بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۲۸ فبروری ۲۰۲۳



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۱۷)

بخش چهارم ــ ماتریالیسم تاریخی

۲. کار، تولید، تقسیم کار:
انسان های واقعی و مبارزات آنان برای تغییر شرایط مادی و معنوی زیست شان، اساس بینش ماتریالیستی تاریخ را تشکیل می دهند. هر بینش علمی از تاریخ، نخست از انسان ها، از چگونگی تولید زندگی مادی توسط آنان، از مناسباتی که در پروسۀ تولید نعم مادی بین انسان ها از یک طرف و بین انسان ها و طبیعت و شرایط مادی زیست از طرف دیگر برقرار می شود و بالاخره از تقسیم جامعه به طبقات و مبارزه ای که طبقات زحمتکش در طول تاریخ به خاطر تغییر جهان مادی و تغییر جهان ذهنی خویش انجام می دهند، حرکت می کند. مارکس می گوید: "تکامل تولید مادی پایۀ هر زندگی اجتماعی و بنابراین مبنای هر تاریخ واقعی است." (۶۰)
تولید نخستین شرط وجودی انسان است. تولید برای انسان حوائج زیست را فراهم کرده و حتی خود انسان را نیز خلق کرده است. به کمک کار بود که انسان توانست خود را از سائر حیوانات متمایز گرداند. یکی از تمایزات اساسی میان انسان و حیوان در این است که حیوانات از محصولات آمادۀ طبیعت استفاده می کنند، در حالی که انسان با آغاز تولید وسائل زندگیش، نه تنها تمایز خویش را از حیوانات آغاز می کند، بلکه به طور غیرمستقیم زندگی مادی خود را نیز تولید می کند.
تولید به وسیلۀ دو عامل زیر توصیف می گردد:
۱ - پروسۀ (روند) کار؛
۲ - مناسبات تولیدی
پروسۀ کار روندی است که در جریان آن انسان به تغییر شکل طبیعت می پردازد تا نیازمندی های خود را برآورده سازد. مارکس در کتاب خود "سرمایه" می نویسد: "در مرحلۀ نخست، کار عبارت از پروسه ای است بین انسان و طبیعت، پروسه ای که طی آن انسان فعالیت خویش را واسطۀ تبادل مواد بین خود و طبیعت قرار می دهد، آن را منظم می کند و تحت نظارت می گیرد. انسان خود در برابر مواد طبیعت مانند یک نیروی طبیعی قرار می گیرد. وی قوای طبیعی ای را که در کالبد خود دارد، بازو ها، پا ها، سر و دستش را به حرکت درمی آورد تا مواد طبیعی را به صورتی که برای زندگی او قابل استفاده باشد، تحت اختیار درآورد. در حالی که وی با این حرکت روی طبیعت خارج از خود تاثیر می کند و آن را دگرگون می سازد، در عین حال طبیعت ویژۀ خویش را نیز تغییر می دهد. وی به استعداد هائی که در نهاد این طبیعت خفته است، تکامل می بخشد و بازی نیرو های آن را تحت تسلط خویش درمی آورد."  (۶۱)
بدین ترتیب، انسان با عمل بر روی طبیعت خارجی، هم طبیعت و هم خود را دگرگون می سازد و با دگرگون ساختن طبیعت، به خواست خود جامۀ عمل می پوشاند و اشیاء طبیعی را با نیاز های خود سازگار می نماید.
پروسۀ کار چهار عامل زیر را در بر می گیرد:
۱ - فعالیت ارادی و هدفدار انسان، یا خودِ کار؛
۲ - شیء که بر روی آن کار انجام می شود. یا موضوع کار، یا محمول کار؛
۳ - - ابزار تولید که انسان به وسیلۀ آن بر روی موضوع کار، کار انجام می دهد؛
۴ - محصول کار یعنی نتیجۀ پروسۀ کار.
فعالیت انسانی یا کار را نباید با انرژی صرف شده در جریان پروسۀ کار اشتباه گرفت. در جریان کار، مقدار معینی انرژی صرف می شود که نیروی کار نام دارد. نیروی کار با کار فرق دارد. مارکس در کتاب "سرمایه " (جلد اول)، کار را "مصرف نیروی کار" تعریف می کند.
ابزار تولید به مفهوم خاص کلمه عبارت از :"چیز یا مجموعۀ اشیائی است که کارگر بین خود و محمول کارش قرار می دهد و از آن به مثابۀ سرایت دهندأ عمل خود بر شیء مورد کار استفاده می کند."  (۶۲)
به عنوان مثال، از ابزاری چون اره، چکش، ماشین آلات و... می توان نام برد. ابزار کار به مفهوم وسیع کلمه شامل زمین، حیوان رام شده، جاده، فابریکه، کانال آب و... می شود. جمع محصول کار و ابزار کار به معنی وسیع کلمه را کارل مارکس وسائل تولید می نامد.
