فـائـق رسـتـاقـی
۲۴ فبروری ۲۰۲۳



افغانستان محراق توجه و نقطۀ تلاقی ستراتیژی دول امپریالیستی ــ ارتجاعی
(۴)

پیوسته به گذشته :
یکی از این نهاد های تازه تشکیل شده از جمع مزدوران قبلی امریکا ــ ناتو که از روز اول تجاوز امریکا در نقش پیاده نظام قوت های اشغالگر طی ۲۰ سال در خدمت اشغال و اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی بودند، "جبهۀ مقاومت ملی" به رهبری کج کلاه جوان نوچۀ مسعود اخوانی فرزند خواندۀ برژینسکی امریکائی، است که مصمم به پیمودن راه مسعود جلاد خلق افغانستان است. جبهۀ مقاومت به مثابۀ یک نیروی ارتجاعی و وابسته به دول امپریالیست و مرتجع بیرونی، به رغم اسمش، نه مقاومت است و نه ملی. نسل اول رهبران این جبهه کشتار جنایتکارانۀ مقاومت گران دلیر و جبهات و نیروی های اصیل و مترقی مقاومت ملی  ضد تجاوز شوروی اشغالگر را و خیانت همکاری با آن دشمن خونخوار خلق افغانستان در عین مزدورری و وابستگی مضاعف به مراکز متعدد اطلاعاتی دول خصم استقلال، وحدت ملی و ترقی مردم افغانستان را در کارنامه های ننگین شان حک دارند که زدودنی نیست. از لحاظ پایگاه و منشأ فکری ــ اجتماعی و پشت جبهه اش، این جبهۀ مزدوران اخوانی دیروزی امریکا ــ ناتوی اشغالگر همسرشت با طالبان بوده و نیروئیست ستمگر و استثمارگر و وابسته به امپریالیسم و دول مرتجع بیرونی. در ادامۀ ابراز وجود کردن ها، "جبهه مقاومت" در بیانیه ای یک‌ شنبه ۲۳ دلو مردم فریبانه و سفیهانه در برابر تأکید کاردار پیشین سفارت بریتانیا در کابل "هوگو شارتر" در توئیتر مبنی بر "تعامل با طالبان" چنین نوشت: "اگر کمک‌های بریتانیا و دیگر کشور ها به طالبان انجام نشود، این گروه حتی برای یک هفته قادر و حاضر بر اشغال افغانستان نخواهد بود".
این که طالبان به مثابۀ یک نیروی پوشالی مثل هر نیروی وابسته به استعمار و امپریالیسم مثلاً همین دار و دستۀ اخوان جهادی بدون حمایت بیرونی امپریالیستی ــ ارتجاعی در برابر خشم و اعتراض و موج توفندۀ خروش توده ها برای یک هفته دوام نمی آورد، حرف بدیهی ایست. ولی فقدان فهم، کج فهمی یا تجاهل عمدی یک گروهی که خود را "مقاومت ملی" می نامد، از مسألۀ پیوند و رابطه میان ارتجاع و یک دستۀ ارتجاعی خاص با قدرت های استعمارگر، یا ناشی از سفاهت رهبران این گروه است که ضرورت برقراری چنین پیوند و "تعامل با طالبان" توسط دولت استعمارگر انگلیس را درک نمی کنند و یا یه گونۀ عمدی بر پیوند متقابل میان امپریالیسم و ارتجاع و منافع استعماری دول امپریالیستی غرب در افغانستان و منطقه سایه می اندازند.
"جبهه مقاومت" همصدا با "سیاست‌ مداران، نظامیان و مردم متضرر" باور دارد که فرزندان ‌مردم امریکا و انگلیس" و... (بخوان نیرو های اشغالگر قاتل و روانی و جنایتکار به گواهی خود شان) برای ارزش‌ های حقوق بشری در افغانستان کشته شده اند، نه در مأموریت اشغالگرانه برای کشتن و سرکوب مردم افغانستان و تاراج منابع آن. در ادامه "جبهۀ مقاومت" خیلی خائنانه و مردم فریبانه شکایت از آن دارد که بریتانیا با حضور نظامی ۲۰ ساله در افغانستان برای تحقق ارزش های حقوق بشری، نزدیک به ۳۰ میلیارد پوند هزینه داشته و در این مأموریت حقوق بشری بیست ساله در حالی که مزدوران اخوان جمعیتی جبهۀ مقاومت در کنار و خدمت آن اشغالگران و قاتلان خلق افغانستان بوده اند، ۴۵۷ نظامی این کشور از سوی طالبان کشته شده‌ اند".
