتر  و در سنتیزی عالی تر از آن محدودۀ تاریخی، در آموزه ها، کنش ها و آرمان سوسیالیستی، دید و تبیین مادی جهان، فلسفۀ علمی شناخت جهان برای تغییر آن، نقش تاریخ ساز توده ها در تغییرات اجتماعی، تلفیق اندیشه با عمل، محک زدن تئوری در پراتیک، توأمیت ادعا و عمل مبارزاتی، آگاهی و انسجام بخشی مردم، خلاف جریان رفتن، برابری، ترقی و عدالت اجتماعی، هدفمندی و آرمان گرائی، رفع ستم و تبعیض، استقلال و حاکمیت ملی کشور ها، آزادی ملی و اجتماعی خلق ها در مقابل امپریالیسم و ارتجاع و غیره؛ مشخص و آشکارا شده است. درین جریان شدن و گردیدن و سیر تطور اندیشه، اندیشه هائی بر مبنای تضاد دیالکتیکی و ناموس تکامل اشیاء و پدیده های عالم، نفی شده و سنتیز خود را بیرون داده است. این روند سنتیز شدن مفاهیم و ارزش های فکری ناایستا است. در این روند زایش و فرسایش مستمر چنانیکه مشاهده می کنیم، افکاری خصلت ارتجاعی یافته و به دیروز متعلق اند و رهآورد امروزی تکامل را برنمی تابند؛ اندیشه ها و ارزش هائی که دیروز مدعی و مبشر تغییر بودند، امروز با قدرت کنار آمده و در صدد دفاع و تقدیس وضع موجود اند؛ و اندیشه هائی نیز با اعلام ابطال این دو و نقد دیروز و امروز، رو به چشم انداز تغییر و افق تابناک فردا دارند.
در جوامع طبقاتی امروز در کشور های به اصطلاح مرکز و یا کشور های پیرامونی تحت سلطه، طبقات اجتماعی حاکم و محکوم روشنفکران  و اندیشمندان خود را دارند. روشنفکران و اندیشه ورزان متعلق با طبقات حاکم کار شان از موضع قدرت توجیه و تقدیس وضع موجود، تولید و بازتولید ارزش های فکری، سیاسی و اجتماعی متناسب با منافع اقتصادی طبقه  یا طبقات مسلط فرادست و تحمیق معنوی زحمتکشان فرودست است. تا این جا ما با روشنفکران مرتجع و محافظه کار رو به روئیم. اما در پایگاه طبقاتی متعارض، روشنفکران و اندیشورزان طبقات محکوم در نقش منتقد دیروز و امروز، رو به چشم انداز تغییر  و مبشر فردای تابناک، نیز رسالت شان نقد دیالکتیکی وضع موجود، تولید و بازتولید اندیشه ها و ارزش های بالنده و پیشرو زنجیر گسل و دگرگونساز فکری، سیاسی و اجتماعی از موضع منافع طبقاتی طبقه  یا طبقات محکوم و فرودست و انتقال آن اندیشه های رهائی بخش برای پایان دادن به "از خود بیگانگی طبیعی و اجتماعی" و خودآگاهی زحمتکشان فرودست است. این جا ما دیگر با طراز نوینی از روشنفکر و اندیشۀ روشنفکری یعنی با «روشنفکر انقلابی» طرف هستیم. این اصل در هر دو کشور های مرکز و پیرامونی صادق است.
گذشته از کاربرد عام مقولۀ روشنفکر، و جدا از روشنفکران صاحب امتیاز در کلیه جوامع طبقاتی معاصر، این شرکای استثمار زحمتکشان و تاراج داشته های قانونی خلق ها؛ هم در کشور های امپریالیستی مرکز و هم در کشور های پیرامونی تحت سلطۀ دارای مناسبات پیشاسرمایه داری و یا سرمایه داری بوروکراتیک وابسته، مقولۀ «روشنفکران» به بخشی از طبقۀ متوسط اطلاق می شود و کاربرد گسترده ای دارد. روشنفکران مربوط به طبقۀ متوسط هم در کشور های مرکز و هم در دنیای وسیع پیرامون مرکز در قاره های غارت شده، زحمتکشان فکری اند.
