ک. ابراهیم‏
‏۰۸ مارچ ۲۰۱۹‏



‎‏

آزادی زنان در گرو چیست؟*

۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه علیه خشونت نسبت به زنان، در سال ۱۹۹۵ توسط سازمان ملل به تصویب رسید. این امر نشان داد که فاجعۀ خشونت علیه زنان چنان ابعادی در جهان به خود گرفته است که سازمان ملل نیز برای خالی نبودن عریضه با یک مصوبه خشک و خالی خواست به گول زدن مردم جهان پرداخته و خود را نهاد بین المللی مدافع زنان نشان دهد! ابعاد استثمار و ستم علیه زنان و نابرابری آنان در برابر مردان به مراتب گسترده تراز ابعاد خشونت علیه زنان است. اما سازمان ملل جرئت رسیدگی به آن ها را ندارد و ترجیح می دهد تا در سطحی رفورمیستی و برای خالی نبودن عریضه خود را مدافع رد خشونت علیه زنان نشان دهد. امری که نمایانگر اوج ابتذال نظام جهانی سرمایه و این نهاد سیاسی جهانی آن می باشد .
اگر این مصوبه به طور جدی مورد تأیید اعضای سازمان ملل بود، ایجاب می کرد که  دول کشور های عضو این سازمان حداقل در روز ۲۵ نوامبر به دفاع از حرمت زنان و نفی خشونت علیه آنان، و آگاه کردن مردم جهان می پرداختند. اما آن ها کلاً خفه خون گرفتند؛ حرکتی گسترده از جانب دولت های جهان در اعتراض به خشونت علیه زنان ترتیب نیافت. حتا نیرو های سیاسی مدافع حقوق زنان در کشور های مختلف نیز مبارزات و تظاهرات نه چندان باشکوهی برگزار کردند که خود نشان می دهد هنوز حساسیت و آگاهی لازم در دفاع از حقوق زنان به مثابۀ نیمی از جامعه بشریت که هستی آن منوط به وجود زنان است، صورت نگرفته و دریافت نشده است که آزادی در کل جوامع بشری در گرو آزادی زنان است. بررسی علل این فرودستی زنان و ریشه یابی آنان از این جهت اهمیت دارد که هنوز درک روشنی از ماهیت تفاوت های بین زن و مرد از نظر استثمار و ستم نظام سرمایه داری و مردسالاری حتا در میان بسیاری از چپ هائی که به آزادی و رهائی زنان معتقدند، وجود ندارد. در این نوشته سعی خواهد شد تا برخی نکات اساسی در این زمینه مورد بحث و بررسی قرار گیرند .
۱ـ  خشونت جنسی علیه زنان، بنیاداً ناشی از وجود جنس مرد نیست !
طبق بررسی های تاریخی در مورد تکامل جامعۀ بشری، در دوران کمون اولیه نه تنها خشونت جنسی علیه زنان وجود نداشت، بلکه به دلیل کیفیت و توانائی زنان در تولید انسان، زنان حتا از موقعیت برتری نسبت به مردان در مناسبات اجتماعی برخوردار بودند. کودکان به زنان تعلق داشتند و مورد حمایت کل جامعۀ بدوی آن زمان بودند. در آن دوره، زناشوئی هنوز در حد ایجاد خانوادۀ مستقل و تک همسری وجود نداشت .
از زمانی که با رشد ابزار تولید، به وجود آمدن تقسیم کار در برآوردن نیاز های جوامع اولیه، و ناشی از آن ها، به وجود آمدن اضافه تولید و ضرورت محافظت از آن ها، دست بالا یافتن مردان در تولید به دلیل اشتغال زنان به حفاظت از کودکان و خانه داری، پیش آمدن معضلی به نام ارث بری از اموال پدران پس از مرگ، تلاش برای باقی ماندن و حفظ اموال پدری در دست فرزندان، تک همسری و تشکیل خانوادۀ فردی و جدا شده از خانواده های کمونی به مثابۀ تغییری جدی در تکامل نظام زندگی اجتماعی اولیه ضرورت یافت. خانواده تحت رهبری پدر که دست بالا را در تولید نعمات مادی داشت، گسترش یافت. دوران مردسالاری آغاز گردید و با این حکمرانی مرد بر زن در خانواده، استثمار و ستم بر زن مقدمۀ تشکیل جوامع طبقاتی بعدی گردید .