این جبهه به طور سفیهانه و عوامفریبانه شاکی است که چرا "بریتانیا بیش از ۶۰۰ میلیون دالر به افغانستان کمک کرده است و این کمک‌ها "تماماً" به جیب طالبان ریخته شده و کم ‌ترین سهمی از آن به مردم افغانستان (جبهۀ پوشالی مقاومت) نرسیده است؟" سران معامله گر این گروه مثل پدران شان بر آنند تا مثل ۲۰ سال قبل، این جبهۀ سنگ فروش و خاک فروش می تواند بهتر از گروه طالبان به منافع استعماری دولت های استعمارگر بریتانیا و شرکاء خدمت کند و در ازای این خیانت به افغانستان و مردم آن، مثل اسلاف شان تمام این پول ها در خریطۀ این ها ریخته شود. با این اظهارات خائنانه، سران کج کلاه این گروه در صدد اند تا الطاف دول و سازمان های استخباراتی دول انگلستان، امریکا، فرانسه، المان ایتالیا و... را به سوی خویش جلب نماند تا این اربابان این گروه ریاکار، معامله گر و تشنۀ زر و قدرت به سان سابق سر بوجی های دالر و یورو را شل بسازند.
این اظهارات فوق در حالی صورت ګرفت که این جبهۀ نامنهاد مقاومت کذائی قبل بر آن به تاریخ۲۰ دلو افغانستان را به یک "زندان بزرگ"، شهروندان این کشور را "گروگان گروه طالبان" و طالبان را "زندان ‌بانان بیمار و آدمکش" نامیده و با گزافه گوئی گروه خود را که طی ۲۰ سال در خدمت امریکای اشغالگر و قاتل بود، آزادیخواه نامیده و طالبان و ملا هبت ‌الله، رهبر این گروه را "در فردای آزادی به دادگاه‌ های مردمی" خواهند کشاند."
این خواست محاکمۀ سران و مسؤولان جنایتکار، جلاد و وطن فروش گروه مزدور و اهریمنی طالبان خواستۀ بحق و مورد حمایت همه است که خائنان و جنایتکاران طالبی باید در دادگاه مردمی محاکمه شوند، ولی این حرف دیگر گُنده تر از دهان یک نیروی پوشالی ستمگر، تاراجگر و وابسته به استعمار، است که به آزادی نخواهد رسید، زیرا "نرست آن که به درگاه ظلم سجده نمود". اگر روزی در افغانستان تحت ستم در "فردای آزادی" "دادگاه‌ های مردمی" برای اجرای عدالت برپا شود، دوسیه های ضخیم جرمی جهادی ها به شمول مسعودیان به گناه قتل روشنفکران مترقی و آزادیخواه کشور و توده های خلق و ستم بر آنان، جنایت و نسل کشی افشار*، تاراج معادن و همکاری و سازش با دشمنان ملی و تاریخی مردم افغانستان در دو نوبت (یک بار با اشغالگران روسی و بار دیگر با اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی)، قبل از دوسیۀ طالبان باید به دادگاه مردمی برود و در موردش عدالت اجراء شود.
جبهۀ نامنهاد و قلابی "مقاومت ملی" مزدوران تاراجگر و ستمگر مسعودی که نه پشتوانه و کاراکتر ملی دارد و نه صبغۀ مردمی و وسیله و ملعبه ای در دست دول ارتجاعی و امپریالیستی دور و نزدیک و در خدمت جئوپولیتیک آنها و در برون مرز تحرکات نمایشیی دارد، اخیراً پس از چراغ سبز نشان دادن امریکائی ها، به بهانۀ یادبود از کشته شدن "خیر محـمـد اندرابی"، جلسه ای را در دانشگاه "وست‌ مینستر" در شهر لندن انگلستان  برگزار کرد.
