فـائـق رسـتـاقـی
۲۴ فبروری ۲۰۲۳



افغانستان محراق توجه و نقطۀ تلاقی ستراتیژی دول امپریالیستی ــ ارتجاعی
(۳)

۴. پــــوشالیان اجـــاره ئی طالـــبــان، دو سنــاریــوی
امریکائی و مردم فریبی مزدوران قبلی در این زمینه:

از زمان ایجاد خلاء قدرت در مناطق وسیع اوراسیا متعاقب متلاشی شدن امپراتوری شوروی و سرآغاز تهاجم اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و ایدئولوژیک دول و سازمان های امپریالیست عضو ناتو با سازماندهی مجدد این سازمان نظامی، بر زمینه های ایجاد شده و با اهداف توسعه جویانۀ استعماری به سوی شرق و جنوب، انگلیس ها ایدۀ ایجاد گروه اجیر طالبان را در شکل پروژۀ نو استعماری و ابزار منفعل جنگ نیابتی و رقابتی، در سر پروراندند. این ایده در همسوئی با دولت و سازمان سیای امریکا و برخی دول غربی با مدیریت دولت پاکستان به نخست وزیری بی نظیر بهوتو در سال ۱۹۹۴م جنبۀ اجرائی یافته و گروه طالبان بار نخست در مربوطات ولایت قندهار ابراز وجود کرد. تحت این سناریو؛ گروه طالبان از بدو تولد نامیمون تا همین حالا به مرور به مثابۀ یک گروه اجیر اصالتاً ساخته شده توسط دول غربی، توجه و سرمایه گذاری سیاسی قدرت های خورد و بزرگ دور و نزدیک زیادی را با برنامه های متضاد به سوی خود جلب کرده است. در نتیجۀ این سرمایه گذاری همزمان چندین قدرت روی طالبان و بازی کردن همزمان طالبان با چندین کارت، این گروه خودفروخته کاراکتر وابستگی و مزدوری مضاعف کسب کرده است.
در ادامۀ خودفروشی و میهن فروشی این گروه به ظاهر "ضد اشغال" و شیفتگی مفرط سران آن به قدرت پوشالی به بهای ارتکاب خیانت ملی، سرانجام شعار های دروغین "ضد اشغال" دیروزی این گروه ریاکار فراموش شده و پردۀ ریا از چهرۀ کریۀ این گروه دریده و با افتادن آنها در دام اشغالگران امریکائی و شرکاء، ماهیت مزدوری و میهن فروشی این گروه منافق در ننگین نامۀ تحمیلی "دوحه" آشکار گردید. انتقال سران طالبان توسط طیارۀ نظامی امریکائی از قطر تا قندهار و نصب شدن آنان در رأس قدرت پوشالی، اما نوع هیتلری و سپردن کلیه دار و ندار دولت خیانت ملی غنی به این گروه، حاصل پیمان نامۀ غلامی این گروه قراردادی به امپریالیسم امریکا و تحمیل شروط سنگین استعماری به قیمت میهن فروشی و تحمل یوغ سنگین سلطۀ غیر مستقیم و در مواردی سلطۀ مستقیم پنهانی امپریالیست های امریکا و شرکاء در اشکال حضور نظامی و اطلاعاتی و کنترول فضای افغانستان، پذیرش سیاست های اقتصادی نئولیبرال و حفظ برخی از شرکت ها و رسانه های مرتبط با سرمایه گذاری امریکائی ــ اروپائی در افغانستان، بوده است.
طی فرمانروائی  تراز فاشیستی هژده ماهۀ این گروه وطن فروش و جنایتکار بر کشور و مردم ستمدیدۀ افغانستان، از بنیاد حکومت نامشروع طالبان از منظر ملی و اجتماعی، وابسته به کمک های تا کنونی مالی امریکا و متحدان غربی اش به شمول "سازمان ملل" و نهاد های زیرمجموعۀ آن، مثل "یوناما" که رقم اعلام شدۀ آن تا مرز دو میلیارد دالر می رسد، به علاوۀ روابط و علایق پیدا و پنهان سیاسی، دیپلوماتیک و استخباراتی بوده است. این حمایت مستقیم اقتصادی و سیاسی دولت امریکا و سائر دول و سازمان های غربی همسو با آن دولت در نقش آب حیات و علت وجودی گروه طالبان طی هجده ماه بر سر قدرت بوده است. دلائل این حمایت کلی پیدا و پنهان دولت امریکا و غرب از طالبان، در بخش نخست این نگارش به اختصار بیان شده است.