به دیگر سحن، این تقسیم اجتماعات اولیه بشری به خانواده ها و از بین رفتن مالکیت جمعی در تولید و انتقال ثمرۀ کار جمعی به افراد خصوصی و در خانواده ها تحت رهبری مردان که در آن ها نه تنها زن در تولید انسان مسؤولیت و فعالیت داشت، بلکه در تولید نعمات مادی خانواده شرکت می کرد و کودکان خانواده نیز برای خانواده تحت هدایت پدر کار می کردند و این کارها درآمدی برای زن و یا کودکان ایجاد نمی نمود ـ جز در حد گذران زندگی خانواده ـ زمینه ساز به وجود آمدن جوامع طبقاتی گردیدند. مقدمتاً در خانواده، مرد شروع به استثمار زن و بچه نمود و ثروت خانواده در دست او قرار گرفت و با گسترش این وضعیت، اندکی از مردان صاحب ابزار و وسایل تولیدی شدند و اکثریت عظیم زنان و مردان در خدمت تولید در نزد این صاحبان وسایل کار به کار پرداختند، با حقی در حد بخور و نمیر. بدین ترتیب، اجتماعات اشتراکی اولیۀ انسان ها جای خود را به دوران برده داری داد. بخش بزرگی از نیروی کار در این نظام افرادی بودند که در اثر درگیری بین قبایل، زندانی این یا آن قبیله شده بودند، بدون هیچ گونه حقوقی! صاحبان برده حتا حق کشتن و یا فروش بردۀ خود را داشتند .
بنابر این، خشونت جنسی را که امروز نسبت به زنان در کلیه جوامع و در ابعادی وحشتناک شاهد هستیم، اساسا نه زائیدۀ وجود جنس مرد و امری طبیعی، بلکه محصول طبقاتی شدن جامعه و بروز مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله و استثمار اکثریت مردم توسط اقلیتی ناچیز می باشد. زیربنای تولیدی، به به وجود آمدن و رشد مناسبات گندیدۀ طبقاتی در روبنای جوامع بشری از جمله در مناسبات بین مردان و زنان منجر شد و ابعادی گسترده یافت و تبدیل به فرهنگی منحط گردید. صرف نظر از این که امروز به عنوان یک پدیدۀ ارتجاعی باید در حد روبنائی با این عادت کهنسال مبتنی بر زورگوئی مرد بر زن مبارزه کرد، اما حل نهائی آن در گرو از بین بردن ریشۀ تمایزات یعنی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله و استثمار انسان از انسان می باشد. مع الوصف، خشونت علیه زنان اکنون چنان ابعاد گسترده ای به خود گرفته است(نظیر سوء استفاده جنسی، خشونت فیزیکی و روانی، کنترل زنان به صورت های مختلف از جمله در لباس پوشیدن، در نداشتن حق سفر رفتن مستقلانه، در گرفتن کار، در ختنه کردن دختران، در ممانعت از سقط جنین، در چند همسر داشتن، در کشتن زنان بعد از مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن، کشتن دختران در حالت جنینی و یا کشتن آن ها به دلیل "حفظ شرافت خانواده"، فروش دختران، کنترل رحم زنان و…) که مبارزه برای قطع هر کدام از آن ها وظیفۀ کلیه انسان هائی است که برای ساختن جهانی فارغ از ظلم و ستم مبارزه می کنند .
اگر به نمونه هائی از جوامع طبقاتی در جهان نظری بیاندازیم، علی رغم این که پس از انقلاب سوسیالیستی ضربه ای اساسی بر نابرابری زنان با مردان وارد می شود، اما، تغییر ستم های روبنائی نظیر نیروی عادت هزاران سالۀ جوامع طبقاتی و خصوصاً مردسالاری رخنه یافته در اعماق جامعه، سریعاً از بین نرفته و مبارزه ای آگاهانه و پیگیر لازم است تا نهایتاً از جمله خشونت علیه زنان برای همیشه به گورستان تاریخ سپرده شود. در این زمینه لنین بار ها به مبارزه با نیروی عادت در جوامع سوسیالیستی اشاره نمود که با یک فرمان نمی توان آن ها را ملغا نمود. از جمله او می گوید :
"…مهم ترین گام عبارت است از منهدم ساختن مالکیت خصوصی بر زمین و کارخانه ها. این و این به تنهائی راه را برای رهائی کامل و کنونی زن،  آزادی اش از "بردگی خانه داری" به وسیله گذار از خانه داری حقیر فردی به خدمات خانگی سوسیالیستی در ابعادی وسیع باز می کند .