این زحمتکشان فکری در درون کشور های امپریالیستی توسط  طبقۀ حاکم ــ بورژوازی ــ به شدت استثمار شده و در کنار زحمتکشان یدی در بی حقوقی تمام و فقر دایمی و فزاینده به سرمایۀ انحصاری می افزایند. این زحمتکشان علاوه بر استثمار و موقعیت اجتماعی بی حقوقی شان؛ متأثر از نوسانات، رونق و کسادی بازار و بحران های ذاتی سرمایه، به صورت متناوب و بار بار در معرض بیکاری، سیهروزی و پائین افتیدن از خط فقر قرار می گیرند. با این فرو دستی اجتماعی و موقعیت طبقاتی بهره دهی، حساسیت سیاسی ــ اجتماعی ناشی از تربیت و فراگیری کمابیش دانش و فرهنگ بورژوائی و تأثیرپذیری ولو اندک  و احساسی از آموزه های موجود سوسیالیستی در محیط پیرامونش، همراه با تجربۀ حسی و مستقیم از پدیدۀ استثمار؛ معترض وضع موجود و خواهان تغییر آن اند. تنها با چنگ زدن به اندیشه های پیشرو زنجیر گسل و اتحاد آگاهانۀ طبقاتی در پرتو آن با زحمتکشان یدی این تولید کنندگان نعم مادی است که به راه ها و ابزار این تغییر مورد نظر دست می یابند و فقط آنگاه این مأمول متحقق خواهد شد.
در کشور های پیرامونی تحت سلطه مثل کشور خود ما افغانستان نیز علاوه بر روشنفکران صاحب امتیاز و ریزه خوار خوان رنگین و با صفای امپریالیسم و ارتجاع و خادم منافع بلافصل آن دو، روشنفکران مرد و زن متعلق به طبقۀ متوسط خرده بورژوازی به عنوان زحمتکشان فکری از طریق فروش نیروی کار شان امرار حیات نموده و پیوسته به شدید ترین شکلی در معرض انواع ستم و استثمار مضاعف از جانب امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی بزرگ بوروکراتیک قرار دارند. در مجموع در کشور های پیرامونی تحت سلطۀ مستقیم امپریالیسم و یا در چنبرۀ سرمایـــۀ مالی آن و سرمایۀ بوروکراتیک دلال، "روشنفكران و جوانان دانشجو طبقه یا قشر علیحده ای را تشكیل نمی دهند. ولی اكثریت روشنفكران و جوانان دانشجوی ... كنونی را از نظر منشاء اجتماعی، شرایط زندگی و موضع سیاسی آن ها می توان در مقولۀ خرده بورژوازی محسوب كرد. به استتثنای قسمتی از روشنفكران كه با امپریالیسم و بورژوازی بزرگ مناسبات نزدیکی دارند، به آن ها خدمت می كنند و علیه خلق مبارزه می نمایند؛ توده های عمدۀ روشنفكران و جوانان دانشجو زیر ظلم و ستم امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی بزرگ و در معرض خطر بیكاری و عدم امكان ادامۀ تحصیل قرار دارند. به همین دلیل آن ها خیلی به انقلاب می گرایند. آن ها كم و بیش معلومات علمی بورژوائی را فرا گرفته اند، نسبت به حوادث سیاسی بسیار حساس هستند و در مرحلۀ كنونی انقلاب ... غالباً رول پیشتاز و حلقۀ رابطه با توده ها را بازی می كنند."(مائو تسه دون)
پدیدۀ روشنفکر و جریان روشنفکری در کشور ما افغانستان نیز مانند هر کشور پیرامونی تحت سلطۀ دیگری، از خود پیشینۀ شورانگیز مبارزاتی دارد  و راه  تعالی و تکامل را پیموده است که تاریخ و ارثیۀ آن نیازمند برخورد نقادانۀ دیالکتیکی است. هم اکنون در این کشور مستعمره، سلطۀ سنگین و مستقیم سرکوبگرانه و توسعه طلبانۀ امپریالیسم اشغالگر به دوش خلق دربند ما سنگینی می کند. هستند روشنفکرانی که از بابت اشغال سرزمین آبائی شان، در رکاب اشغالگران صاحب امتیازاتی شده و در حاشیۀ خوان رنگین استعماری مصروف ریزه خواری اند. این جمع خودفروختگان در نقش ایادی بومی امپریالیسم موظف به اشاعه ایدئولوژی و فرهنگ استعماری و هموار کردن راه برای جا افتیدن سلطۀ سرکوبگر دوامدار سیاسی ــ نظامی امپریالیسم در کشور اند. این روشنفکران خادم امپریالیست های اشغالگر میهن محبوب ما از ابتدای اشغال کشور تا حال علاوه از دولت مزدور، در نهاد های چند گانۀ سیاسی، فرهنگی، آموزشی، رسانه ئی و امدادی امپریالیست ها و زیر نظارت مستقیم مشاورین و جواسیس آن ها و به خرج اشغالگران بسیج شده اند.