در این اجلاس سراپا ارتجاعی، جنایتکار ترین و خیانتکار ترین وطن فروشان و مزدوران قبلی امپریالیست های اشغالگر دیروزی و منفور ترین جلادان تاریخ معاصر افغانستان در نقش "منتظر الوزاره" های غدار و تاراجگر، برای خدمت به امپریالیسم جنایت پیشه، متجاوز،  تاراجگر و غدار امریکا کمر بسته و اعلام وفاداری کردند. این مزدوران شناخته شده و خودفروخته علاوه از مسعود کج کلاه، عبارت بودند از:" رشید دوستم، ‌عطاء محمد نور، محمد محقق، مزدور حرفه ئی لطیف پدرام، میر رحمان رحمانی، رئیس طویلۀ پارلمان پیشین، محمد علم ایزدیار، معاون خوک خانۀ سنای پیشین و نیلوفر ابراهیمی یکی از اهالی طویلۀ ویران شدۀ پارلمان پوشالی به اضافۀ چند مزدور جنایتکار دیگر".
محتوای این اجلاس ناموفق، نمایشی و غیرشریفانۀ این مزدوران و جلادان خلق افغانستان، دلیل آشکار بر ماهیت مزدوری، نفاق افکنی و گرایش تجزیه طلبانه و مخالفت ذوات شرکت کننده با وحدت ملی مردم و اقوام برادر افغانستان، است.
در حالی که طالب بر طبل تمامیتخواهی و شوونیسم عظمت طلبانۀ ویژۀ طبقات حاکمۀ ملیت پشتون در عین ستم بر زحمتکشان و محرومان آن ملیت برادر، می کوبد، مزدوران حرفه ئی از جنس لطیف پدرام و ملعبۀ پارلمانی اشغالگران دیروزی نیلوفر ابراهیمی تجزیه طلب فدرالیست که به وحدت ملی اقوام و تمامیت ارضی افغانستان باور ندارند، نیز از رخ دیگر شوونیسم منحط قومی را به نمایش گذاشته اند. این مزدوران فاقد شعور که مدت ۲۰ سال آزگار مثل سائر تسلیم طلبان خیانت پیشه در زیر بیرق امریکا ــ ناتوی اشغالگر و به مصرف آنان در کشور مستعمرۀ مقهور امپریالیسم اشغالگر، به ساز امپریالیسم رقصیده و به گفتۀ مشهور "مشق و تمرین دموکراسی" کردند، در حد الفباء بوئی از دموکراسی وارداتی غربی نبرده اند. توجه بفرمائید که این چند تا مزدور بی مصرف و خرمهره های گردن استعمارگران اشغالگر نفهمی و بدفهمی خود را از دموکراسی لیبرال چنین بیان کردند: "از همه پیشتر مخالفان طالبان بر نوعیت یک نظام به توافق برسند."
اصول دموکراسی حکم می کند که نوع نظام آتیه پس از سرنگونی نظام موجوده ــ که در کشور ما "امارت اسلامی" گروه حاکم طالبان است ــ با مراجعه به آرای اکثریت مردم یک کشور از طریق انتخابات یا رفراندوم به ارادۀ آزاد مردم بدون اجبار و تعقیدات بیرونی، تعیین شده و مسؤولان یک نظام منتخب مردم نیز به طور دوره ئی برای مدت معین توسط آن مردم انتخاب می شوند. تعیین پیش شرط برای نوع نظام و یا گزینش آن توسط یک یا چند گروه جدا از مردم و بدون داشتن نمایندگی از مردم و به خصوص توسط چند مزدور فراری معلوم الحال فروخته شده و ستمگر فاقد پایۀ مردمی که سال ها سر در آخور اشغالگران امریکائی ــ ناتوئی داشتند، در جوهرش استبدادی و در تضاد با دموکراسی، از جمله لیبرال دموکراسی غربی است.
