فــائق رســتــاقــی
۰۸ مارچ ۲۰۱۸



فرودستی تاریخی زنان و رهائی آنان

سرمنشاء روز جهانی زن، تا کنگرۀ بين المللی زنان سوسياليست منعقدۀ کوپنهاگن در سال ۱۹۱۰ میلادی پی گرفته می شود. در آن کنگره کلارا زتکين، يکی از رهبران برجستۀ سوسيال دمکراسی آلمان و جنبش بين المللی کارگری، پيشنهاد می کند که روز هشتم مارچ، روز بين المللی زنان زحمتکش اعلام شود. این پشینهاد مورد تصويب کنگره قرار گرفت. با پیروزی انقلاب کبیر اکتوبر ۱۹۱۷ روسیه و تشکیل کمينترن، این نهاد بزرگ بین المللی نيز بر آن صحه گذاشت. دلیل انتخاب چنین روزی، بزرگداشت از مبارزات وسيع زنان کارگر امريکا در سال های ۱۸۵۷، ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹ بود. زان پس همه ساله از اين روز به عنوان نماد همبستگی و مبارزاتی زنان کارگر و مبارز گیتی توسط نيرو های پیشرو، سازمان های زنان و مخصوصاْ احزاب و سازمانی های کمونيستی دنیا بزرگداشت به عمل آمده است.
در یک جامعۀ طبقاتی دارای نظام اجتماعی ـ اقتصادی معین تاریخی، مناسبات توليدی تعیين کنندۀ روابط متقابل گروه  های انسانی در وجود طبقات اجتماعی است. روبنای سیاسی ـ حقوقی هر جامعه و کلیه اندیشه ها و نهاد های روبنائی مثل فلسفه، سیاست، حقوق، اخلاق، فرهنگ، هنر و ادبیات، مذهب ـ در هیئت شعور اجتماعی ـ همراه با دولت و سازمان های سیاسی ـ حقوقی از این شالودۀ اقتصادی (مناسبات تولیدی حاکم) و هستی اجتماعی، شکل پذیرفته و در نقش عوامل روبنائی، در خدمت تحکیم و تداوم این پایه عمل می کنند.
موقعیت ستمکشی زنان و فرودستی تاریخی آنان  در جریان تطور تاریخی نیز زادۀ مالکیت خصوصی و تقسیم اجتماعی کار بوده است. این موقف فرودستی  زن در جامعۀ طبقاتی  و اِعمال ستم چند لایه بر زنان، و بازتولید آن در سیر تاریخ از آغاز نظام طبقاتی برده داری و از خلال قرون میانه تا نظام سرمایه داری با تداوم مالکیت خصوصی طبقاتی و تعمیق تقسیم کار اجتماعی و بازتولید عناصر ایدئولوژیک استمرار چنین ستمی، ادامه یافته است. علاوه از ستمروائی مستمر در دوره های تاریخی نامبرده، اشکال و چگونگی اعمال این ستم بر زنان در متن هر مناسبات تولیدی تاریخی، مشخص می شود. توجیه و به هنجار نامیدن این ستمروائی رسالت اندیشه ها، ذوات و نهاد های روبنائی ارتجاعی یا محافظه کاریست که مدافع ارزش های ارتجاعی و یا مناسبات تولیدی حاکم در جامعۀ طبقاتی بوده اند.
این مناسبات تولیدی است که در یک شیوۀ تولیدی کلیه روابط اجتماعی  و جایگاه افراد را در رابطۀ آنان با وسائل تولید، در محور طبقات و اقشار اجتماعی تعیین می کند. بناءً زنان با ویژگی های بیولوژیک شان در جامعۀ انسانی، نیمی از نفوس اند و نیمی از آسمان را بردوش دارند. زنان به مثابۀ نیمه ای از بشریت، مثل نیمۀ مردانۀ جامعۀ انسانی، نه "قشر" اند و نه "طبقه"، بلکه از نگاه پیوند و رابطۀ شان با وسائل تولید و میزان دریافت یا عدم دریافت شان از ثروت اجتماعی، در هر قشر و طبقه ای جایگاه و عضویت دارند.
ستم بر زنان پدیده ای ازلی نیست. این ستم از مقطعی معین تاریخی آغاز شده و تا امروز بازتولید شده و ادامه یافته است. این پدیده در عین حال ابدی هم نیست. زمانی که عوامل مادی ـ تاریخی این ستم و روبنای خادم این پایۀ مادی برافتد، دگر این ستم را در تاریخ می توان سراغ گرفت. پندار ها و برداشت های متعارف از تفاوت های جنسیتی زنان با مردان برخاسته از تبیین های بیولوژیک، به هیچ رو معرف ستمکشی زنان و دلیل نورم دانستن  ستم بر آنان نیست. ریشۀ ستم بر زنان  در واقعیت های تاریخی ــ اجتماعی نهفته است. به عبارت دیگر این موقعیت ستمکشی و فرودستی زن در جامعه از دوران باستان تا حالا و ستمروائی بر آنان در متن نظام های طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی، خود پدیده های تاریخی اند.