افزون بر این ها، طبقات حاکمۀ کنونی کشور نیز مثل هر کشور تحت سلطۀ دیگری روشنفکران، نخبه گان، و فرهنگیان طبقۀ خود را دارند که به منافع طبقاتی آن ها خدمت کرده و بابت تداوم سلطۀ ننگین و پوشالی اقتصادی و سیاسی ارتجاع، اندیشه ها و ارزش های فکری ــ فرهنگی مورد نیاز سلطۀ اقتصادی آنان را تولید و بازتولید کرده، به تحمیق فکری زحمتکشان پرداخته و سیطرۀ فرهنگی و ایدئولوژیک طبقات حاکم را در پیوند تنگاتنگ منافع ارتجاعی ــ امپریالیستی تداوم می بخشند. در موقعیت مستعمراتی جاری کشور ما طی حدود یک دهه و نیم؛ امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی بزرگ بوروکراتیک، مزید بر ستمگری چند لایه در حق مردم ستمکش افغانستان، جمعی از روشنفکران صاحب امتیاز های خورد و بزرگ را در نقش منادیان انقیاد طلبی  و توجیه گران سیادت ظالمانۀ امپریالیسم و ارتجاع حاکم به خدمت گرفته اند. این جمع خودفرختگان و میهن فروشان در رکاب استعمار و ارتجاع، از دولت مستعمراتی گرفته تا سران و کادر های احزاب سیاسی سرکاری، از دزدان "ان جی او" تا نهاد های جاده صاف کن مواجب خوار "جامعۀ مدنی"، از کار شناس سیاسی تا فرهنگ شناس، از مفسر تا دانشور و از آن ها تا میدیای یک سر و هزار زبان در ظاهر منتقد ولی بی زبان و...، علی رغم تنوع ظاهری، هدف یکسانی را دنبال می کنند: هموار کردن جاده برای استقرار همه جانبۀ سیادت استعماری امپریالیسم و تداوم سلطۀ بی رقیب طبقاتی ارتجاع حاکم همسرشت و متحد بومی امپریالیسم. سران، گردانندگان و کادر های صاحب امتیاز این نهاد های به ظاهر مستقل، در نقش بورژوا ـ کمپرادور ها و شرکای خانه زاد غارت استعماری کشور، همه در خدمت تداوم سلطۀ مستقیم استعمارگران و در نقش مبلغان برتری فطری استعمار ــ و از سر ستیز با مردم  و از موضع خیانت به کشور ــ عمل می کنند.
مزید بر روشنفکران صاحب امتیار، مواجب خوار و ریزه خوار خادم امپریالیسم و طبقات ارتجاعی فئودال و بورژوازی بزرگ بوروکراتیک فوق الذکر، در ساختار طبقاتی کشور ما، عدۀ کثیری از روشنفکران شامل عملۀ فرهنگی، آموزشی، فنی و اداری در سطوح متوسط و پائین همراه با دانشجویان در بخش های تعلیمی، تربیتی، تحصیلی، فرهنگی، اداری، فنی، خدماتی و غیره متعلق به طبقۀ متوسط یا خرده بورژوازی احراز موقعیت می کنند. زنان، مردان و جوانان روشنفکر شاغل؛ این زحمتکشان فکری  و استثمار شونده در کنار زحمتکشان یدی یعنی کارگران، دهقانان و پیشه وران در روند تولید، تجارت، فعالیت مالی و خدمات سهم فعال داشته، با فروش نیروی کار امرار حیات نموده و با انجام کار اضافی مزید بر کار لازم، پیوسته به شدید ترین شکلی در معرض انواع ستم و استثمار مضاعف از جانب امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی بزرگ بوروکراتیک قرار دارند. در این میان زنان روشنفکر و زحمتکشان یدی زن در کشور ما از مردان آسیب پذیر تر و کم حقوق تر بوده و در معرض انواع ستم ـ از جمله تجاوز جنسی قرار دارند.
