بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۱۴ اگست ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۴)

۷ ــ ماتریالیسم مکانیکی (ماتریالیسم متافیزیکی)
ماتریالیسم مکانیکی که ماتریالیسم متافیزیکی نیز نامیده می شود، یکی از سه مرحلۀ تکامل فلسفۀ ماتریالیستی است. این ماتریالیسم بر پایۀ پیشرفت های علمی دوران شکوفائی و رشد سرمایه داری در اروپا )قرون ۱۸ و ۱۹) پدید آمد. از نمایندگان برجستۀ آن می توان "هابز" انگلیسی، "لامتری" و "دلباک" فرانسوی را نام برد.
ماتریالیسم مکانیکی معرف و نمایندۀ منافع بورژوازی در حال اوجگیری علیه فئودالیسم است و در پروسۀ رشد خود به نبرد حادی علیه فلسفۀ سکولاستیک قرون وسطی و علیه کلیسای کاتولیک دست می زند. در این میان ماتریالیست های فرانسوی قرن ۱۸ بیش از دیگران عَلَم بی خدائی را علیه خرافات مذهبی برافراشتند. ماتریالیسم این دوران به جهان طبیعی که آن را موضوع واقعی فلسفه می دانست، توجه وافری معطوف می داشت. این فلاسفه به کمک علم به دفاع از ماتریالیسم برخاسته و با اشکال مختلف ایده آلیسم به مقابله برخاستند.
اما به دلیل محدودیت هائی که پایگاه و تعلقات طبقاتی این فلاسفه ضرورتاً بر آنان تحمیل می نمود و نیز به دلیل سطح ترقی دانش و علوم آن زمان، ماتریالیسم مکانیکی به ناچار حاوی سه محدودیت اساسی گردید:
۱ - این فلسفه از خصلتی مکانیکی برخوردار بود. زیرا از تمام علوم طبیعی قرن ۱۸ فقط ریاضی و دینامیک به درجۀ نسبتاً بالائی از تکامل رسیده بودند و در نتیجه این ماتریالیست ها کوشیدند قوانین مکانیکی حرکت (به ویژه حرکت جامدات را) برای توضیح پدیده های طبیعی به کار بندند. آنها کلیه پدیده ها و روند های طبیعی گوناگون کیمیائی، بیولوژیکی و فیزیولوژیکی را به وسیلۀ علت های مکانیکی توضیح می دادند. "لامتری" حتی تا جائی پیش رفت که انسان را به صورت یک ماشین تصور نمود.
۲ - این فلسفه به ناچار خصلتی متافیزیکی داشت. زیرا ماتریالیست های مکانیکی جهان را از نظرگاهی منفرد و ایستا و یکجانبه می نگریستند. آنها نمی دانستند که تمام زمینه ها و اجزای جهان طبیعی مجموعه های بهم پیوسته ای هستند و قادر نبودند جهان را در یک روند تاریخی و در حال تکامل دائمی مشاهده کنند. علی رغم این که از نظر اینان جهان در حال حرکت همیشگی بود، اما در این حرکت آنان یک عامل خارجی مشاهده کرده و آن را نتیجۀ تحریک یک نیروی خارجی تصور می نمودند. آنها قادر به مشاهدۀ منبع درونی حرکت و تکامل که در خود اشیاء نهفته است، یعنی حرکت اشیاء بر پایۀ تضاد های درونی خود آنها، نبودند و طبیعتاً نمی توانستند تغییرات کیفی اشیاء و جهش های تکاملی کیفی آنها، روند دیالکتیکی تکامل اشیاء را از پائین به بالا، از ساده به پیچیده، درک نمایند. آنها همچنین قادر نبودند وابستگی آگاهی انسان را به پراتیک و حرکت دیالکتیکی آگاهی را بشناسند. به علاوه نمی توانستند دو جهشی را که نشان دهندۀ تغییر ماده به شعور و شعور به ماده است، درک نمایند.
۳ - این فلسفه از تاریخ درکی ایده آلیستی دارد. ماتریالیست های مکانیکی فقط در زمینۀ مطالعه پدیده های طبیعی ماتریالیست بودند، ولی در زمینۀ مطالعۀ علوم اجتماعی نتوانستند تا انتها ماتریالیست باقی بمانند و پدیده های جامعه و تاریخ را از یک نظر گاه ایده آلیستی بررسی می کردند.
اما علیرغم این محدودیت ها، مارکسیست های بزرگ همواره این ماتریالیسم مکانیکی را یکی از مراحل معین تکامل فلسفۀ ماتریالیستی میردانند. مارکس و انگلس، با اتکاء به دستاورد های نوین علمی و تجارب انقلابی پرولتاریا، به شکل قاطعی بر سه محدودیت اساسی فوق غلبه کرده و ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی را که ماهیتاً از تمام مکتب های ماتریالیسم پیشین متفاوت است، پایه گذاری نمودند.

