بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۱۶ نومبر ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۱۱)

۱۴. علت و معلول
علت و معلول یک جفت از مقولۀ مهم فلسفی هستند که بیانگر روابط علت و معلول در اشیاء و پدیده های عینی می باشند. روابط علت و معلول بیان ارتباط همگانی و عمل متقابل اشیاء عینی در جهان اند.
در هر پدیدۀ جهان عینی یک رابطۀ علت و معلولی معین موجود است. این رابطه ویژۀ اشیای عینی بوده و در خارج از شناخت انسانی و مستقل از ارادۀ وی وجود دارد. در جهان عینی این رابطه در همه جا وجود دارد. هر پدیده ای دارای عللی است که آن را ایجاد می کند و هر علتی ضرورتاً معلول های معینی را به وجود می آورد.
رابطه میان علت و معلول، یک وحدت دیالکتیکی است، یعنی این دو متقابلاً به هم پیوسته بوده و یکی به دیگری تبدیل میشود. علت و معلول متقابلاً همدیگر را مشروط می نمایند. در جهان هیچ علت بدون معلول و هیچ معلول بی علت وجود ندارد. علت معلول را ایجاد می کند، که خود در شرایط معین دیگری به علت تبدیل می شود. یک پدیده می تواند در یک رابطۀ معینی نقش علت را بازی کند، در حالی که در رابطۀ معین دیگری ممکن است معلول باشد. مثلاً پراتیک انقلابی علت ایجاد تئوری انقلابی است، اما در شرایط معین تئوری انقلابی به علتی تبدیل می شود که پراتیک انقلابی را به پیروزی هدایت می کند.
روابط علت و معلول میان اشیاء عینی بی نهایت پیچیده و بغرنج اند. در زندگی واقعی، یک علت می تواند در شرایط متفاوتی، معلول ها و یا نتیجه های گوناگون و حتی نتیجه های مخالف ایجاد کند، یا یک معلول واحد اغلب از عللی با جنبه های گوناگون ناشی می شود. مثلاً در کشاورزی، کیفیت برداشت محصول، معلول و نتیجۀ عمل مشترک علت هائی نظیر آب و هوا، سطح رشد تکنیک، اگاهی ایدئولوژیک و کوشش های ذهنی و غیره است. در میان علل مختلف و متعدد ضرورتاً یکی از آنها علت اساسی موجودیت و تکامل را تشکیل می دهد. این علت اساسی تکامل شیء یا پدیده، یک علت داخلی است، نه خارجی و در درون تضاد های داخلی خود شیء یا پدیده قرار دارد:" دیالکتیک ماتریالیستی بر آنست که علل خارجی شرط تحول و علل داخلی اساس تحول اند، در عین این که علل خارجی به وسیلۀ علل داخلی مؤثر واقع می شوند."(۳۶)
هدف علم کشف روابط علت و معلول میان اشیاء و پدیده ها و یافتن علت اساسی است که وجود و تکامل شیء و پدیده را تعیین می نماید و همچنین، کشف قانونمندی تکامل آنها، پیش بینی سمت حرکت به منظور هدایت پراتیک انسان ها و استفاددۀ کامل از فعالیت های ذهنی است.

۱۵. آزادی و ضرورت
آزادی و ضرورت مقولاتی فلسفی هستند که نشان دهندەۀ روابط متقابل بین اعمال آگاهانۀ انسان ها و قوانین عینی اند.
ضرورت، معرف قوانین تکامل اشیاء و پدیده های عینی است و آزادی، شناخت قوانین عینی و قانونمندی دگرگونی جهان عینی است.
انسان ها، تا زمانی که قوانین عینی را نشناخته اند، به ناگزیر به شکلی کورکورانه و نا آگاهانه تسلط این قوانین را بر خود تحمل می کنند. از این رو، آن ها آزاد نیستند. اما هنگامی که انسان ها موفق به شناختن و کشف این قوانین عینی جهان و طبیعت گردند و بتوانند آنها را آگاهانه برای هدف معینی مورد استفاده قرار دهند، از این رو دیگر آزادی معینی به دست می آورند. بنابراین، آزادی نمی تواند از ضرورت تفکیک گردد. میان آزادی و ضرورت یک رابطۀ دیالکتیکی موجود است و ضرورت می تواند به آزادی مبدل شود.
انگلس آزادی اختیار را تصمیم گیری آگاهانه تعریف می کند. انسان ها در پراتیک خود برای تغییر جهان باید نخست قوانین عینی آن را بشناسند، یعنی ضرورت های قوانین عینی آن را درک نمایند. اما تحقق آزادی فقط با شناخت قوانین عینی جهان حاصل نمی شود، بلکه باید آزادی را در پراتیک و در اخذ نتایج معین تحقق بخشید؛ قوانین عینی را برای دگرگون کردن جهان به کار بست.
بنابراین، آزادی حقیقی فقط به شناخت ضرورت محدود نمی شود. فقط با شناخت ضرورت ها و بر این پایه اقدام به فعالیت های عملی جهت تغییر دادن جهان است که ضرورت حقیقتاً به آزادی تبدیل می شود. انگلس می گوید: "آزادی نه در استقلال تخیلی نسبت به قوانین طبیعت، بلکه در شناخت این قوانین و بر این پایه بدست آوردن امکاناتی برای کار برد منظم آنها برای منظور های معین نهفته است." (۳۷)
مائوتسه دون آزادی را "شناخت ضرورت و دگرگون کردن جهان عینی" (۳۸) تعریف می کند.
در مسالۀ رابطۀ میان آزادی و ضرورت، هر نظری که یکی از این دو را مطلق نماید، ناصحیح است. نظری که تنها به ضرورت اعتقاد دارد و منکر آزادی است، انسان را یک پارچه زیر تسلط ضرورت و بردەۀ آن تصور می کند و از این رو، وی را بندۀ سرنوشت می داند. چنین نظری یک نگرش "تقدیر گرا" (فاتالیست) و یک بینش ایده آلیستی و مکانیکی است. نظر دیگری که تصور می کند اراده به هر کاری تواناست، در حقیقت وجود قوانین عینی جهان و طبیعت را که مستقل از ارادۀ انسان وجود دارند و عمل می کنند، نفی می کند. مطابق این نظر، آزادی و ضرورت فاقد هر گونه ارتباطی می گردند و به انسان آزادی مطلق اراده نسبت داده می شود. این نظر نیز یک بینش "اراده گرا" (ولونتاریستی) و ایده آلیستی و ذهنی گرانه است. هر دوی این بینش ها با ماتریالیسم دیالکتیک که معتقد است آزادی یک محصول تاریخی است، مغایر اند.
در تاریخ تکامل بشری، آزادی انسان با تعمیق شناخت وی از قوانین عینی جهان در طی پراتیک، لاینقطع تکامل می یابد.تاریخ بشریت تاریخ تکامل وقفه ناپذیر از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است.
ادامه دارد


مــآخــذ:
(۳۶) مائو تسه دون: "در بارۀ تضاد"
(۳۷) انگلس: "انتی دورینگ"
(۳۸) مائو تسه دون: "روزنامۀ خلق"