طی این مدت رویکرد امریکا و دول و نهاد های غربی در کل در قبال طالبان به روش مشابۀ "هم به نعل و هم به میخ کوبیدن" بوده است. حمایت از گروهی تمامیتخواه، فاشیست، شوونیست، ضد ترقی، زن ستیز و دانش ستیز برخاسته از گور های ویران قرون ماضی، برای دولت هائی که ریاکارانه دم از حقوق بشر، حقوق زنان، دموکراسی و آزادی زده و ترقی و تمدن غربی را به رخ مردمان و ملل "وحشی" و "غیر متمدن" شرق و جنوب می کشیده اند، تضادی را حمل کرده و مشکل آفرین شده است. برای گریز از مسؤولیت و از زیر رگبار اعتراض و انزجار جهانی، منافقانه به روش "هم به نعل و هم به میخ زدن" متوسل شده اند. لذا نمایندگان دول امریکا و اروپا، در عین پرو بال دادن و پذیرش گروه ضد ملی و ضد مردمی طالبان به مثابۀ یک واقعیت میدانی، حمایت سخاوتمندانۀ آنها و داشتن روابط پیدا و پنهان با این گروه اجیر و قراردادی، گهگاهی و به مناسبت هائی از سر ستیژ ها برای کاهش اعتراضات جهانی در برابر جنایات هولناک و سیستماتیک طالبان، شکوه و نق و نوق سر می دهند و خط و نشانی می کشند که طالبان آن را به پشیزی نمی خرند و تحویل نمی گیرند.
تحت شرایط فوق، به طور کلی طی این مدت حکمرانی خونین و خشن گروه خون آشام طالبان، روابط و علایق این گروه با اربابان و ولی نعمتان امریکائی و ناتوئی اش خالی از اصطکاک نبوده است. طالبان بدون درک موقعیت ضربت پذیر خود (وابستگی مفرط به حمایت بیرونی عمدتاً امریکائی و غربی، مواضع به غایت ارتجاعی و فقدان مشروعیت داخلی از منظر ملی و اجتماعی و عدم مشروعیت بین المللی، بیگانگی با منافع علیای ملی و تاریخی مردم و وحدت ملی اقوام برابر و برادر افغانستان بر بنیاد یک افغانستان واحد)، مست از بادۀ پیروزی و سوار بر ماشین جنگی به جا مانده از اشغالگران و با کیسه های پر از دالر در عین فقر مطلق مردم افغانستان، در "هوای فتح کشمیر" گهگاهی در برابر عنایات اربابان و ولی نعمتان غربی سماجت، ناشکری و گردن فرازی می کنند.
بناءً، حفظ روابط و علایق پیدا و پنهان دولت و سازمان های امریکا و شرکاء با گروه و حکومت دست نشاندۀ طالبان برای این دول و سازمان ها و مهار این گروه، سهل و بدون اصطکاک نبوده است. با این همه، فهم و قرار امریکا و متحدان این است که طالبان در مجموع نیروی به مثابۀ یک گروه پوشالی دست ساز غرب و در تنگنای مالی و عدم پذیرش مردمی و جهانی، یک گروه پوشالی دست نگری بیش نیست. لذا در این اواخر به اثر لجاجت در برابر خواست حداقلی دول و محافل غربی برای "ایجاد دولت فراگیر متشکل از مزدوران قبلی امریکا به رهبری طالب، قبول و حفاظت از مالکیت خصوصی، حفظ سرمایه ها، سکتور ها و نهاد های مرتبط به اشغالگران غربی و قوانین اقتصادی تاراجگر نئولیبرال به اضافۀ بازکردن مکاتب دخترانه، عدم ممانعت از ترویج فرهنگ مبتذل غربی در جامعه و در بین جوانان و آخر سر رخصت دادن استفاده از نیروی کار زنان در بیرون از منزل و باز گذاشتن دست نهاد های غربی و مزدوران مدنی"؛ دول و نهاد های غربی به شمول امریکا سیاست "مشت و نوازش" را در برابر این گروه شقی اتخاذ کرده اند.
این رویکرد دوگانۀ دول غربی بر آنست تا در ضمن ادامۀ حمایت از گروه و حکومت طالبان و ممانعت از ساقط شدن آن، با استفاده از شکل دادن اهرم های فشار در برابر این گروه، آن را وادار به تمکین در برابر خواسته های حد اقلی فوق الذکر دول و مجامع غربی در راستای سیاست های شان، سازند.