ماتریالیسم تاریخی
ماتریالیسم تاریخی علم مربوط به عام ترین قوانین تکامل جامعۀ بشری است. ماتریالیسم تاریخی یا بینش ماتریالیستی تاریخ، تعمیم و کاربرد تئوری ماتریالیستی برای شناخت زندگی اجتماعی و تاریخی جامعۀ بشری است. ماتریالیسم تاریخی یک بخش لاینفک فلسفۀ مارکسیستی و یک جهانبینی تماماً متضاد با ایده آلیسم تاریخی است.
پیش از پیدایش مارکسیسم، ایده آلیسم تاریخی در زمینۀ تئوری تاریخ نقشی کاملاً مسلط را اشغال می نمود و از این رو، یک علم تاریخ اصیل نمی توانست به وجود آید. تنها ماتریالیسم تاریخی که به وسیلۀ کارل مارکس بنیان گذارده شد، برای اولین بار قادر گردید به شکل صحیح علت اساسی تکامل تاریخ جوامع بشری را کشف و روند اصلی این تکامل و نیز عام ترین قوانین آن را از پردۀ ابهام خارج نماید.
از نظر ماتریالیسم تاریخی، هستی اجتماعی آگاهی اجتماعی را تعیین می کند و این آگاهی به نوبۀ خود متقابلاً بر هستی اجتماعی تاثیر می گذارد. هستی اجتماعی شرایط زندگی مادی جامعه و به ویژه شیوۀ تولید نعمات مادی را در بر می گیرد. آگاهی اجتماعی سیاست، حقوق، اخلاق، هنر، فلسفه و... را در بر می گیرد که این به نوبۀ خود یک عکس العمل فعال بر هستی اجتماعی اعمال کرده و در شرایط معینی حتی نقش تعیین کننده نیز ایفاء می کند. مائوتسه دون می گوید: "... ما قبول داریم که در جریان عمومی رشد تاریخ، ماده تعیین کنندۀ روح و وجود اجتماعی تعیین کنندۀ شعور اجتماعی است؛ ولی در عین حال نیز می پذیریم و هم باید بپذیریم که روح بر ماده، شعور اجتماعی بر وجود اجتماعی و روبنا بر زیربنای اقتصادی تاثیر متقابل می گذارد." (۹)
از نظر ماتریالیسم تاریخی، تکامل تاریخی جامعۀ بشری دارای قوانین ویژۀ آنست. این حرکت تکاملی به حرکت و دگرگونی تضاد های اساسی جامعه (یعنی تضاد میان نیروهای مولده و روابط تولیدی و تضاد میان زیربنای اقتصادی و روبنا) وابسته بوده و از آن منشاء می گیرد. در جامعه ای که تضاد و انتاگونیسم طبقاتی موجود است، این تضاد ها به صورت مبارزۀ طبقاتی حادی که بروز می کنند و نیروی محرکۀ تکامل هر جامعۀ طبقاتی را تشکیل میدهند. مائوتسه دون می گوید: "مبارزۀ طبقاتی، پیروزی جمعی از طبقات و نابودی برخی دیگر، اینست تاریخ، اینست تاریخ تمدن چندین هزار ساله. تفسیر تاریخ از این دیدگاه، ماتریالیسم تاریخی است، قرار گرفتن در نقطۀ مقابل آن، ایده آلیسم تاریخی است." (۱۰)
ماتریالیسم تاریخی معتقد است که این توده های خلقی هستند که سازندۀ تاریخ اند. این بردگان هستند که تاریخ را می سازند و نه قهرمانان. توده های خلق نیروی عمدۀ سه پراتیک بزرگ انقلابی (مبارزۀ طبقاتی، مبارزۀ تولیدی و مبارزه برای آزمون های علمی) هستند و بنابراین، تاریخ تکامل جوامع همان تاریخ فعالیت ها و پراتیک توده های خلقی است. قوانین عینی تکامل اجتماعی به وسیله و از طریق فعالیت و پراتیک توده ها تحقق می یابند. مائوتسه دون می گوید: "خلق و فقط خلق است نیروی محرک و آفرینندۀ تاریخ جهان." (۱۱)
بر پایۀ اعتقاد به این حقیقت که توده ها نیروی محرک تکامل تاریخ جوامع اند، ماتریالیسم تاریخی نقش فرد را نیز در تاریخ تأیید می نماید. رهبران انقلابی پرولتاریا که در جنبش های توده ئی انقلابی پرولتری به وجود می آیند، نقش عظیمی را در پیروزی و تکامل انقلاب پرولتاریایی ایفاء می کنند، زیرا فقط آن ها قادرند بهتر از هر کسی منافع و ارادۀ خلق را بیان کرده، به توده ها اعتماد کامل داشته و به آن ها اتکاء نموده و شناخت، هوش و ابتکار توده ها را جمعبندی و فشرده کرده و بالاخره قوانین تکامل جامعه را درک و به شکل درست آن، پرولتاریا و خلق های انقلابی را در سه مبارزۀ بزرگ انقلابی رهبری نمایند.
بنیانگذاری ماتریالیسم در تاریخ تکامل اندیشۀ بشری، یک انقلاب عظیم به شمار می رود. لنین ماتریالیسم تاریخی مارکس را "بزرگ ترین پیروزی تاریخ اندیشۀ علمی" می داند. (۱۲)
ماتریالیسم تاریخی بنیاد تئوریکی است که بر پایۀ آن حزب پرولتاریا تاکتیک و ستراتیژی خود را تعیین می نماید و پرولتاریا و خلق های انقلابی را به تئوری علمی (در بارۀ تکامل اجتماعی و شیوۀ علمی شناخت و دگرگون کردن جهان) مسلح می نماید و به این ترتیب به یک سلاح ایدئولوژیک نیرومند برای انجام پیروزمند مبارزۀ انقلابی مبدل می گردد.
ادامه دارد


(۹) مائو تسه دون: " در بارۀ تضاد"
(۱۰) مائو تسه دون:"پندار های واهی را به دور افکنید"
(۱۱) مائو تسه دون:"در بارۀ دولت ائتلافی"
(۱۲) لنین:"سه منبع و سه جزء مارکسیسم"