بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۱۴ اگست ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۳)

۴. ایده آلیسم
ایده آلیسم یکی از دو جریان عمدۀ فلسفی است که با جریان مقابل خود، یعنی ماتریالیسم، همواره در طول تاریخ در مخاصمه قرار داشته است. این جریان در پاسخ به سؤال مرکزی رابطۀ میان اندیشه و هستی، میان روح و ماده، میان ذهنی و عینی، روح یا ذهن را مقدم بر ماده دانسته و بر آنست که روح ماده را تعیین و مشروط می کند. بنابرین ایده آلیسم یک سیستم ایدئولوژیکی ضد ماتریالیسم است که وجود عینی و واقعی ماده را نفی می نماید، شناخت یا ذهن یا روح را منشاء همهچیز های موجود در جهان میداند و ماده را به عنوان محصول شناخت یا ذهن یا روح تصور می کند. ایده آلیسم در زمینۀ تیوری پیچیدۀ شناخت از یک زاویۀ متافزیکی می نگرد و این امر را که پراتیک پایه و شرط شناخت است، نفی می کند .
مفهوم ایده آلیسم شامل کلیۀ جهان بینی های فلسفی، سیستم ها و جریاناتی است که از تقدم روح یا ذهن حرکت می کنند، آن را تعیین کننده میدانند و ماده و مجموع واقعیت عینی را یک پدیدۀ ثانوی می دانند .
جریانات، سیستم ها و جهان بینی های مختلف ایده آلیستی، علیرغم تفاوت های ظاهری به دو جریان عمده تقسیم می شوند : ایده آلیسم عینی و ایده آلیسم ذهنی .
ایده آلیسم عینی شعور را از پایۀ تاریخی – اجتماعی آن جدا می سازد، آن را یک وجود مستقل "عینی" تلقی می کند و آن را خالق و منشاء جهان مادی می خواند. ایده آلیسم ذهنی شعور ذهنی انسان را مطلق می کند، به حواس به طور یک جانبه نقش ممتاز می دهد، جهان را محصول ذهن انسان می داند، وجود دنیای خارجی مستقل از ذهن را انکار می کند و معتقد است که تنها حواس چیز های واقعی هستند و بقیۀ اشیاء فقط در حواس وجود دارند .
ایده آلیسم عینی بر پایۀ سیستم فلسفی افلاطون بنا گردید. مهم ترین تظاهر آن در عصر جدید بورژوائی قبل از هر چیز در فلسفۀ لایب نیش و هگل بروز می کند. از جمله فلسفه های معاصر بورژوائی که عمدتاً دارای خصلت ایده آلیسم عینی می باشند، عبارتند از نئوهگلیسم، نئوتومیسم و غیره.  پایۀ مشترک این جریانات مختلف اینست که در احکام فلسفی آنها دنیای خارجی به عنوان یک روح یا اندیشۀ مرموز و مجهولی که در نقطه ای از جهان وجود دارد و یا به عبارت دیگر به مثابۀ یک مفروض مصنوعی ماوراء طبیعت به صورت ایدۀ مطلق یا خرد و... تصور می شود. ایده آلیسم عینی به طور یک جانبه برای ایده ها و افکار نقش ممتازی قائل است و ایده را مستقل از وجود خارجی و از ماده و خلق آن می پندارد. بدین ترتیب افکار به نحوی عینیت می یابند که در نتیجۀ آن واقعیت عینی به طور مسخ شده و یا معکوس انعکاس می یابد .
ایده آلیسم ذهنی به مثابۀ یک جریان در آغاز قرن ۱۸ میلادی توسط دو فیلسوف انگلیسی برکلی (۱۷۵۳ – ۱۸۶۴) و هیوم تکامل داده شد. از فلسفه های معاصر بورژوائی که دارای خصلت ایده آلیسم ذهنی هستند، باید از قبل از هر چیز از پوزیتیویسم یا نئوپوزیتیویسم، فلسفۀ حیات، پراگماتیسم و اگزیستانسیالیسم نام برد .
پایۀ مشترک این جریانات و مکاتب گوناگون ایده آلیسم ذهنی این است که اشیاء و پدیده های واقعیت عینی را محصول شعور ذهنی می دانند، غالباً مرحلۀ حسی شناخت و به ویژه حواس را به نحوی مطلق می کنند که اشیاء و پدیده های جهان مادی را ترکیبات حواس و دارای شعور (مضمون شعور) می خوانند .