مزید بر این ستم چند لایه، در شرایط خاص مستولی بر کشور اشغالی ما در نتیجۀ ایجاد نامنی های عمدی پیاپی توسط نیرو های اشغالگر امریکائی ـ ناتوئی و مزدوران رنگارنگ بومی شان در ساختار مافیائی دولت مستعمراتی و بیرون آن، اعمال سیاست مخرب لیبرالیسم نو شامل خصوصی سازی تولید و خدمات توأم با تاراج منابع، تعدیل ساختاری و تحمیل ریاضت اقتصادی، فساد گستردۀ ذاتی اشغالگران و ایادی خانه زاد شان؛ در غیاب اتحادیه ها و قوانین کاری در دفاع از حقوق کارگران یدی و فکری؛ ضمن تشدید مداوم ستم و ازدیاد درجۀ استثمار، بخش عظیمی  از روشنفکران کشور ما به عنوان زحمتکشان فکری همراه با زحمتکشان یدی شهر و روستا خانه خراب شده و خیل انبوهی از بیکاران را  می سازند. در یک سال اخیر در نتیجۀ نومیدی از دروغ ها و وعده های  سر خرمن سران بورژوا ــ کمپرادور خودفروخته و خائن رژیم ضد ملی مبنی بر آوردن اصلاحات و بهبود اوضاع اجتماعی ــ اقتصادی مردم، و به وخامت گرائیدن وضعیت امنیتی، اقتصادی و اجتماعی کشور، این زحمتکشان بیکار و بی روزگار افغان اگر به دام پهن شدۀ اعتیاد به مواد مخدر و مافیا گیر نکرده باشند، با قبول همه خطرات جانی سیل آسا کشور را به سوی مقصد و آیندۀ نامعلومی ترک می کنند. طبق آمار اعلام شده توسط کمیساری عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان در افغانستان به تاریخ 26 اکتوبر سال روان میلادی، " شمار پناهجویان افغانی که در هشت ماه نخست سال جاری میلادی به اروپا رفته ‌اند، به بیش از ۱۲۲ هزار نفر می ‌رسد." این در حالیست که " این آمار در مدت مشابه در سال گذشته بیش از سی هزار نفر بوده است". بایستۀ گفتن است که این آمار تعداد کل پناهندگانی که افغانستان را به اجبار ترک می کنند و به کشور های دور و نزدیک به غیر از اروپا رفته اند و می روند، را شامل نمی شود.
همزمان با رقم زدن این سطور در شرح ایده آل های روشنفکری و بیان آمال و آلام روشنفکران  و سائر زحمتکشان کشور ما، مردم شاهد انفجار خشم برحق و تهدید آمیز روشنفکران زحمتکش جویای کار کشور ما در مقابل درب ورودی "وزارت کار" دولت کارگزار سرمایۀ مالی امپریالیسم ستمگستر و خادم منافع طبقاتی ارتجاع بومی، بوده و در عین حال دیدند که رژیم سراپا ضد مردمی و نابکار چگونه خواست های برحق و عادلانه و تجمع اعتراضی مسالمت آمیز مردم بیکار را با گسیل گرگان درنده و خشمآگین پولیس پوشالی و ستمگر، ددمنشانه سرکوب کرد. این ها اند شمه ئی از کارنامۀ رژیمی که از بدو اشغال کشور اشغالگران آن را با شعار های اغوا کنندۀ دموکراسی لیبرال، آزادی بیان، آزادی تجمع و غیره چرندیات در ارگ کابل نصب کردند، در قبال روشنفکران و زحمتکشان جویای کار کشور؛ رژیمی که سردمدار تعبیه شدۀ تکنوکرات آن یکسال قبل به مردم وعدۀ سر خرمن قانونیت و شفافیت داد. این عملکرد فراقانونی  و نقض قانون خود ساخته، بهترین الگوی  قانونیت(بخوان بی قانونی) امپریالیسم و ارتجاع هار در قبال مردم دادخواه  و معترض  و روشنفکران و زحمتکشان جویای کار است که صرف دروازۀ "وزارت کار" این دولت غدار را دق الباب کرده اند. این نمونۀ کامل و آشکاری است از برخورد متفرعنانه و فاشیستی استعمارگران و ایادی آنان در مقابل خواست های مشروع مردم یک کشور مستعمره در قرن بیست و یکم!