این گذار مشکل است، چون که مستلزم شکل جدیدی دادن به "نظام" ی است با عمیق ترین ریشه، مزمن، کوته فکر و متحجر( بی شرم و بربرمنشانه که [بیانش] به حقیقت نزدیک تر است). اما  گذار شروع شده است،  چرخ کار به حرکت درآمده است، ما گام های جدیدی برداشته ایم.( روز جهانی زنان، ۱۹۲۱، کلیات آثار لنین، جلد ۳۲ " )
۲ـ ستم بر زنان در جوامع طبقاتی کنونی به مراتب گسترده تر از خشونت جنسی است !
زنان به مثابۀ نیمی از جامعۀ بشری علاوه بر تولید نیروی کار جسمی و فکری[فرزندان]، که بدون آن تداوم تاریخ بشر و متعاقب آن تداوم امر تولید به پایان می رسد، خود مستقیماً در تولید مواد مصرفی و کلاً کالائی شرکت داشته و طبق آماری که سازمان ملل ارائه داده، ۳/۲ کار جهان را انجام می دهند، ۱۰٪ درآمد جهان و ۱٪ مالکیت بر ابزار تولید را در اختیار دارند (به نقل از آماری که رفیق مریم جزایری در سمینار پالتالکی شورای هماهنگی نیرو های کمونیست و چپ در ۵ نوامبر ۲۰۱۲ ارائه داد) .
اما عدم پرداخت مزد به زنان در کار خانگی، استثمار مضاعف است؛ که باید به آن اضافه کنیم: عدم پرداخت مزد برابر به زنان در مقابل کار برابر با مردان، استثمار نوع دوم؛ عدم پرداخت مزد به زنان در دوران بارداری و پس از زایمان و در دوران شیردهی کودکان، به جز در دوران کوتاهی قبل و بعد از زایمان، و تربیت کودکان، استثمار نوع سوم؛ استثمار زنان از طریق وادارکردن آن ها به تن فروشی، نوع چهارم استثمار؛ استفاده ابزاری از زنان در تبلیغات جهت فروش محصولات، نوع پنجم استثمار. نفس وجود این گونه استثمار ها، ریشه در اعمال ستم بر زنان دارد؛ و یا محدودیت هائی که در کشور های اسلامی نسبت به زنان اعمال می شوند، نظیر نصف مرد (برادر) از حق ارث برخوردار شدن؛ شهادت دهی زن نصف مرد به حساب آمدن؛ عدم حق طلاق گیری زنان؛ عدم حق انتخاب شان به ریاست جمهوری و…؛ ممانعت از مالکیت زنان در برخی از رسومات کشوری (هندوستان) و مردسالاری در ادارأ امورات دولتی، شرکت های تولیدی، دانشگاه ها و کلاْ مربوط به رهبری جوامع در اکثر کشور های جهان؛ همه وهمه حاکی از گسترده بودن انواع ستم هائی است که در جوامع طبقاتی و مردسالار نسبت به زنان اعمال می شود. لذا جمعبندی دانشمند فرانسوی ـ فوریه ـ در بیش از دو قرن گذشته که: درجۀ آزادی جوامع را باید با درجۀ آزادی زنان در آن ها دریافت (نقل به معنا) صحت کامل خود را هم اکنون حفظ کرده است .
امروز نه تنها برای رهائی کل جوامع بشری، بلکه برای آزادی زنان "چه باید کرد؟" با تمامی هیبت و اهمیتش در دستور روز هر انسان آزاده ای قرار دارد .
۳ـ توسل به رفرمیسم راه حلی برای تحقق آزادی و برابری زنان با مردان نیست !
امروز به صورت های مختلفی توسط انواع گروه های خرده بورژوائی و رفرمیست، از جمله برخی فمینیست ها، توهٌم کسب حقوق برابر زنان با مردان تبلیغ می شود .