اساس تئوری شناخت ایده آلیسم ذهنی، مطلق کردن و مستقل قلمداد نمودن عناصر شناخت مرحلۀ حسی شناخت و به عبارت دیگر مطلق کردن و مستقل قلمداد نمودن حواس و ذهن به طور کلی است .
مبنای اجتماعی ایده آلیسم و نحوۀ بر خورد آن به مناسبات اجتماعی جوامع طبقاتی و به تقسیم کار اجتماعی، به ویژه در جدا کردن کار فکری و کار یدی یعنی تقسیم کاری که در جریان تکامل جوامع طبقاتی به طور مداوم تعمیق می یابد، مشخص می شود. با این کار، ایده آلیسم به طبقات استثمارگر جامعه که انحصار علوم و فنون را در دست خود قبضه کرده اند و به سرپوش گذاشتن بر روی تضاد های اجتماعی به زیان امر رهائی پرولتاریا یاری می رساند .
فلسفۀ ایده آلیستی همواره بیانگر منافع طبقات ستمگر جامعه و ابزاری در خدمت آنها بوده است. ایده آلیسم پیوسته با مذهب در پیوند نزدیک و فشرده بوده است. لنین می گوید: "ایده آلیسم هیچ چیز نیست مگر یک شکل ظریف و تنظیف شدۀ فیده ایسم." (۶)
ایده آلیسم همچنین پایۀ تئوریک مشی های ارتجاعی، اپورتونیستی، رویزیونیستی و بورژوائی است و دشمن معنوی ماتریالیسم دیالکتیک محسوب می شود.

۵ــ ماتریالیسم
ماتریالیسم یکی از دو جریان اندیشۀ فلسفی است که با جریان دیگر یعنی ایده آلیسم در تضاد قرار داشته و در تمام طول تاریخ فلسفه با آن در مبارزه بوده است.
از نظر فلسفۀ ماتریالیسم، جهان در جوهر خود مادی است و ماده یک واقعیت عینی است که مستقل از شناخت و شعور انسان وجود دارد. شناخت بازتاب جهان مادی در مغز انسان است. لنین به صراحت ابراز داشته که: "ماتریالیسم از این اصل حرکت می کند که جهان خارجی و اشیاء خارج از شعور ما و مستقل از آن وجود دارند."(۷)
بینش اساسی ماتریالیسم به طور مشخص معتقد است که:
اولاْ در جهان نخست ماده و فقط بعد از آن شعور به وجود آمده است. از نظر تاریخ تکامل جهانی، طبیعت مدت ها قبل از ظهور انسان و شناخت و شعور انسانی وجود داشته است؛
ثانیاً، شناخت عملی است که به وسیلۀ مغز (که ماده ای به حد عالی تکامل یافته و سازمان یافته است) انجام می گیرد ومحصول انعکاس جهان مادی در مغز است. ماده می تواند مستقل و خارج از شناخت موجود باشد. شناخت بر پایۀ ماده ایجاد شده و خارج از آن نمی تواند موجود باشد.
ثالثاً، شناخت بازتاب جهان مادی استَ. بدون شیء منعکس شونده (جهان مادی)، نه بازتاب (انعکاس) وجود دارد و نه بنابر این، شناختنی می تواند موجود باشد. شناخت منشاء خود را از ماده می گیرد و در جهان شعوری وجود ندارد که از ماده جدا و مستقل باشد. بنابر این، شعور نسبت به ماده متأخر است. این بینش اساسی ماتریالیسم بر پایۀ فعالیت ها و پراتیک بشریت (مبارزۀ تولیدی، مبارزۀ طبقاتی و آزمون های علمی) استوار بوده و یک نتیجۀ علمی است که در پراتیک اثبات و تأیید شده است.
ماتریالیسم همواره جهان بینی طبقات پیشرو بوده و منافع این طبقات را که با رشد نیرو های مولده و پیشرفت علوم سازگار است، منعکس نموده است. ماتریالیسم سلاح ایدئولوژیک این طبقات در مبارزه علیه نیرو های ارتجاعی و خرافات مذهبی و به خاطر تکامل علوم و پیشرفت جامعه بوده است. به همین جهت ماتریالیسم در طول تاریخ پیوسته مورد خصومت طبقات ارتجاعی و متفکران وابسته به این طبقات قرار داشته است. بدین ترتیب، فلسفۀ ماتریالیستی همراه با تکامل علوم طبیعی و اجتماعی از سه مرحلۀ تکاملی عبور کرده است:
۱ - ماتریالیسم ابتدائی دوران باستان یا ماتریالیسم بدوی؛
۲ - ماتریالیسم مکانیکی؛
۳ - ماتریالیسم دیالکتیکی و ماتریالیسم تاریخی که مارکس و انگلس پایه گذاری کرده، لنین و مائوتسه دون آن را تکامل داده اند.