در این جلسۀ رسوای خودفروختگان و ستمگران شناخته شده یکی از این مزدوران خون آشام محـمـد محقق که دیروز در زیر چتر حمایت اشغالگران آرگاه و بارگاه فرعونی داشت و کارواان موتر هایش مردم را اذیت می کرد، برای کسب مجدد آن زندگی و امتیازات فرعونی با اعتراف و انگشت گذاردن بر تفرقه افکنی و فزونخواهی دیرینۀ سران ارتجاع قومی ــ مذهبی گفت "حتی کشور هائی که بخواهند از ما حمایت کنند، نمی ‌دانند با اختلافات ما چه کنند."
همزمان با این جرگۀ رسوای مزدوران دیروزی امریکا اعم از جهادی، ملیشیائی، جنگسالار و نظامی ــ استخباراتی، محقق غافل از این که این ها یک مشت رجاله و مزدوران بی مصرفی بیش نیستند، نگرانی اش را در مورد پذیرفته نشدن توسط اربابان غربی و بالاثر، عدم دستیابی به قدرت پوشالی دیروزی و ثروت بادآوردۀ فرعونی اظهار داشت که اگر همدگر پذیر نشویم، از تاریخ سیاسی افغانستان رانده می‌شویم. این فرعون خون آشام بدون این که ملتفت شده باشد از تاریخ سیاسی افغانستان رانده  شده اند، برای آن که خود و همگنان هزارۀ خود را در کنار قاتلان مردم افشار اعم از مسعودی ها و سیافی ها در چشم اربابان امریکائی و اروپائی اش نشان دهد، تا آنجا پیش رفت که چند روز قبل به مناسبت سالگرد "کشتار و بی ناموسی شورای نظار در افشار" * خطاب به جوانان، قربانیان و زیانمندان آن جنایت جنگی و نسل کشی آشکار اخوانی های جمعیتی به رهبری مسعود جلاد در حق ستمکشان بی دفاع هزاره، از آنان خواست که آن جنایت جنگی بزرگ و نسل کشی هزاره ها توسط شورای نظار مسعود ــ ربانی جلاد را از حافظۀ جمعی شان بزدایند.
محـمـد محقق خون آشام برای کاستن از میزان قبح آن جنایت، به تاریخ سه‌ شنبه، ۲۵دلو خیلی خائنانه آن جنایت جنگی بزرگ و هول انگیز را تا حد "رویداد افشار" فروکاسته و از جوانان تاجیک و هزاره خواست تا با فراموشی تاریخ، "به شخصیت‌ های تاریخی هم‌ دیگر" که عبارت اند از جلادان معدومی مثل ربانی، مسعود، مزاری و فهیم و مزدوران فراری مطرودی مثل احمد مسعود، قانونی، محقق، خلیلی، و غیره، "احترام بگذارند."
در این بازار مکارۀ سیاست ارتجاعی، "جبهۀ مقاومت" تنها نیست. پس از چراغ سبز نشان دادن امریکائی ها، هر هفته مردم شاهد اجلاس، گردهم آئی ها و حزب و شورا سازی ها بوده اند.
در این زمره مهرۀ سوختۀ استخباراتی امپریالیسم امریکا و رئیس پوشالی پیشین دستگاه  شکنجه و کشتار "امنیت ضد ملی" دولت مزدور ساقط شده، به حیث فرد کم سوادی به اسم "رحمت الله نبیل" برای مطرح ساختن خود و عقب نماندن از کاروان، شنبه‌ شب ۲۲ دلو، در توئیتر "طالبان و فکر طالبانی را بیماری کشنده و مزمن برای جامعه امروز و آینده افغانستان و منطقه" خواند.
این  پوشالی استخباراتی کم دانش امپریالیسم اشغالگر و جنایتکار امریکا در عین بیماری نامیدن "طالبان و فکر طالبانی"، با این گروه و سیطره اش از موضع امتیازات دیروزی و نه از موضع منافع علیای ملی و اجتماعی مردم افغانستان، به امید جلب عنایات اربابان دیروزی و بازگشت به قدرت پوشالی مخالفت می ورزد. این مزدورک نادان اطلاعاتی امپریالیسم با وقاحت تمام در برابر مردم، سیاسیون و روشنفکران افغانستان یا به دلیل سفاهت ذاتی یا عوامفریبی ویژۀ سائر مزدوران امریکا طالب را می بیند و تفکر طالبانی را بیماری می داند، ولی از دیدن حامیان طالب و آن نیروئی که طالب را سوار بر طیارۀ نظامی بر ارگ مزدوران قبلی پیاده کرده و بر اریکۀ "امارت اسلامی" نصب کرد و طی هجده ماه تمام هفته وار با تزریق چهل میلیون دالر اعلام شده، آن را سر پا نگه داشته است، عاجز است. این مزدبگیر امنیتی استعمار یا این که به دلیل پوشالی بودن یا نمک حلالی، از ذکر نام اربابان قهار طالب قاصر است.