این عوامل اقتصادی ــ تاریخی به قرار زیرین اند:
کار انسان مولد برای توليد مايحتاج زندگی، اساس زندگی اجتماعی انسان شمرده می شود. انسان متکامل و جامعۀ انسانی خود محصول کار جمعی است. زمانی بود که به دلیل سطح نازل رشد ابزار تولید و ناچیز بودن بهره دهی کار، همه انسان ها ناگزیر بودند برای تولید مایحتیاج زندگی اجتماعی کار کنند و زیست باهمی داشته باشند. در آن زمان با آن ابزار ابتدائی کار، مالکیت خصوصی و استثمار انسان بر انسان مطرح نبود. در آن عهد گله های اولیۀ بشر، مالکيت وسايل توليد به گونۀ جمعی و زندگی شکل گروهی داشت. در آن دوران که به "مادرسالاری" موسوم است، زنان نظر به تقسیم طبیعی کار، نقش اساسی در تولید اجتماعی گروه داشته، فرزندان به مادر و اجداد مادری منسوب بودند، میراث به اخلاف از اعقاب مادری انتقال می یافت، زن شوهر برمی گزید و زنان از جایگاهی رفیق تر از مردان در امور مربوط به زندگی اجتماعی نفوذ و تسلط داشتند.
با اهلی ساختن حیوانات و کاربرد گاوآهن در زراعت مزید بر اشتغال مردان در شکار، رام ساختن حیوانات و مالداری؛ و در نتیجه افزایش تولید و پیدایش مالکیت خصوصی؛ نقش زنان در تولید اجتماعی به تدریج کاسته شده و جایگاه اجتماعی آنان نیز به تبع آن تنزل یافته و نقش مردان در تولید برجسته شده و آنان مالک ثروت حاصله محسوب می شدند. بدین ترتیب زنان از فعاليت در عرصۀ توليد کنار زده شده و فعاليت زنان به امور خانگی و زاد ولد محدود شد. همزمان  با تغییر تدریجی ازدواج گروهی(پولی گامی) به ازدواج دو نفره (مونوگامی)، پدر کودک دیگر مشخص شد. با این تغییرات در اثر رشد نیرو های مولده و پیدایش مالکیت خصوصی، میراث به اخلاف از اعقاب پدری می رسید. با ورد بشر به دوران برده داری، ازدواج و روابط زن و مرد نیز دستخوش تغییراتی شد؛ از جمله تک همسری برای زنان و زنا و رابطۀ جنسی خارج از ازدواج برای مردان که در تکاملش به فحشاء انجامید، را می توان برشمرد.
ایجاد مالکیت خصوصی و دورماندن زنان از روند تولید در واقع شکست تاریخی و عقب نشینی ای بوده است برای زنان و از جملۀ عوامل اقتصادی ــ تاریخی ای بوده است که منجر به تنزل جایگاه اجتماعی زنان در جامعه شده و آنان را به حاشیه رانده است. در سراسر دوران تاریخی از آغاز عصر باستان تا اکنون این عوامل مؤثر در فرودستی زنان بازتولید شده و استمرار یافته است.
با تقسیم جامعه به دو طبقۀ برده داران و برده ها، برده داران مالک ثروت و خود برده ها نیز شدند. رشد ابزار تولید و افزایش محصول تولید زمینه های مادی این تقسیم را ممکن ساخت. زان پس زنان نیز شامل برده ها و برده داران شدند. زنان طبقۀ حاکم برده دار که از کار شاق تولیدی رهائی یافته بودند، در رفاه کامل در اجتماع پدرسالار آن روز فعاليت تولیدی و جایگاه اجتماعی ای نداشته و وابسته به مردان شده و ديگر تکلیفی جز ارضای نیاز های شوهر و زاد و ولد نداشتند. زنان برده مثل مردان برده قانوناً در خدمت ارباب و مطیع خواست های او بودند و وقت بیشتر آنان در بخش های خدماتی صرف می شد.
در عصر قرون وسطی تولید نه برای بازار، بلکه برای نیازمندی های ارباب فئودال صورت می گرفت. این نظام تولیدی نیز نتوانست زنان را از چهار دیوار خانه بیرون کشیده و به تولید بگمارد. در نتیجه زنان به کار های "بی مزد" خانگی اشتغال داشتند و سهم آنان در تولید فئودالی ناچیز و غیرعمده بود. در این دوران نیز مثل دورۀ برده داری زنان دارای منزلت اجتماعی نبوده  و از منظر قوانین مردسالار موجوداتی پاسیف و مصرفی تلقی می شدند و فاقد حقوقی بودند که مردان از آن بهره مند بودند. تک همسری که از جامعۀ قبلی به زنان به ارث رسده بود، به داشتن زنان متعدد برای مردان انجامیده و فحشاء نيز به مثابۀ مکمل تک همسری رسمیت یافته و دست مردان را باز گذاشت.
