بازتایپ و ارسال: م. مبارز
۰۹ اکتوبر ۲۰۲۲



مبانی و مفاهیم مارکسیسم
(۹)

۱۰. تضاد انتاگونیستی (آشتی ناپذیر) و انتاگونیسم در تضاد
تضاد انتاگونیستی و تضاد غیرانتاگونیستی دو شکل اساسی تضاد و دو نوع تضاد با ماهیت متفاوت اند. در جوامع طبقاتی، تضاد انتاگونیستی معرف تضادی است که ناشی از تضاد اساسی و منافع طبقاتی طبقات متخاصم است. تضاد غیرانتاگونیستی تضادی است که بر پایۀ تطابق منافع اساسی قرار گرفته است. تضاد انتاگونیستی پس از این که به درجۀ معینی از تکامل و پختگی خود رسید، ضرورتاً به شکل یک انتاگونیسم و مبارزۀ آشکار درمی آید و برای حل آن یک شکل انتاگونیستی مبارزه ضروری می گردد. به عنوان مثال تضاد میان طبقات استثمارگر و استثمار شونده (تضاد میان بردگان و برده داران، دهقانان و فئودالان، کارگران و سرمایه داران) تضادی از نوع آشتی ناپذیر یا انتاگونیستی است. پس از این که این تضاد انتاگونیستی به درجۀ معینی از رشد و تکامل خود رسید، ضرورتاً شکل یک منازعۀ آشکار را به خود گرفته و انقلاب فرا می رسد: "درک این واقعیت شایان اهمیت است. این امر به ما کمک می کند که دریابیم انقلابات و جنگ های انقلابی در جوامع طبقاتی اجتناب ناپذیرند و بدون آنها نه می توان جهشی در تکامل جامعه انجام داد و نه می توان طبقات ارتجاعی حاکم را سرنگون ساخت، و در نتیجه کسب قدرت سیاسی از طرف خلق غیرممکن می گردد." (۳۱)
تضاد غیرانتاگونیستی یا آشتی پذیر عموماً در شرایط انطباق منافع اساسی خلق به وجود می آید. در نتیجه شکل یک جدال آشکار را به خود می گیرد. بنابر این، تضاد آشتی پذیر فقط یک شکل از مبارزۀ اضداد است.
تشخیص خصلت تضاد ها (آشتی پذیر یا ناپذیر بودن آنها) و همچنین اشکال مبارزۀ متناسب با آنها نقش بزرگی در حل صحیح تضاد ها بر عهده دارد. مائوتسه دون بر اهمیت این امر تکیه کرده و می گوید: "ما باید به شکل مشخصی شرایط مختلفی را که مبارزۀ اضداد در آن جریان دارد، بررسی کنیم و تضاد های کیفیتاً متفاوت را با طرق و شیوه های متفاوت حل نمائیم."
مسالۀ مهم دیگر تضاد های انتاگونیستی و غیرانتاگونیستی تبدیل این دو به یک دیگر اند. از آنجا که این دو شکل تضاد دو جهت تضاد واحدی را تشکیل می دهند، بنابر این می توانند تحت شرایط معینی به یک دیگر تبدیل شوند. برخی از تضاد ها خصلت انتاگونیستی آشکار نشان می دهند، در حالی که پاره ای دیگر چنین خصلتی ندارند، برخی از تضاد ها در ابتداء غیرانتاگونیستی هستند، ولی ممکن است به تضاد های انتاگونیستی تبدیل شوند و بعکس، برخی که در آغاز انتاگونیستی هستند، ممکن است به تضاد های غیرانتاگونیستی تغییر یابند. برای این که این تبدیل صورت بگیرد، تکامل و شرایط معینی لازم است. بدون این شرایط معین تبدیل یک نوع تضاد به نوع دیگر ممکن نیست. مثلا در یک جامعۀ سرمایه داری، تضاد میان کار یدی و کار فکری از نوع تضاد انتاگونیستی است (همچنین تضاد بین شهر و ده)، اما این تضاد انتاگونیستی در شرایط پیروزی انقلاب پرولتری و ساختمان سوسیالیسم، به تضاد غیر انتاگونیستی تبدیل می شوند و یا در درون حزب کمونیست تضاد بین نظرات درست و نادرست که انعکاس تضاد های طبقاتی در جامعه است (و همواره تا زمانی که طبقات وجود دارند، وجود خواهد داشت) در ابتداء غالباً انتاگونیستی نیستند. ولی با رشد مبارزۀ طبقاتی ممکن است به تضاد انتاگونیستی تبدیل شوند. نظیر تضاد بین نظرات درست لنین و ستالین از یک سو و نظرات نادرست تروتسکی و بوخارین از سوی دیگر که در ابتداء در حزب بلشویک خصلت انتاگونیستی نداشت، ولی بعد ها خصلت انتاگونیستی یافت و به تضاد میان پرولتاریا و دشمنان پرولتاریا تبدیل گردید.
تشخیص صحیح تضاد های آشتی ناپذیر و آشتی پذیر و یافتن اشکال مناسب حل آنها (از طرق و اشکال متخاصم و غیرمتخاصم) در جریان پراتیک انقلابی نقش بسیار با اهمیتی را ایفاء می کند. در حالی که تضاد های آشتی ناپذیر از طریق یک مبارزۀ حاد، از طریق انقلاب قابل حل اند؛ حل تضاد های آشتی پذیر، تضاد های درون خلقی، باید از طریق آموزش، کار تربیتی، اقناع و به شیوۀ دموکراتیک انجام گیرد.