در بررسی تاریخ جوامع بشری در بالا دیدیم که استثمار و ستم بر زنان با مردسالاری ناشی از بروز مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله آغاز شد و متعاقب آن به انقیاد کشیدن زنان توسط مردان به صورت مردسالاری در خانواده آغاز گشت. بنابر این، تنها با از بین بردن مالکیت خصوصی و استثمار انسان از انسان در جهان، ریشه های درخت زهرآگین مردسالاری را می توان خشکاند و این درخت را از ریشه درآورد و به آتش کشید. زیرا که دیگر زمینه ای مادی برای حکم رانی مردان بر زنان باقی نمی ماند. اما تا فرارسیدن چنین موقعیتی نمی توان شاهد تداوم مردسالاری در فجیع ترین ابعادش بود و علیه ستم مردان بر زنان مبارزه نکرد. در این مبارزه می توان برخی از حقوق پایمال شدۀ زنان را در حدی قسمی بازستاند و از برخی عوارض سلطۀ مردسالاری رهای شان ساخت. اما فقط باید دانست که این دستاورد های مبارزاتی محدود و ناپایدارند. کما این که اندک رفرم های زمان نظام سلطنتی پهلوی در رابطه با زنان، در نظام کنونی جمهوری اسلامی به طور نسبی و یا به کاملی مضمحل شدند(نظیر حق انتخاب شدن زنان و یا برعکس پائین آوردن سن ازدواج و سن قانونی برای دختران در مقایسه با قبل از استقرار جمهوری اسلامی). نتیجه آن که زنان هم چنان در آتش نظام سرمایه داری مردسالار عقب مانده حاکم بر ایران می سوزند. حتا در کشورهای پیش رفتۀ سرمایه داری که بیش از دو قرن است که برای کسب حقوق پایمال شدۀ زنان مبارزه شده، بسیاری از احکام پلید مردسالاری و استثماری موجودند و به اجراء درمی آیند و از بیخ و بُن کنده نشده اند !
در حالی که اگر به تاریخ کشور های سوسیالیستی نظری بیاندازیم، زنان بزرگ ترین پیروزی ها را در جهت رهائی شان پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و انقلاب اکتبر ۱۹۴۹ چین به دست آوردند. همین یک قلم دستاورد انقلابی پرولتاریا در این دو کشور در رها سازی زنان به تنهائی باید کافی باشد تا کمونیست ها سربلندانه از این دو انقلاب دفاع کنند. ولی نیرو های بدبین و منفی باف چپ ایران که حامل ایدئولوژی خرده بورژوائی هستند، نه تنها این کار را نمی کنند، بلکه حتا با تأسی از انتقادات امپریالیستی و هم چنین نفی گرائی های خرده بورژوائی و فمینیستی دهه های ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته، حتا به نقد مارکس و انگلس هم می پردازند که گویا توجه جدی به دفاع از زنان نداشته اند. در حالی که آنان ریشه ای ترین نقد ها و تحلیل ها را در دفاع از رهائی زنان از شرایط غیرانسانی زندگی شان، در بیش از ۱۶۰ سال پیش مطرح ساختند :
" پس از شکل گیری کامل پرولتاریا به مثابۀ تجرید کل بشریت، حتا  تشابه  بشری،  به طور ویژه ای کامل شد؛ پس از آن که شرایط زندگی پرولتاریا فشردۀ شرایط زندگی جامعۀ امروزی را در بد ترین شکل غیرانسانی شان گردید؛ پس از آن که انسان خود را در درون پرولتاریا حل شده یافت، بدون این که آگاهی تئوریکی ای از این حل شدن یافته باشد، و به فوریت قابل جدا کردن خود نبود، به فوریت نمی توانست ظاهراً تغییر بیابد، نیاز مطلقاً ضروری ـ بیان عملی ضرورت ـ مستقیماً علیه این ضد بشریت به شورش اش کشاند، نتیجه این شد که پرولتاریا می تواند و باید خود را رها سازد. اما او بدون نابود کردن  تمامی  شرایط زندگی خودش  نمی تواند خود را رها سازد. او نمی تواند شرایط زندگی اش را بدون نابود کردن  تمامی  شرایط ضدانسانی جامعۀ امروزی نابود کند، که در شرایط زندگی خودش خلاصه شده است. بی فایده نیست که این از طریق سخت گیری هم چون مکتب  کار  ممکن می گردد. مسأله بر سر این نیست که این یا آن پرولتر، و حتا کل پرولتاریا این را به مثابۀ هدف خودش  در نظر می گیرد . این مسأله عبارت است از این که  پرولتاریا کیست،   و درتوافق با این  هستی  تاریخاً مجبور به انجام آن است. اهداف و فعالیت تاریخی اش به طور روشن و قطعی توسط وضع زندگانی و هم چنین کل سازمان یابی امروزی جامعۀ سرمایه داری از پیش معلوم شده است.("خانواده مقدس"، ۱۸۴۶، کلیات آثار مارکس و انگلس، جلد ۴)". و یا :