ادیان و مذاهب که از دوران برده داری شکل انسجام یافته تری به خود گرفته و به ارث رسیده بود، در سراسر دوران تاریخی قرون میانه در پهلوی سائر عوامل روبنائی موجود مثل قانون، سنت های پوسیده و عناصر فرهنگ مردسالار؛ در نقش عامل ایدئولوژیک در دست طبقات حاکمه و نمایندگان آن برای استحکام استيلای مردان بر زنان، تداوم و تشدید استثمار و تحمیق معنوی زحمتکشان به کار گرفته شد.
"اينست وضعيت حقير زنان در جامعۀ فئودالی: دور بودن از توليد اجتماعی، شرکت نداشتن در امور اجتماعی، تحکيم تک همسری برای زنان و چند همسری برای مردان، وابستگی کامل زن به شوهر، به رسميت نشناختن وجود زنان در قوانين مدنی، محروم بودن از مزايای اجتماعی مردان ".
سرمايه داری نظامی است مبتنی بر مالکیت خصوصی طبقاتی بورژوازی و استثمار نیروی کار در اشکال نوین متفاوت از دوره های برده داری و فئودالی. در این جامعه طبقۀ حاکم صاحب سرمایه دنبال استخدام و استثمار نیروی کار است و این که صاحب نیروی کار مرد باشد، زن، یا کودک؛ برایش فرقی نمی کند، مهم آنست که با فروش نیروی کارش در ازای مزد ناچیزی ارزش اضافی بیافریند و به سود و انباشت سرمایه بیافزاید. این جاست که بورژوازی از بدو امر، با شعار "آزادی همه بندگان خدا" زن را از چهار دیوار خانه بیرون می کشد و دهقانان و سرف ها را آزاد می سازد. همین بورژوازی به دلیل کم بودن مزد و ديگر مطالبات زنان و کودکان، آنان را با نرخ بالا استثمار می کند. کارل مارکس در جلد اول "سرمايه" در اين خصوص چنین نوشته است:«ورود ماشين به عرصۀ توليد، احتياج به نيروی عضلانی را از بين برده، وسيله ای برای استخدام کارگران با نيروی عضلانی کم گرديد. به همين جهت کار ارزان زنان و کودکان، اولين چيزی بود که سرمايه دارانی که ماشين به کار می بردند، به سوی آن رفتند. اين جانشين نيرومند کار و کارگر در عين حال باعث ازدياد تعداد کارگران مزدور گرديد و کليه اعضای خانوادۀ زحمتکش را بدون تمايز سن و جنس در برگرفت.»
در جامعۀ سرمایه داری زنان کارگر به دلیل عدم  تضمین کاری و تأمین شغلی به اثر انقباض و انبساط بازار، بحران و تعویض مراکز تولیدی به سطح کشوری یا قاره ئی، حداکثر بیکار مانده و به کار های خانگی "بی مزد" می پردازند. مسألۀ ازدواج در جامعۀ تحت تسلط بورژوازی، تک همسری به ارث رسیده از گذشته برای زنان و تسلط مردان بر جسم و روح آنان را رسمیت بخشیده و عمومیت داده است. فحشاء که مکمل تک همسری برای مردان بود، دیگر در جامعۀ سرمایه داری به گونۀ علنی و رسمی درج قانون شده است. همین بورژوازی که مدعی آزادی زنان زحمتکش است، جسم و تن آنان را به کالائی برای فروش مبدل کرده و با ترویج فحشاء و عرضۀ کالای جنسی، از تن ظریف خوبرویان و کودکان زحمتکش در بازار جهانی در اشکال مختلف و در دهه های اخیر به مدد دستآورد های انقلاب الکترونیک، سالانه میلیارد ها دالر انباشت می کند.
ادعای بورژوازی مبنی بر تساوی حقوقی مردان و زنان در پرتو دموکراسی طبقاتی استوار بر مالکیت خصوصی طبقۀ حاکم  و استثمار زحمتکشان زن و مرد، خود ادعای مضحک و مسخره ای بیش نیست. این شعار نیز مثل سائر ابزار روبنائی برای فریب و تحمیق زحمتکشان و مخصوصاً زنان طبقات زحمتکش است. زیرا در نظامی که زنان راساً در توليد اجتماعی نقش اساسی همطراز با مردان ندارند؛ در نظامی که زنان فاقد وسائل تولید بوده و استثمار شوند؛ در نظامی که زنان و مردان مولد از محصول کار شان و از وسائل توليد جدا شده اند؛ در نظامی که طبقۀ حاکم آن، دید کالائی از تن و شخصیت زن دارد؛ در نظامی که کارگر زن و کودک در برابر کار مساوی با مردان، مزد کمتری دریافت می کند؛ در نظامی که به قول ف. انگلس "خصوصیات حک شده از طریق روابط مالی" یا همان امتیاز اقتصادی مرد بر زن در ازدواج تک همسری کماکان وجود دارد؛ و سرانجام در جامعه ای که مذهب و فرهنگ مردسالار دست در دست هم، به مثابۀ ابزار ایدئولوژیک در حنب عوامل اقتصادی ــ اجتماعی، این شرایط انقیاد و ستمکشی فوق را در مورد زنان بی وقفه بازتولید کرده و تداوم می بخشد؛ از تساوی زنان و مردان و استثمارگر و استثمارشده در آن نظام، خبری نیست.