فلسفۀ مارکسیستی عالی ترین شکل تکامل ماتریالیسم و قاطع ترین و علمی ترین نوع آنست و تولد آن به مثابۀ انقلابی در تاریخ تکامل فلسفه محسوب می شود.

۶ ــ ماتریالیسم بدوی
ماتریالیسم بدوی که ماتریالیسم خود به خودی نیز گفته می شود، تئوری ای است که منشاء جهان را در یک یا چند حالت معین ماده می داند. این نخستین بینش ماتریالیستی است که انسان به طور خود به خودی در جریان شناخت جهان به آن دست یافته است. در چین باستان، "تئوری عناصر پنجگانه" (مغز، چوب، آب، آتش و خاک) را پنج عنصر مادی پایه ئی می دانستند که جهان را تشکیل می دهند. در یونان باستان، فیلسوفانی چون طالس (۵۴۷ – ۶۲۴ ق. م.)، آناکسیمن (۵۲۵ – ۵۸۵ ق. م.(، هراکلیت (۴۷۱ – ۵۳۱ ق. م.) و دموکریت (۳۷۱ – ۴۶۱) به ترتیب عنصر اولیه جهان را آب، آتش، اتم و هوا تصور می کردند. در هند قدیم مکتب سامکیسا معتقد بود که تمام چیز ها از "چهار بزرگی" یعنی آب، خاک، آتش و باد تشکیل شده است.
تمام این تئوری ها و تئوری های مشابه به قلمرو ماتریالیسم بدوی تعلق دارند. انگلس می گوید که ماتریالیسم بدوی "ماتریالیسم طبیعی و خود به خودی است که در مرحلۀ نخست تکامل خود به طور طبیعی و به عنوان امری بدیهی وحدتی را در تنوع بی پایان پدیده های طبیعت مشاهده می کند و آن را در چیزی آشکارا اجتماعی، در یک جسم معین جست و جو می کند." (۸)
دستاورد های ماتریالیست های بدوی به قرار زیر اند:
۱ - آنان جهان را متشکل از ماده و نه مخلوق خدا می دانند و تصدیق می کنند که عنصر اولیۀ جهان ماده است.
۲ - آنان می کوشند پیدایش اشیاء و پدیده ها را به وسیلۀ روند های تکاملی و دگرگونی ماده توضیح دهند و به این ترتیب به یک تفکر دیالکتیکی ابتدائی دست می یابند.
ماتریالیسم بدوی در عصر جامعۀ برده داری یعنی هنگامی که انسان ها در پراتیک تولید به آزمایش و تحلیل پدیده های طبیعی پرداخته و در زندگی اجتماعی نیز علیه بینش های مذهبی و قبیله ای و اخلاقی ارادۀ آسمانی به مبارزه برمی خاستند، پیدایش و تکامل یافت. پیدایش این ماتریالیسم در جامعۀ باستانی گام بزرگی در رشد و تکامل اندیشۀ بشری و نخستین مرحله از مراحل تکامل ماتریالیسم بود.
ماتریالیسم بدوی از همان آغاز به مبارزۀ رویاروی با ایده آلیسم دست زد. اما با این که جوهر اندیشۀ ماتریالیسم بدوی جوهر راستین است (زیرا جهان را مادی می داند)، ولی به دلایل محدودیت های تاریخی و طبقاتی و به دلیل سطح نازل شناخت علمی، این ماتریالیسم در مرحلۀ محسوسات و مشاهده باقی مانده و بر استدلال علمی متکی نیست. به علاوه، در توضیح پدیده های تاریخی و اجتماعی نیز ایده آلیست است. به همین دلایل نیز این ماتریالیسم بدوی دوران باستان نتوانست در مقابل تهاجم بعدی متافزیک و ایده آلیسم قرون وسطی مقاومت نماید و غلبۀ کامل ماتریالیسم بر متافزیک و ایده آلیسم فقط می توانست به پیدایش ماتریالیسم دیالکتیکی موکول گردد.
ادامه دارد


(۶) لنین:"ماتریالیسم یا امپریوکریتیسیسم". (فیده ایسم یا فیده ئیسم مکتبی است که درک حقایق اولیه را به الهام مربوط می کند)
(۷) لنین:"ماتریالیسم یا امپریوکریتیسیسم".
(۸) انگلس:"دیالکتیک طبیعت".