در پروسۀ کار دو عامل کار و وسائل کار نقش مهمی را بر عهده دارند. وسائل کار نوع فعالیتی را که افراد باید برای تولید محصولات انجام دهندُ تعیین می کند. مثلا نوع کار زراعتی که از طریق بیل و خیشاوه انجام می پذیرد با نوع کاری که به وسیلۀ تراکتور و تریشر صورت می گیرد، تفاوت دارد.
در بالا پروسۀ کار در رابطه با عوامل ساده تشکیل دهنده اش تعریف شده است. لیکن پروسۀ کار همیشه در شرایط تاریخی معینی صورت می پذیرد. لذا پروسۀ کار را نمی توان به طور مجرد و عام مورد بررسی قرار داد. در جریان پروسۀ کار انسان ها به طور منفرد عمل نمی کنند، بلکه مناسباتی بین آن ها برقرار می شود: مناسبات همکاری، مشارکت، استثماری و... مناسباتی که در جریان پروسۀ کار بین انسان ها از یک سو و بین انسان ها و وسائل کار از سوی دیگر بر قرار می شود، خصلت پروسۀ کار را در یک جامعۀ از لحاظ تاریخی معین، تعیین می کنند. به عنوان مثال، بین پروسۀ کاری که زیر تازیانۀ یک صاحب برده انجام می گیرد و پروسۀ کاری که تحت نظارت و مراقبت یک سرمایه دار صورت می پذیرد، اختلاف بزرگی موجود است. تفاوت بین پروسۀ کار و پروسۀ تولید از همین جا ناشی می گردد. پروسۀ کار در چارچوب روابط معینی بین انسان ها با همدیگر از یک طرف و با وسائل کار از طرف دیگر، انجام می گیرد. پروسۀ تولید بنابراینُ پروسۀ کاری است که در چارچوب مناسبات معینی بین انسان ها در جریان تولید، انجام می پذیرد.
با تکامل نیرو های مولده، تقسیم کار به وجود می آید. مارکس می گوید: "این که نیرو های تولیدی یک ملت چه اندازه رشد کرده اند، واضح تر از همه جا در میزان رشد تقسیم کار تظاهر می کند."  (۶۳)
در جوامع تکامل یافته از لحاظ رشد نیرو های مولده، سه نوع تقسیم کار را می شود از هم تمیز داد:
۱ - تقسیم تولید اجتماعی مانند تقسیم کاری که "جدائی کار صنعت و تجاری از کار زراعتی و با آن جدائی شهر و ده و تضاد این دو را فرا می آورد و تکامل بیشتر آن به جدائی کار تجاری از صنعتی می انجامد. (۶۴) این نوع تقسیم کار، تقسیم تولید اجتماعی به شاخه ها، مدار ها و بخش های مختلف تولیدی است.
۲ - تقسیم تکنیکی (فنی) کار، تقسیم کاری است که در داخل یک پروسۀ تولید برقرار می شود. در صنعت مدرن هر کارگر و یا گروه از کارگران کار و عمل مشخصی را که به بخشی از کل پروسۀ کار مربوط می گردد، انجام می دهند.
۳ - تقسیم اجتماعی کار یعنی توزیع وظایف مختلف بین افراد جامعه (وظایف اقتصادی، ایدئولوژیک و سیاسی). این توزیع بر حسب موقعیت این افراد در ساخت جامعه صورت می پذیرد.
در هر صورتبندی اجتماعی (نظام اجتماعی یا فورماسیون اجتماعی) مشخص در طول تاریخ، کار و تولید به شکل متفاوتی صورت می گیرد و این تفاوت سطح، تکامل روابط اجتماعی را در هر عصر نشان می دهد.
در جماعت های اشتراکی ابتدائی، کار طبیعتاً به صورت جمعی صورت می گرفت و مالکیت بر وسائل تولید و برخورداری از ثمرات آن نیز اشتراکی بود. در درون چنین نظامی استثمار کار یکی به وسیلۀ دیگری وجود ندارد. در کلیۀ نظام های اقتصادی – اجتماعی تاریخ که بر مبنای اختلافات طبقاتی استوار بوده است، کار انسان همواره مورد استثمار قرار می گرفته است. در جامعۀ برده داری، برده داران کار بردگان را و در جامعۀ فئودالی، فئودال ها کار رعایا را و در جامعۀ سرمایه داری، سرمایه داران کار کارگران را استثمار می کنند. تنها از طریق انقلاب سوسیالیستی و واژگونی طبقات استثمارگر و استقرار یک جامعۀ سوسیالیستی است که کار از قید استثمار خلاصی می یابد. در یک جامعۀ سوسیالیستی و به ویژه در یک جامعۀ کمونیستی، کار نه به صورت جبری که فقر و گرسنگی آن را به انسان ها تحمیل می کند، بلکه به نخستین نیاز زندگی انسان تبدیل می شود. در این حالت کار نه تنها به عنوان منشاء موجودیت انسان، بلکه به صورت سرچشمۀ خلاقیت و لذت وی تبدیل می گردد.
ادامه دارد


مــآخــذ:
(۶۰)ـ مارکس: "سرمایه" جلد اول
(۶۱)ـ مارکس: "سرمایه" جلد اول
(۶۲)ـ مارکس: "سرمایه" جلد اول
(۶۳)- مارکس و انگلس: "ایدئولوژی المانی"