بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۰۱ جنوری ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۱۵)

۴. سوبژکتویسم (ذهنی گرائی)، دگماتیسم، امپریسم
سوبژکتویسم )ذهنی گرائی ( یک شیوۀ تفکر و شیوۀ عمل متافزیکی است که خصلت های اساسی آن عبارت اند از: جدائی میان عینی و ذهنی، جدائی میان پراتیک و شناخت. در اردوگاه انقلاب، سوبژکتیویسم به دو شکل دگماتیسم و امپیریسم بروز می کند .
دگماتیسم تجربۀ محسوس و عینی حاصل از پراتیک مشخص را نفی می کند و به جای حرکت از واقعیت، از معلومات کتابی حرکت می کند. دگماتیسم در واقع منکر آنست که برای تطابق واقعی شناخت با حقیقت عینی باید از شناخت عینی حسی که از پراتیک به دست می آید، حرکت کرد و آن را تا آگاهی تعقلی ارتقاء داده و آنگاه مجدداً آن را به پراتیک باز گرداند و در پراتیک صحت آن را آزمایش نمود و آن را تکامل داد. دگماتیسم با نفی این پروسۀعلمی شناخت، رابطه و پیوند میان شناخت تعقلی، پراتیک و شناخت حسی را از هم می گسلد. دگماتیسم در جریان پراتیک انقلابی به موضع و نظرگاه و اسلوب مارکسیستی - لنینیستی تکیه ندارد؛ به مطالعۀ جدی تجارب واقعی و مشخص، تحلیل مشخص از شرایط مشخص و استخراج نتایجی که بتوانند نقش راهنما را برای عمل انقلابی ایفاء نمایند، توجه ندارد. دگماتیسم به جای حرکت از پراتیک و آزمایش صحت نظرات در پراتیک مبارزۀ توده ها، از مفاهیم و تعاریف مجرد حرکت کرده و مارکسیسم ــ لنینیسم را به یک دگم بی جان و منجمد، به خلاصه ای از فورمول ها و نتایج و حقایق ویژه تنزل می دهد .
امپریسم معکوس دگماتیسم، فقط به تجارب ویژه اتکاء می کند و نقش تئوری را نفی می نماید. امپریسم دیالکتیک روند شناخت را درک نمی کند و فقط به شناخت چند تجربۀ مستقیم بسنده می نماید. این شیوۀ تفکر درک نمی کند که اگر شناخت در مرحلۀ شناخت حسی و تجربۀ ساده باقی بماند، قادر به درک ماهیت پدیده ها نخواهد گردید و درک نمی کند که دریافت های حسی فقط قادر اند مسألۀ ظاهر اشیاء و پدیده ها را حل کنند و مسئلۀ جوهر و ماهیت پدیده ها فقط به کمک تئوری قابل حل است. به همین دلیل است که امپریسم با نفی تئوری قادر نیست به مرحلۀ شناخت تعقلی اشیاء و پدیده ها نایل آید. ولی ناچار ارزش رهبری کنندۀ تئوری انقلابی را در پراتیک انقلابی و نیز ضرورت مطالعۀ مارکسیستی – لنینیستی را نفی می نماید؛ به تجربۀ شخصی بسنده می کند و تجربه های قسمی و ویژه را به جای یک حقیقت عام می گیرد. امپریسم نیز مانند دگماتیسم قادر به تحلیل مشخص پدیده ها و حل تضاد های عینی نیست .
با وجود اینکه نقطۀ حرکت دگماتیسم و امپریسم در مقابل هم قرار دارد، اما این دو از نظر ماهیت، شیوه و اسلوب خویش در تطابق اند. هر دوی آنها از ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی به دور افتاده و با جدا کردن حقیقت جهانشمول مارکسیسم – لنینیسم از پراتیک مشخص انقلاب و با تکیۀ یک جانبه بر آنها و تعمیم یک جانبه و قسمی تجارب و جلوه دادن آنها به صورت یک حقیقت مطلق و جهانشمول، دچار انحراف می گردد. آنها واقعیت را در عینیت و تمامیت خود در نظر نمی گیرند. نتیجۀ اجتناب ناپذیر دگماتیسم و امپیریسم گرایش به سوی متافزیک و ایده آلیسم است .
در پراتیک انقلابی، سوبژکتیسم ضرورتاً به صورت نوسان میان چپ و راست ظاهر شده و می تواند تا حد ارتکاب اشتباهات اپورتونیستی راست یا آوانتوریسم (ماجراجوئی)"چپ" پیش رود. این امر برای انقلاب بسیار خطرات جدی ایجاد می کند . مائوتسه دون تصریح می کند که: "(سوبژکتیسم) یک دشمن بزرگ حزب کمونیست و دشمن بزرگ طبقۀ کارگر، خلق و ملت به شمار می آید و نشانۀ فقدان روح حزبی حقیقی است (...) وقتی که ما با چنین دشمنی طرفیم، باید آن را نابود سازیم . فقط آنگاه که ذهنی گرائی مغلوب شود، حقیقت مارکسیسم – لنینیسم غلبه خواهد کرد، روح حزبی نیرو خواهد گرفت و انقلاب پیروز خواهد شد ." (۵۳)