"تقسیم کار در خانواده، توزیع دارائی را بین زن و مرد تنظیم نمود. این تقسیم کار بدون تغییر باقی مانده و اکنون رابطۀ خدمت کاری وارونه به صورتی ساده با وجود تغییر تقسیم کار در خارج از خانواده باز هم سر جایش است. عامل اصلی که قبلاً زن را در خانه در موقعیت برتر قرار می داد، از جمله، محصور شدنش در کار خانگی، اکنون به تأمین کننده برتری مرد در خانه انجامیده است: کار خانگی زن اهمیتش را در برابر کار مرد در تهیۀ لوازم زندگی از دست داده؛ مرد همه کاره شده، و سهم زن بخشی ناچیز در خانه گردیده است.( منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت،۱۸۸۴، منتخبات آثار مارکس و انگلس، جلد ۳)" و بالاخره :
" خانوادۀ مدرن در برگیرندۀ نطفۀ نه تنها بردگی(خدمت کاری)، بلکه سرواژ هم است، که از همان ابتداء در رابطه با خدمات کشاورزی قرار داشت. این خانواده در درونش  در مقیاسی کوچک تر تمامی [تضاد های] آشتی ناپذیری را که بعداً در سطح جامعه و دولت بروز کرد، شامل می شد".(همان جا)
بنابر این، کمونیست ها ضمن آگاهی از این که تنها با از بین بردن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله و همراه با آن مبارزه علیه مردسالاری که به صورت عادتی کهنسال نفوذ فراوانی در جامعۀ سرمایه داری کنونی باقی مانده و اعمال می شود، نهایتاً در پایان دوران گذار از سوسیالیسم به کمونیسم استثمار و ستم بر زنان را برای همیشه از بیخ و بُن برخواهد انداخت. اما حرکت در این جهت نیازمند به طرح خواست های زنان، متشکل شدن و یا آمادگی زنان برای دفاع از خواست های برحق شان در عرصۀ تاکتیک های مبارزاتی پرولتاریا می باشد. چون که بدون چنین آمادگی ها و بدون آگاهی علمی  و تشکل یابی زنان دوش به دوش پرولتاریا، متحقق ساختن قطعی خواست های تاکتیکی و ستراتژیکی زنان ناممکن شده و یا محدود باقی خواهد ماند .
۴ـ رهائی زنان از چه طریقی ممکن است؟
هیچ خواست طبقات و اقشار استثمار شده و ستم دیده ای بدون سازمان یابی آن متکی بر خطوط ستراتژیکی و تاکتیکی درست و ماتریالیستی ـ دیالکتیکی و شرکت مستقیم و سازمانیافتۀ خود شان در کسب حقوق خویش، ممکن نیست. جنبش های بسیار بزرگی در تاریخ به دلیل فقدان هدف جدی، و فقدان سازمان یابی با ناکامی رو به رو شده اند. داشتن هدف نیز بدون شناخت عینی از وضعیت طبقاتی، از جمله توازن قواء بین حاکم و محکوم، تمرکز افکار درست پیشروان آن طبقه یا قشر اجتماعی در سیاست مبارزاتی و سازماندهی این مبارزات و در یک کلام بدون تجمع پیشروان آنان در تشکلی فهیم، مبارز و دارای پیوندی فشرده با طبقه یا قشری که به آن تعلق دارند، ممکن نمی باشد .
بدین ترتیب، زنان باید متشکل شوند. این تشکل هم در سطح کاملاً جنسی و زنانه باید صورت گیرد و هم به دلیل داشتن دردی مشترک با اکثر مردان، در صورتی همراه با موفقیت خواهد شد که هر دو نوع تشکل سمت گیری درستی داشته باشد. به دیگر سخن، رهائی زنان به تمامی و صرفاً در دست خود شان نمی باشد، درست به همان گونه که رهائی مردان تحت استثمار و ستم نیز بدون شرکت زنان تحت استثمار و ستم در مبارزات شان، ناممکن است .