البته فراموش نشود که این خواست و روش غرب در برابر گروه طالبان برای "حفظ و سرزنش" همزمان این گروه در تحت سناریوی موجوده، سیاست تا حدودی شناخته شده و به گونۀ تلویحی اعلام شدۀ غرب است. ولی نباید این حقیقت را فراموش کرد که در نتیجۀ تحرک و کارکرد فاکتور های متضاد خارج از ارادۀ غرب و امریکا در افغانستان و منطقه و بنا بر سیالیت و عدم ثبات اوضاع متغیر افغانستان و منطقه، نه طالبان یگانه بدیل امریکا است و نه سناریوی موجوده یگانه سناریو. هر آن  هر یکی از این دو می تواند به ضدش تبدیل شود و یا جایش را به بدیل تازه تری خالی کند.
 اخیراً نمایندگان وزارت خارجۀ امریکا و نهاد های امنیتی ــ اطلاعاتی آن، در عین پرورش سناریوی متفاوت از وضع موجوده و سرمایه گذاری روی نیروی بدیل طالبان، اما به همان اندازه افراطی، بی وطن و مزدور که به مثابۀ مزدوران نیابتی به سترایژی تشنج افزائی و ترویج افراطیت اسلامی در حیات خلوت روسیه و چین و تا درون قلمرو مسلمان نشین این دو کشور به خدمت گرفته شود، برای شکل دادن اهرم فشار و کاربرد احتمالی آن علیه طالبان، از زبان دو نویسندۀ امریکائی، به طیف های مختلف مزدوران قبلی ساقط شدۀ مخالف طالبان چراغ سبز نشان داده اند. از دید منطقی ادامۀ سناریوی موجوده و تشکیل دولت فراگیر همه شمول با خواست های حداقلی فوق به رهبری و محوریت طالبان متشکل از نمایندگان سیاسی ارتجاع حاکم قومی و دادن سهم مقتضی به شیر، گرگ و روباه، و ایجاد صلح و ثبات و گسترانیدن سلطۀ دولت مرکزی به اقصی نقاط افغانستان، با ستراتیژی فوق تشنج افزائی دولت امریکا در قبال آسیای میانه و چین و روسیه سازگار به نظر نمی آید و کمتر محتمل به نظر می رسد. روی خواست تشکیل دولت فراگیر و ترکیب آن نیز اجماع آراء بین دول شرقی و غربی ذی نفوذ بر مسائل افغانستان وجود ندارد. لذا دولت امریکا در عین بازی با گروه اجیر شدۀ طالبان که طی قرارداد دوحه با شروط الزامی مشخص اعلام نشده به جای دولت مزدور غنی نشست، سناریوی بزرگ تری را برای درازمدت در آجندای کارش دارد که از بایسته های اولیه اش انارشی و فقدان امنیت، صلح، ثبات و اشتغال و حاکمیت دولت ضعیف مرکزی بر مناطق دوردست و مرزی افغانستان به ویژه در شمال شرق، شمال و جنوب کشور ما و در صورت موفقیت، امتداد آن به جانب همسایۀ غربی ما ایران، است؛ از شواهد بر می آید که امپریالیسم امریکا به طور همزمان روی سناریوی احتمالی دوم به جای سناریوی جاری در محور گروه اجاره ئی طالبان، نیز کار می کند. این سناریو از لازمه های پمپاژ تروریسم به ورای مرز های شمالی افغانستان است که در صورت ناکارآمدی یا تغییر اوضاع شکنند جاری به اثر کارکرد فکتور های متضاد در جهت خلاف خواست امریکا و غرب، کسب عمدگی کرده و در دستور روز دولت امریکا قرار خواهد گرفت. تحت هر دو سناریو، کشور های همسایۀ افغانستان ــ به خصوص پاکستان ــ به اضافۀ هند و برخی کشور های عربی و احتمالاً ترکیه به تنهائی توان و جرأت ایستادگی در برابر امریکا و برنامه هایش را نخواهند داشت، مگر این که  سوار قطار ائتلاف احتمالی مخالف شوند.