این عوام فریبی این مزدور استخباراتی امپریالیست های اشغالگر دیروزی به این هم اکتفاء نکرده و شاید از روی حرص یا به استشارۀ اربابان غربی برای متوازن ساختن معادلۀ قدرت میان مزدوران جهادی و تکنوکراتی استعمار، با زیر پای کردن کلیه اصول و مفاهیم علمی علم سیاست، به تاریخ ۲۶ جدی سال جاری "حزب ملی آزادی افغانستان" را بدون نشر برنامه و اساسنامۀ آن اعلام داشت.
این خادم کم سواد امپریالیست های اشغالگر متن دیکته شدۀ لیبرالی و سراپا تسلیم طلبانۀ نوشته شده توسط یک مزدور همکارش و یا نویسندۀ اجیر دیگری را به شکل فراخوان "حزب ملی آزادی افغانستان" به تاریخ ۲۷ دلو، بیرون داده و مدعی شده که "ما از نگاه فکر و کار با دو افغانستان مواجه هستیم: یکم: افغانستان طالبانی؛ این افغانستان در واقع به پشتیبانی مکتب فکری مدرسه حقانیه که با گلوله و معامله پیوند ذاتی دارد به دست گروه طالبان افتاد...". "در برابر [افغانستان طالبانی]، افغانستان متکثر، متغیر و رو به تحول و متصل به تمدن های بشری قرار دارد، که اکثریت جامعه ما را تشکیل می دهد که به گذشته و وضعیت موجود اعتراض دارند. اما مشکل اساسی این کتله حداکثری این است، که نسبت به بزرگیی که دارد بنابر نداشتن ساختارهای دینامیک سیاسی مطابق به ایجابات زمان حاضر، دچار اختلافات فکری در جهت وضعیت مطلوب (گذار) هستند".
نبیل کم سواد با روش و نیت اغواگری باز هم در صدد کتمان حقایق قدرت های اشغالگر به رهبری امریکا در مورد پشتیبانی طالبان با گلوله، معامله و ریاکاری و تجانس و سنخیت هر دو نیروی اهریمنی طالب و امپریالیسم حامی و ارباب طالب و تفویض قدرت به گروه اجیر طالبان از جانب اربابان امریکائی ــ ناتوئی طالب و نبیل، در صدد بسیج گمراهان به دور این حزب نامنهاد و بی پر و پای فراری ها است. این مزدور تغذیه کرده در سر آخور استعمار به دلیل زبان بریدگی ویژۀ یک بردۀ بی وجدان، با کتمان جنایات آشکار امریکا و شرکاء، با حماقت تمام گناه را بر گردن "مکتب فکری مدرسه حقانیه" می اندازد که گویا طالب را پر و بال داد. باز هم این مزدورک بی مقدار با بلاهت ذاتی اش قادر به مشاهدۀ رابطه میان "مکتب فکری مدرسه حقانیه" و امپریالیسم غدار و ریاکار امریکا و شرکاء ( پیوند تاریخی و سرشتی ارتجاع و استعمار) نیست.