۵ . رئالیسم (واقع گرائی)
از نظر رئالیسم، جوهر جهان عینی است و شیء عینی واقعیتی است که موجودیت آن متکی به خود و مستقل از شعور انسانی است. اصطلاح رئالیسم بسیار نادقیق است، زیرا غالباً به وسیلۀ ایده آلیست ها مسخ می شود و به همین دلیل لنین تصریح می کند که: "من هم مانند انگلس برای بیان این معنی "(منظور قطب مقابل ایده آلیسم است)" فقط واژۀ ماتریالیسم را به کار می گیرم. تصور می کنم این اصطلاح تنها التقاطیون که میان ماتریالیسم و ایده آلیسم نوسان می کنند، به این معنی به کار رفته است." (۵۴)
رئالیسم موجودیت عینی واقعیت را تأیید می کند. برخی از ایده آلیست ها اغلب ماتریالیسم را "رئالیسم ترانسندنتال"( Transcendental Realism)* ، "رئالیسم مطلق" یا "مطلقیت رئالیستی" می نامند. آنها همچنین عناصر ماتریالیستی موجود برخی سیستم ها را که واجد خصلت ایده آلیستی قاطعی نیستند، به مثابۀ "رئالیسم" می دانند. به عنوان مثال، نتیجۀ درک "کانت" را از "شی در خود" که وجود آن مستقل از انسان است، "رئالیسم" می دانند، اما رئالیسم هرگز به صراحت و آشکارا اعلام نمی کند که واقعیت عینی دقیقاً همان ماده است. بنابر این، نمی توان رئالیسم را دقیقاً همان ماتریالیسم دانست. آنهائی که در فلسفۀ بورژوائی مدرن "رئالیست" خوانده می شوند، چیزی جز حُقه بازان ایده آلیست نیستند که وانمود می کنند مافوق ماتریالیسم و ایده آلیسم قرار دارند. لنین می گوید: "رئالیست ها و دیگران، از جمله "پوزیتیویست ها" و حواریون "ماخ" وغیره، همگی چیزی جز بی پرنسیپ های خالص نیستند... کوشش هائی که برای گریز از این دو جریان بنیادی فلسفه (ایده آلیسم و ماتریالیسم) صورت می گیرد، چیزی جز "شارلاتانیسم آشتی طلب" نیست." (۵۵)
از طرف دیگر، در تاریخ فلسفه، برخی ایده آلیست های عینی بر این نظر اند که مفاهیم عام دارای واقعیتی مستقل از اشیاء خاص بوده و خود جوهر اشیاء عینی هستند. به عنوان نمونۀ این نظرات که تئوری های "رئالیستی" نیز نامیده می شوند، می توان "تئوری ایده ها"ی افالطون در یونان باستان و یا "رئالیسم" در فلسفۀ "اسکولاستیک" اروپای قرون وسطی را نام برد.
"نیورئالیسم" ("رئالیسم نوین") که به وسیلۀ فیلسوف انگلیسی برتراند راسل (۱۹۷۱ – ۱۸۷۲) نمایندگی می شود، در حقیقت چیزی جز بازسازی "تئوری ایده ها"ی افلاطون و "رئالیسم" قرون وسطائی نیست.
در پشت اصطلاح فلسفی "رئالیسم" یا "واقعیت"، انواع گرایشات انحرافی پنهان شده است. اما در وهلۀ اول، این اصطلاح مبارزۀ میان دو جریان بنیادی و عمدۀ فلسفی یعنی ماتریالیسم و ایده آلیسم را مخفی می کند. بنابر این،  لازم است محتوای آنچه را که تحت عنوان "رئالیسم" نام برده می شود، به دقت مورد مطالعه و آزمایش قرار داد.
ادامه دارد


مــآخــذ:
(۵۳) - ﻣﺎﺋﻮ ﺗﺴﻪ دون: "آموزش خود را از نو بسازیم"
(۵۴) - ﻟﻨﯿﻦ: "ﻣﺎﺗﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ و اﻣﭙﯿﺮﯾﻮ ﮐﺮﯾﺘﯿﺴﯿﺴﻢ"
(۵۵) - ﻟﻨﯿﻦ: "ﻣﺎﺗﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ و اﻣﭙﯾریوﮐﺮﯾﺘﯿﺴﯿﺴﻢ"
* ــ (Transcendental Realism) ـ یا "رئالیسم متعالی" یا "رئالیسم برین"، برخلاف "ایده آلیسم متعالی" که منکر وجود عینی اشیاء مستقل از ذهن و تجربۀ ما است؛ دیدگاهی است که طبق آن اشیاء در زمان و مکان به طور مستقل از تجربۀ ما بر وجود شان، موجود اند، یعنی بر عینیت واقعیت خارج از ذهن ما معترف است ــ ویراستار "خروش رعد".