در فوق تذکر رفت که نه طالبان یگانه بدیل امریکا است و نه سناریوی موجوده یگانه سناریو باقی خواهد ماند. با توجه به کاراکتر مزدوری مضاعف گروه طالبان، سیالیت و عدم ثبات اوضاع پسا اشغال افغانستان و سماجت سران گروه مزدور طالبان، امریکا و متحدان و سازمان های غربی برای سناریوی دوم مدت ها قبل از سپردن دولت پوشالی غنی خائن به این گروه، روی مقدمات آن گزینۀ دوم در وجود "داعش" کار کرده اند. ایجاد تسهیلات برای انتقال هوائی و زمینی و جا به جائی افراد گروه داعش به شرق افغانستان و ایجاد  شاخۀ "داعش خراسان" زیر چتر آن و تقویت و گسترش آن از مناطق شرقی افغانستان تا کابل و شمال کشور ما، بدون حمایت و تأیید دولت امریکا  ــ به مثابۀ ایجادگر و حامی داعش در عراق و سوریه ــ در حالی که زمین و فضای کشور ما را در کنترول داشت و تحرکات دولت پاکستان را زیر ذره بین، منطقی و عملی به نظر نمی رسد.
لذا امپریالیسم امریکا همسو با متحدان غربی اش هر دو گزینۀ جاری و آتی را در آجندا داشته، روی هر دو کار کرده و در صورت ناسازگاری گزینۀ جاری با منافع و ستراتیژی منطقه ئی و اقتضای منافع شان، آن را با گزینۀ دوم عوض خواهند کرد. همین قدرت های استعماری توسعه طلب و اربابان  تا کنونی طالبان همزمان با  آماده نگه داشتن سناریوی غیر طالبی، با ابزار داعش خراسان و سائر گروه های اجیر افراطی مشابه محلی، روی شماتت سران لجوج و گردن فراز طالبان برای تمکین در برابر یک سری از مطالبات و سیاست های اربابان غربی شان، نیز کار می کنند.
لذا امپریالیسم امریکا و شرکای غربی اش برای  سرزنش و به تمکین واداشتن سران پوشالی گروه مزدور و ضد مردمی طالبان، به اهرم فشار روی آروده اند. از دو سه هفته بدین سو همزمان با چراغ سبز نشان دادن برخی از افراد متنفذ در دولت امریکا برای توحید و ایجاد دفتری برای مزدوران قبلی امریکا از صف جهادی ها، جنگسالاران، نظامیان و تکنوکرات های دولت پوشالی قبلی و تبدیل ساختار نامتجانس این پوشالیان به اهرم فشار علیه طالبان به زعم خود شان، در یکی دو هفتۀ اخیر این مهره های سوخته که سرمه های آزموده ای بیش نیستند، و از فرط بدنامی  به درد اربابان شان نیز نمی خورند، به تک و دو افتاده، در خارجه حزب و شورای پوشالی و نامنهاد ساخته، جلسات و گردهم آئی ها ترتیب داده و برای بهشت از دست رفته و دستیابی به گنج و ثروت از دست رفته در صدد اند تا سبد را در برابر دیدگان اربابان غربی پر از ملخ نشان داده و بدین گونه توجه و عنایات اربابان امریکائی و ناتوئی شان را به سوی خود جلب کنند. این خیل ناهمگون  و ناسازگار برای وحدت ولو کوتاه مدت، با آن نفاق آفتابی و گذشتۀ خونین و با شناختی که امپریالیست های غربی از آنان  دارند، تحت هیچ سناریوئی گزینۀ امپریالیسم امریکا و شرکاء و بدیل طالبان نیستند. تحت گزینۀ جاری طالبان، در بهترین صورت این گروه ها و افراد جهادی سیدقطبی، قمی و وهابی (سیافی)، جنگسالاران، رهبران ملیشیا و تکنوکرات های فراری به مثابۀ اهرم فشار و یا در صورت تمکین طالبان، در بدنۀ حاکمیت پوشالی و تئوکراتیک طالبی سهم روباه به اینان اعطاء خواهد شد. توحید این گروه ها حتی با چراغ سبز و حمایت دول غربی به دلیل وابستگی مضاعف آنان به بیش از یک درگاه و حمل تضاد منافع مراکز بیرونی، نامحتمل به نظر می رسد. در ادامه روی تحرکات، ابراز وجود و رخ نمایاندن این افراد و گروه های مزدور و ستمگر ارتجاعی قبلاً در خدمت اشغالگران و خائن به وطن و هموطن و عوام فریبی و سفاهت آنها می پردازیم.
ادامه دارد