متن دیکته شده برای رحمت الله نبیل وقتی از "افغانستان متکثر، متغیر و رو به تحول و متصل به تمدن های بشری...، که اکثریت جامعه ما را تشکیل می دهد، که به گذشته و وضعیت موجود اعتراض دارند"، این را واضح نساخته که آن افغانستان متکثر توسط کدام نیرو های طبقاتی ایجاد شده، رابطۀ آن با ارتجاع بومی به شمول مزدوران و خائنان چهار دهه و به خصوص ۲۰ سال قبل، تکلیف آن با تمامی قدرت های امپریالیستی و ارتجاعی بیرونی که چشم طمع به گنج افغانستان دوخته و نیات غارتگری در سر دارند، چگونه خواهد بود؟ بر مبنای کدام معیار ها با "تمدن های بشری متصل خواهد بود"؟ فرق آن نظام مورد نظر نبیل با جمهوریت قلابی و پوشالی دورۀ اشغال که این آقا در آن منصبی، درآمدی و امنیتی داشت، در چه است؟  مگر آن نظام نیز با هزار رشته با "تمدن های بشری وصل" نبود؟؟؟ پس فرقش در کجا است؟
این اکثریت جامعه را که این آقا از آدرس این حزب خیالی ناموجود  به طور عام نام می برد، شامل کدام طبقات و اقشار اجتماعی و گروه های سیاسی می شود؟ این اکثریت جامعه با کدام معیار ها "به گذشته و وضعیت موجود اعتراض" دارند و چرا؟ آیا این اکثریت جامعه مزدوران دیروزی امپریالیسم اشغالگر و پنج ده تن هم حزبی هایش را پذیرفته و این ها شامل این اکثریت می شوند؟ آیا تا هنوز مزدوران دیروزی اشغالگران  در طیف های مختلف اعم از جهادی ها، تکنوکرات ها، نظامیان ــ امنیتی ها، مزدوران جامعهۀ مدنی، احزاب تسلیم طلب رسمی و روشنفکران تسلیم شدۀ "سیاسی کار" خادم درگاه امپریالیسم و خائن به منافع ملی و تاریخی مردم افغانستان به شمول آقای رحمت الله نبیل، بابت این خیانت ها و تسلیم طالبی ها با سر های خم و اظهار ندامت صادقانه در پیشگاه مردم دردمند و شجاع افغانستان، پوزش خواسته اند و آماده اند تا اگر ممکن باشد، در عمل در افغانستان غیر طالبی  گذشتۀ ننگین خود را تا سرحد سربازی در راه مصالح عمومی مردم و کشور، جبران کنند کنند؟ پاسخ تمامی سؤال های فوق به عمد ناروشن مانده است.
در ادامه این آقای حزب ساز ناشی باز هم به گونۀ مبهم و اغتشاش برانگیز "مشکل اساسی این کتله حداکثری" را به رغم کمیت گسترده، در "نداشتن ساختار های دینامیک سیاسی مطابق به ایجابات زمان حاضر، دچار اختلافات فکری در جهت وضعیت مطلوب (گذار)" می بیند. باز هم کلی گوئی اغواگرانه! کدام اکثریت؟ یک انسان در جایگاه رهبری یک حزب سیاسی، علاوه از فهم لازم دانش، ترمینولوژی و فرهنگ سیاسی، باید مایه ای از جامعه شناسی سیاسی نیز داشته و نسج اجتماع را که متشکل از تافته های اجتماعی یعنی طبقات و اقشار اجتماعی و احزاب در نقش نمایندۀ این ساختار های اجتماعی اند، داشته باشد. ولی تا جائی که دیده شد، نه شخص نبیل و نه نوشتۀ دیکته شده به وی از چنین درونمایه ای برخوردار نیستند. از فحوای کلام بر می آید که منظور نویسندۀ متن با تأکید بر مشکل اکثریت جامعه مبنی بر "نداشتن ساختار های دینامیک سیاسی مطابق به ایجابات زمان حاضر، دچار اختلافات فکری در جهت وضعیت مطلوب (گذار)"، همان طیف مختلف مزدوران جهادی، تکنوکراتی، نظامی ــ امنیتی، مزدوران جامعۀ مدنی، افراد خیانت پیشه و بدنام احزاب تسلیم طلب رسمی منحلۀ پناه برده به آغوش دول امپریالیستی اشغالگر و سائر روشنفکران تسلیم شدۀ "سیاسی کار" خادم درگاه امپریالیسم و خائن به منافع ملی و تاریخی مردم افغانستان، است، نه مردم و طبقات محروم، ستمکش و استثمار شدۀ بی حقوق صف خلق افغانستان. از منظر امپریالیسم و همین مزدوران، توده های خلق توانائی ایستادگی، انسجام، بسیج و رهبری را ندارند و باید توسط همین مزدوران دیروزی اشغالگران وطن، رهبری شوند. آری، منظور این قیم "اکثریت خاموش و نادان"، همین است. بر فرض محال اگر منظور از اکثریت واقعی جامعه زحمتکشان شهر و روستای کشور ما باشد، باز این بردۀ زبان بریده در مورد مشکل اساسی (عدم آگاهی و بسیج) در مورد علل، چرائی و عوامل اساسی این مشکل اکثریت زحمتکش مبنی بر " نداشتن ساختار های دینامیک سیاسی مطابق به ایجابات زمان حاضر" طی چهار دهه و نیم اخیر و ضربت خوردن ساختار های دینامیک سیاسی ــ نظامی توده ئی در کشور، از بیان نقش استعمارگران شرقی و غربی و عوامل و جلادان مرتجع بومی هر دو استعمارگر متجاوز از صف جلادان "خلقی ــ پرچمی" ها و "جهادی" ها در ایجاد این مشکل اساسی، طفره رفته است.