۱۱. قانون جایگزینی کهنه با نو
این قانون به عنوان یک مقولۀ فلسفی، قانون جهانشمول تکامل و دگرگونی پدیده هاست. قانون جایگزینی کهنه با نو همان روند بی توقف ظهور نو و از میان رفتن کهنه و پیروزی نو بر کهنه است. این قانون همان قانون تبدیل یک چیز به چیز دیگر و روند تغییر کیفیت چیز هاست: "گذار یک پدیده به پدیدۀ دیگر به وسیلۀ جهشی انجام می یابد که طبق خصلت خود آن پدیده و شرایط خارجی آن اشکال مختلفی به خود می گیرید- اینست پروسۀ نشستن نو بر جای کهنه ." (۳۲)
جایگزینی کهنه با نو بر پایۀ تضاد موجود در درون اشیاء میان دو جنبۀ کهنه و نو صورت می گیرد و بیان تجلی قانون وحدت اضداد است. تضاد درون اشیاء میان جنبۀ کهن و جنبۀ نو سبب ایجاد یک سلسله مبارزه می گردد که اشکال پرپیچ و خم و پیچیده به خود می گیرند. نتیجۀ این مبارزات این است که نو رشد یافته و موضع غالب را اشغال می کند، در حالی که بعکس، کهنه کاهش یافته و تضعیف می گردد و سرانجام از بین می رود و به محض این که نو بر کهنه غلبه یافت، پدیدۀ کهن به پدیدۀ نوینی تغییر می یابد .
قانون نشستن نو بر جای کهنه نشان می دهد که زایش نو به نیاز های قوانین عینی پاسخ گفته و نشان دهندۀ سمت گیری اشیاء به پیش است. این قانون نشان می دهد که نو بر پایۀ کهنه پدید می آید و نه تنها عوامل مثبت و معقول کهنه را شناخته و تکامل می دهد، بلکه به شکل قاطعی کیفیت آن را نیز دگرگون ساخته و کیفیت جدیدی به وجود آورده و از آیندۀ وسیع تری از تکامل نسبت به کهنه برخوردار می باشد. از همین رو است که واقعیات نوین از طراوت و حیات نیرومندی برخوردارند و علی رغم این که در روند تکاملی آنان گاه انحرافاتی می تواند پدیدار گردد، اما سرانجام همواره بر پدیده ها و چیز های کهنه غلبه کرده و به تکامل بیشتر و عالی تری نایل می آیند. به عبارت دیگر، واقعیات نوین شکست ناپذیر اند .
تغییرات کمی و تغییرات کیفی: جایگزینی کهنه با نو در جریان یک پروسۀ تغییرات کمی و کیفی صورت می گیرد.  تغییرات کمی و تغییرات کیفی دو شکل از روند تکامل این دو و پدیده ها است. تغییرات کمی که به آن تغییرات تدریجی نیز گفته می شود، عبارت از تغییراتی است که تدریجاً رخ داده و حرکت آن در ظاهر دیده نمی شود. این تغییرات همان افزایش و کاهش های کمی است که در یک شیء به وجود می آید. تغییرات کیفی که به آن تغییرات ناگهانی نیز گفته می شود، تغییراتی است با سرشتی عمیق که اشیاء و پدیده ها را دگرگون می سازد، جهشی است که شیء را از لحاظ کیفی به شیء دیگری مبدل می سازد :
حرکت هر شیء یا پدیده در دو حالت صورت می پذیرد: در حالت سکون نسبی و در حالت تغییر آشکار. مبارزۀ بین دو عنصر متضاد در درون یک شیء یا پدیده سبب پیدایش این دو نوع حرکت می شود. چنانچه پدیده ای در حالت اول حرکت باشد، فقط تغییر کمی (نه کیفی) در آن حاصل می شود که می توان آن را در سکون ظاهری مشاهده کرد. ولی چنانچه آن پدیده در حالت دوم حرکت باشد، تغییرات کمی حالت اول که به نقطۀ اوج خود رسیده اند، موجب تلاشی آن پدیده به مثابۀ یک وجود واحد می گردند و در نتیجه، تغییر کیفی پدید می آید که به صورت تغییر آشکار تجلی می کند ." (۳۳)
ادامه دارد


مــآخــذ:
(۳۱) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۳۲) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"
(۳۳) مائو تسه دون:"در بارۀ تضاد"