در بالا دیدیم که با توجه به این که استثمار زن توسط  مرد زمینه ساز به وجود آمدن مردسالاری و طبقات شد. پس محو این استثمار و ستم و از جمله مردسالاری در گرو نابود کردن مناسبات طبقاتی متکی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله است. بنابر این، جنبش رهائیبخش زنان بدون تردید باید در پیوندی فشرده با جنبش کارگری برای نابود کردن مناسبات سرمایه داری و ماقبل سرمایه داری قرار بگیرد، به خصوص که نیمۀ جنبش کارگری را زنان تشکیل می دهند و هیچ انقلابی هم بدون شرکت فعال زنان در کلیه سطوح آن، تا به حال به پیروزی نرسیده و از این به بعد نیز نخواهد رسید .
نکتۀ مهم دیگر آگاهی زنان از وضعیت عینی و ذهنی جوامع بشری و در نتیجه همان طور که گفته شد، رسیدن به خط سیاسی مبارزاتی و تشکیلاتی درست است. در این زمینه هیچ تئوری انقلابی برتر از تئوری کمونیسم علمی راه رهائی زنان را با دقت ارائه نداده است. به همین دلیل افتادن زنان به دنبال تئوری های یک جانبه و اکثراً خرده بورژوائی و بورژوائی فمینیستی، جز کشیده شدن آنان به سوی سراب رهائی چپ و راست، نتیجه ای نخواهد داد، چه خود نظام سرمایه داری با استقرار چند صد ساله اش نشان داده است که نفعی در رهائی زنان از استثمار و ستم که اساس وجودی این نظام را تشکیل می دهند، ندارد و وضع فعلی زنان را مناسب حال خود می داند. بنابر این، توجه زنان به آموزش اصول مبارزاتی کمونیسم علمی و به کار بستن آن ها در عمل، جهش بزرگی را در مبارزات رهائیبخش زنان به وجود خواهد آورد .
با توجه به شرایط عینی جامعۀ ایران و حاکمیت دین بر دولت و نظام آموزشی، مبارزه برای براندازی دخالت دین در دولت و نظام آموزشی و ایجاد نظامی لائیک، جزو اولین گام های رهائی زنان می باشد. این براندازی نه تنها باید همراه با براندازی سلطۀ سرمایه داری و ماقبل سرمایه داری باشد، بلکه در جامعۀ برآمده از انقلاب سوسیالیستی، زنان برای از بین بردن مردسالاری و کلاً نیروی عادت ستم بر زنان، مبارزۀ شان را ادامه دهند .
در این راستا مسائل مشخص فراوانی نظیر: براندازی پوشش اجباری، از بین بردن حق چند همسر داشتن مردان، مزد و حقوق برابر در مقابل کار برابر زنان با مردان، مبارزه با تفکیک جنسی در مدارس و دانشگاه ها،  بیمارستان ها و غیره، از بین بردن جنایاتی نظیر سنگسار و ختنۀ [دختران]، از بین بردن حق صیغه و سکس فروشی، کسب حق برابر در طلاق گرفتن و ازدواج کودکان دختر و یا فروش آنان و… موجودند که کلیه تشکل های پیشرو و انقلابی زنان و مردان و یا مختلط باید برای حل این تجاوزات به حقوق زنان مبارزه کنند. بنابر این :
پیش به سوی سازمانیابی آگاهانه و انقلابی زنان و در پیوندی فشرده با مبارزات کارگران و زحمتکشان و تحت رهبری حزب واحد پیشرو کمونیست ایران !


*یادداشت: این مقالۀ منتشره در فوق و قبلاً نشر شده در نشریۀ "رنجبر" ارگان "حزب رنجبران ایران" ، نگاشتۀ زنده یاد ک. ابراهیم (داکتر علی صادقی) دبیر اول حزب رنجبران ایران است که تاریخ نگارش ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲ـ ۶ آذر ۱۳۹۱ را در پی دارد. سایت خروش رعد به مناسبت فرارسیدن هشتم مارچ ۲۰۱۹ روز جهانی زن و درگذشت نویسندۀ این نگاشته به تاریخ اول مارچ (هفت روز قبل)، به خاطر یادبود از شخصیت انقلابی و آموزش از استواری و ادامۀ تا پایان امر مبارزه توسط این کمونیست بنام، این مقالۀ آموزنده را بازنشر کرد.

کارکنان خروش رعد