همین اکنون کشور عزیز ما افغانستان در نتیجۀ تجاوزات و سرکوبگری استعماری ــ ارتجاعی چهل و چهار سالۀ پی هم در حق توده ها و جنبش انقلابی و آزادیخواهانۀ این سرزمین و انحرافات تسلیم طلبانه از جانب سه طیف ضد انقلابی و فروخته شده از میان جنبش در طی ۲۰ سال اخیر، در موقعیت نهایت ابتری قرار گرفته است. همان گونه که دانشمند انقلابی و آزادیخواه کشور ما زنده یاد "قیوم رهبر" در زمان مشابه این وضعیت بیان داشت،" کشور ما اکنون زخم خورده و خونریز در میدان افتاده و هر کس و ناکس تیغ به دست آمده تا قطعه ای از پیکر زخمی آن برای خود بگیرد [گنج کشور ما را برباید، محیط زیست را آلوده سازد و با چند اقدام و پروژۀ نمادین به قیمت سلب استقلال و حاکمیت ملی ما و تحمیل سیطرۀ سیاسی و اقتصادی امپریالیستی ــ ارتجاعی از کانال سیطرۀ طبقاتی مزدوران طالبی یا غیر طالبی و ایجاد چند تا جبهه، شورا و حزب پوشالی ارتجاعی و مزدور]، بر ما منت بگذارند. آری، طوری که دیده می شود، همۀ جهانخواران و حجامان بر آنند که بر خون های ریختۀ ما شبانه جشن بگیرند".
اما، به رغم این سیطرۀ ظلمتبار طالبی، جشن خون استعمارگران و رقص مزدوران و رخوت و تشتت مستولی بر جامعۀ مبارزان کشور به طور کلی، به ویژه  بر آحاد جنبش انقلابی و توده های زحمتکش و محروم و گم گشتگی و سر شکستگی گمراهان و نیمه راهان؛ به یقین و به گواهی تجارب فراوان تاریخی، پایان این حالت موجوده و فرجام این تیره شام و دمیدن طلیعۀ صبح سپید رسیدنی است. مقدرات آتیه و ضرورت بقای یک ملت، یک خلق و یک نیروی بالنده، دیر یا زود رزم و ستیز را در دستور کار آن کتلۀ انسانی قرار می دهد. هر چند ناهموار، دشوارگذر و طولانی، ولی رمز بقاء و تعالی یک کتلۀ انسانی در رهنوردی در این مسیرت نهفته است. پایان


*ــ مردم مظلوم ساکن افشار در غرب شهر کابل به تاریخ ۲۲دلو ۱۳۷۱شمسی توسط لشکر متجاوز جهادی های شورای نظاری به رهبری دو جنایتکار بی ناموس "مسعود ــ ربانی" و باند جنایتکار "سیاف" در جنگ قدرت با حزب وحدت "مزاری" قصاب، قتل عام و بی عزت شده و داشته ها و آبادانی آن ها تاراج و ویران گردید.