 داستان تازۀ عودت اجباری زحمتکشان یدی و فکری پناهندۀ افغان واپس به افغانستان توسط دولت امپریالیستی المان این همتا و شریک جنایت کاری های هول انگیز امپریالیسم شرارت پیشۀ امریکا در حق کشور و مردم افغانستان خود داغ ننگ و افتضاح تازه ای شده است در جبین امپریالیسم المان و دولت مستعمراتی رهآورد تجاوز و اشغال امپریایستی افغانستان. فرار موج وار این همه روشنفکر و زحمتکش بیکار و بی روزگار از کشور، نتیجۀ طبیعی  و مستقیم سلطۀ جبری و تحمیلی امپریالیستی ــ ارتجاعی و سیاست های ویرانگر و غارتگرانۀ اقتصادی  و سلطۀ سرمایۀ مالی امپریالیسم و دلال آن بر دوش زخمی مردم ستمدیدۀ افغانستان است. همین ها عامل این همه بدبختی و سیهروزی مردم افغانستان و روشنفکران زحمتکش اند.
تصمیم عودت جبری زحمتکشان یدی و فکری پناهندۀ افغان واپس به افغانستان توسط دولت امپریالیستی المان بطلانیست بر ادعای دروغین «انسان گرائی»، «حقوق بشر»، «لیبرالیسم» و «دموکراسی لیبرال» بورژوازی امپریالیستی و پادوان بومی شان! مسخره تر از این، دودسته گی و اختلافیست که بر سر عودت جبری این همه زحمتکش فکری و یدی مستعد کار به کشوری که از دست بیکاری و ناامنی  و بی سرنوشتی رو به تزاید اجتماعی ــ اقتصادی از آن گریخته اند، بین نهاد های اجرائی و قانونی دستگاه مستعمراتی و بین رئیس پوشالی و وزیر مهاجرین آن آشکار شده است. خروج سیل آسای روشنفکران و در مجموع نیروی کار از فرط بیکاری از کشور، و قبول برده وار تصمیم ضد انسانی بادار امپریالیستی توسط "غنی" دلقک استعمار، برای چندمین بار تائیدیست بر بردگی و زبان بریدگی سران و رهبران ادارۀ مستعمراتی اشغالگران امپریالیست از صدر تا ذیل و بیانیست از بیگانگی آنان با منافع ملی کشور و ضدیت شان با مردم.
خروج و عودت اجباری روشنفکران زحمتکش، جوانانی که حال و آیندۀ شان را استعمار و ارتجاع ربوده و سائر هموطنان دردمند ما در عین حال حامل این پیام است که گزینۀ ترک یار و دیار و قبول پناهندگی با همه مخاطرات آن، بدیل و راه حل این همه معضلات مردم و کشور از جمله پدیدۀ فقر و بیکاری نیست. واژگونی این وضعیت در کلیت آن و پایان دادن به موقعیت بی حقوقی، ستمکشی، بیکاری، فقر و حرمان روشنفکران، جوانان  و سایر زحمتکشان فقط از طریق چنگ زدن به اندیشه های رهائی بخش و انسجام و اتحاد آگاهانۀ طبقاتی و ملی و راه انداختن انقلاب و مبارزۀ رهائی بخش ملی و اجتماعی برای پایان بخشیدن به سلطۀ تحمیلی و غیرقانونی امپریالیسم و ارتجاع میسر است. این گزینه هم از نگاه منطقی و هم عملی ممکن است! راه رسیدن به سرنوشت آزاد ملی و اجتماعی فقط از وادی بارور انقلاب می گذرد. راه های دیگر همه تا حال به بن بست انجامیده است و طی طریقت در شنزار به گمراهی!
از آنجا که پرداختن وسیع به سیر تکوین، بلوغ و تطور پدیدۀ روشنفکر و اندیشه و ارزش های روشنفکری در بستر تاریخی  و در شرایط اجتماعی ــ اقتصادی متفاوت منجمله در کشور خود ما، و بررسی یکایک این اندیشه ها در محور بحث گستردۀ روشنفکری و رسالت روشنفکر، هدف این نگارش کوتاه نیست؛ با این مرور فشرده و مؤجز مقولۀ «روشنفکر» به عنوان مقدمه و پشتوانۀ منطقی بحث، وارد مبحث اصلی یعنی پرداختن به سوژۀ «روشنفکر انقلابی» می شویم.
ادامه دارد